
ما در این مجال قصد داریم که سن حضرت در زمان ظهور را که در روایات شیعه و سنی آمده و محل مناقشه است مورد بررسی قرار دهیم .
بسیاری از ما تصور می کنیم چون ایشان دارای عمر طولانی هستند و مدت زمان زیادی از انظار غائب بوده اند ،حتما در چهره یک پیر مرد سالخورده با موهای سپید ظهور خواهند کرد ، اما روایات چیز دیگری به ما می گوید .
**علىّ بن أبى حمزه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «اگر قائم قیام کند حتما مردم او را انکار مىکنند، زیرا او به صورت جوانى برومند به سوى ایشان باز مىگردد، کسى بر عقیده خود نسبت به او پایدار نمىماند مگر آن کس که خداوند در عالم ذرّ نخستین از او پیمان گرفته باشد».(الغیببة (للنعمانی )/ ترجمه غفارى، ص: 269)
**در روایت دیگرى غیر از این روایت چنین است که آن حضرت فرمود: «و از بزرگترین گرفتاریها آن است که صاحب موعود ایشان به چهره جوانى بر آنان خروج مىکند در حالى که آنان مىپندارند که او باید پیرمردى کهن سال باشد».
*** علىّ بن عمر بن علىّ بن الحسین علیهما السّلام از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «قائم فرزندان من برابر عمر حضرت ابراهیم که یک صد و بیست سال است عمر مىنماید و این، مدّتى است که او درک مىشود (یادش به فراموشى سپرده نمىشود) سپس در امتداد زمان به غیبتى طولانى دست مىزند (مدّتى طولانى غایب مىشود) و بعد به صورت جوان رشیدى سى و دو ساله آشکار مىگردد چندان که گروهى از مردم از او بازمىگردند. او زمین را همچنان که از ستمگرى و تجاوز پر شده است، لبریز از برابرى و دادگرى خواهد کرد».
همانا این فرمایش امام صادق علیه السّلام مایه عبرت و بازدارى خواهد بود از کورى و شک و دودلى، و بیدارکننده آن کس که فراموش کار و غافل است و راهنمائى است براى افراد سرسخت و سرگردان، آیا آنچه از مقدار عمر و حال قائم علیه السّلام که به هنگام ظهورش بدان حال است بیان شده و این نکته که به صورت جوانى ظهور خواهد کرد آیا همین مقدار براى صاحبان اندیشه کافى نیست؟ (الغیببة (للنعمانی )/ ترجمه غفارى، ص: 270)
(علامت او این است که او از حیث سن پیر است ولى در ظاهر جوان نشان داده مى شود به حدى که هر گاه کسى به او نظر مى افکند گمان مى کند که او سى ساله یا کمتر است و از جمله علامات او آن است که به مرور ایام و شب ها پیر نمى شوند تا آنکه مرگ او فرا رسد
شخص عاقلى را که داراى بینش است سزاوار نیست این مدّت به نظرش طولانى بیاید و خواستار پیش رسیدن و جلو افتادن امر خدا قبل از فرا رسیدن زمان آن باشد، بدون اینکه در وضع مردم تغییرى حاصل شده باشد، و نیز به خاطر داشتن وقتى که در خبر آمده که وى ظاهر نمىشود مگر پس از تمام شدن آن، همانا این گفته تنها براى آرامش خاطر بخشیدن به شیعیان و نزدیک نشان دادن آن است، زیرا ایشان خود فرمودهاند: «ما زمانى را (براى ظهور) تعیین نمىکنیم و هر کس تعیین وقتى را از ما براى شما روایت کرد او را تصدیق نکنید و از اینکه او را دروغ زن بخوانید هراس نداشته باشید و بدان گفته عمل نکنید» وظیفهاى که مومنان دارند آن است که با تسلیم در برابر همه آنچه از امامان علیهم السّلام رسیده- و آنان بدان چه گفتهاند خود آگاهترند- بر طریق دین خدا و با اعتقاد به آن گام بردارند، زیرا کسى که به امر آنان تسلیم شود و یقین داشته باشد که همان حقّ است بدان وسیله رستگار خواهد شد، و دین او برایش در امن و سلامت خواهد ماند، و هر که به معارضه برخیزد و تردید و مخالفت نماید و بر خداى تعالى از خود نسبتى دهد و اختیارى کند، از نسبت ناصوابش جلوگیرى شود و اختیارش نابود گردد و مقصود و خواسته دلش از او دریغ شود و بدان چه دوست مىدارد دست نیابد و به حیرت و گمراهى و دودلى و سست رأیى و سرگردانى و در آمدن از مذهبى به مذهب دیگر و از گفتارى به گفتار دیگر گرفتار آید و ...( الغیببة (للنعمانی )/ ترجمه غفارى، ص: 271)
در روایت دیگرى غیر از این روایت چنین است که آن حضرت فرمود: «و از بزرگترین گرفتاریها آن است که صاحب موعود ایشان به چهره جوانى بر آنان خروج مىکند در حالى که آنان مىپندارند که او باید پیرمردى کهن سال باشد»
مطابق روایات شیعه و سنى امام زمان علیه السلام در حالى که ظاهر او جوان و به سن چهل سالگى است ظهور خواهند کرد. اینک به برخى از روایات اشاره مى کنیم :
2- ابن صباغ مالکى به سندش از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده که در حدیثى فرمودL(مهدى از اولاد من با سن چهل سال است …))( الفصول المهمة ، ص 217) .
2- شیخ صدوق رحمة الله علیه از اباصلت هروى نقل مى کند
که گفت : به امام رضا علیه السلام عرض کردم : قائم شما هنگام خروج چه علامتى دارد؟
حضرت فرمود : (علامت او این است که او از حیث سن پیر است ولى در ظاهر جوان نشان داده مى شود به حدى که هر گاه کسى به او نظر مى افکند گمان مى کند که او سى ساله یا کمتر است و از جمله علامات او آن است که به مرور ایام و شب ها پیر نمى شوند تا آنکه مرگ او فرا رسد))( کمال الدین ، ص 652 ، ح 12) .
نعمانى به سندش از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودL(اگر قائم قیام کند مردم او را انکار خواهند کرد زیرا در حالى که جوان رشیدى است به سوى آنها باز مى گردد …))( الغیبة ، نعمانى ، ص 188) .
ممکن است روایاتى که اشاره به سن چهل سالگى دارد مقصود آن باشد که جسد و جسم او در حد کمال است ؛ زیرا بدن تا چهل سالگى به کمال رشد خود مى رسد. گر چه برخى روایات نیز به سن 18 سالگى و 51 سالگى اشاره کرده است ولى روایت اول از محمد بن حمیر نقل شده نه از یکى از معصومین علیهم السلام .
و روایت دوم گر چه از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده ولى از صحت سند برخوردار نیست خصوصا آنکه هر دو روایت با روایات مستفیضى که دلالت بر ظاهر چهل سالگى دارد مخالف است .
یکی دیگر از شهرهای کور خمس «قنسرین» است که در منطقه شام قرار دارد و گفته شده که در کوهستان اطراف آن قبر صالح پیغمبر(علیه السلام) قرار دارد و در آن جای پای شتر (ناقه صالح) نیز موجود است و البته این را هم داریم که می گویند قبر صالح در یمن است.
در منابع آمده که مردم حمص در جنگ صفین، از معاویه در برابر حضرت علی(علیه السلام) حمایت کردند. آنها در جنگ صفین با شور جنگیدند، سپس مذهب تشیع را پذیرفتند.
در زمان جنگ های صلیبی این شهر متحمل ضررهای بسیاری شد و به ویرانه مبدل گردید.
این استان در وسط سوریه واقع و مرکز آن شهر حمص است. رودخانه معروف«عاصی» که از لبنان سرچشمه می گیرد و به ترکیه می رود از این استان عبور می کند.
این استان با 41 هزار کیلومتر وسعت، بزرگترین استان سوریه از نظر مساحت می باشد و سومین استان سوریه از نظر جمعیت به حساب می آید. این استان از غرب با لبنان و از شرق با عراق و اردن همسایه است. مقبره و مسجد خالد بن ولید در این شهر قرار دارد.
با توجه به روایات، وقتی سفیانی به مناطق پنج گانه تسلط می یابد، به جز تعداد کمی از خدا پرستان واقعی، بقیه مردم پیرو سفیانی می شوند. پس در روایات هم پیش بینی شده که مردم این منطقه دوباره به خاندان محمد(صلی الله علیه و آله) خیانت خواهند کرد
هر چند اکثریت مردم این استان را اهل سنت تشکیل می دهند؛ اما تعداد قابل توجهی از پیروان مذاهب دیگر از جمله شیعیان، ارامنه و مسیحیان ارتدکس نیز در این استان و در کنار یکدیگر با صلح و دوستی زندگی می کنند.
با توجه به این ویژگی های جغرافیایی، سفیانی به قدرتی عظیم دست یافته و بر مناطق خوش آب و هوا و دارای منابع آب و غذا مسلط می شود؛ اما با این وجود باز هم به دنبال نفوذ در مناطق دیگر خواهد بود.
با توجه به روایات، وقتی سفیانی به مناطق پنج گانه تسلط می یابد، به جز تعداد کمی از خدا پرستان واقعی، بقیه مردم پیرو سفیانی می شوند. پس در روایات هم پیش بینی شده که مردم این منطقه دوباره به خاندان محمد(صلی الله علیه و آله) خیانت خواهند کرد.
از جمله پرسشهایی که در ذهن بسیاری از مردم پیش میآید، این است که ابدال چه کسانی هستند؟ چند نفرند؟ ویژگیهای آنان چیست و در کجا زندگی میکنند؟
در روایات و احادیث شیعه و سنی، سخنان فراوانی از ابدال، به میان آمده است و پرسشگران نیزهمین سۆالها را از معصومان داشتهاند. ما به جهت روشنشدن این امر، آن گفتگوها را در ادامه خواهیم آورد:
علّامه طریحی مینویسد: «الأبدال قوم من الصالحین لاتخلوا الدنیا منهم، إذا مات واحداً بدل الله مکانه آخر؛ ابدال گروهی از مردم صالح و نیکوکاراند که هرگز زمین از وجودشان خالی نمیشود، هر یک از آنها که بمیرد، خداوند شخص دیگری را جایش قرار میدهد».[1] همچنین آورده است: «هر یک از آنان که بمیرد، یک نفر از دیگر مردمان به جای او قرار میدهد».[2]
خالد بن هیثم فارسی گوید: به امام رضا علیهالسلام عرض کردم : مردم گمان دارند که در روی زمین، گروهی به نام ابدال وجود دارند، آنها چه کسانیاند؟ حضرت در پاسخ فرمود: «راست گفتهاند. منظور از ابدال، همان اوصیا و جانشینان هستند که خداوند پس از مرگ و رحلت هر پیامبری، آنها را بدل و جانشین او قرار میدهد، تا اینکه به حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله آنها را خاتمه داد».[3]
از این گفتگو روشن میشود که ابدال، جانشینان انبیای الهی هستند، همچنان که از دیگر روایات نیز استفاده میشود که منظور از ابدال، امامان معصوم هستند و نیز احتمال دارد که یاران خاصّ امامان معصوم باشند.[4]
مرحوم محدّث قمی، ضمن بیان اینکه مراد ازابدال، امامان معصوم و یا طبق فرموده امام رضا علیهالسلام، اوصیای الهی هستند، ابراز تردید کرده است؛ چرا که دعای روایت شده امّداوود از امام صادق علیهالسلام که در نیمه رجب وارد شده، دلالت دارد که ابدال، غیر از امامان هستند، اگر چه صراحتی در این خصوص ندارد و ممکن است حمل بر تأکید باشد.[5] و دعا این است که حضرت میفرماید: «اللّهم صل علی الأبدال و الأوتاد و السیاح و العباد و المخلصین و الزهاد و أهل الجدّ و الاجتهاد و اخصص محمّداً و أهل بیته بأفضل صلواتک و أجزل کراماتک».[6]
آنچه که نظریه مرحوم محدّث قمی را تأیید میکند، برخی از روایاتاند که عدّهای از زنان را جزو ابدال شمردهاند[7] و یا اینکه گفته شده: هر کس چند ویژگی در او باشد، جزو ابدال شمرده خواهد شد و یا در پاسخ به اینکه ابدال از کجا به این مرتبه رسیدهاند؟ گفته شده: به وسیله جود و سخاوت و نصیحت و خیرخواهی برای مسلمانان.[8] که همه اینها دلالت بر این دارد که ابدال، کسانی غیر از معصومان میباشند.
ابدال، نه از طایفه و ملّیت خاصی هستند و نه از شهر و وطن بهخصوصی، بلکه ممکن است از یک شهر و یا کشور بهخصوصی باشند و نیز ممکن است هر یک، به مناطق مختلفی متعلق باشند؛ به ویژه که اگر ابدال را بر یاران امام زمان منطبق کنیم که بیشک در شهرهای مختلفی زندگی میکنند
و ممکن است در حال حاضر، بر خادمان و گروه سینفره همراهان حضرت مهدی علیهالسلام منطبق شود. چنانچه علّامه مجلسی رحمهالله ازامام باقر علیهالسلام نقل میکند که فرمود: «لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة و لابد فی عزلته من قوة و ما بثلاثین من وحشته؛ صاحب عصر را غیبتی ناگزیر است و در آن غیبت، قدرت و قوّت برای او لازم است و در آن زمان، به وسیله سینفر ازهمراهانش، از وحشت و تنهایی بیرون میآید»[9] که این تعداد، با تعداد ابدال مطابق است.
با مراجعه به روایات، باید گفت که در تعداد آنها اختلاف است و تعداد آنها بین سی تا هشتاد نفر بیان شده است، که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت:
الف) سی نفر: احمدبنحنبل در مسند از عبادةبنصامت و او از پیامبر اکرم نقل کرده که فرمودند: «الأبدال فی هذه الأمة ثلاثون مثل ابراهیم خلیل الرحمن، کلّما مات رجل أبدل الله تبارک و تعالی مکانه رجلاً؛ ابدال در این امّت سینفرند، مانند ابراهیم خلیل و هر یک از اینان که از دنیا برود، خداوند متعال فرد دیگری را جایگزین میکند».[10]
ب) چهل نفر: طبرانی در المعجمالکبیر از ابنمسعود و او از رسول خدا نقل میکند که فرمود: «لا یزال أربعون رجلاً من امّتی قلوبهم علی قلب ابراهیم یدفع الله بهم عن أهل الأرض یقال لهم الأبدال؛ پیوسته چهلنفر هستند که قلبشان همانند قلب ابراهیم است که خداوند به وسیله آنها، بلاها را از اهل زمین دور میگرداند و به آنان ابدال گفته میشود».[11]
ج) هفتاد نفر: فخرالدین طریحی آورده است : «الأبدال قوم یقیم الله بهم الأرض و هم سبعون؛ ابدال، گروهی هستند که خداوند به وسیله آنان، زمین را بر پا میدارد که تعدادشان هفتاد نفر است».[12]
د) شصت نفر: مرحوم محدّث قمی در سفینةالبحار از ثعلبی و او از مردی از اهل عسقلان، در دیداری که با حضرت الیاس علیهالسلام داشته، از او میپرسد که ابدال چند نفر هستند؟ حضرت در پاسخ میفرماید: شصت نفر.[13]
ه) هشتاد نفر: در فردوسالأخبار از انسبنمالک نقل شده است: «الأبدال أربعون رجلاً و أربعون إمرأة، کلّما مات رجل منهم أبدل الله مکانه رجلاً، وکلّما ماتت امرأة أبدل الله مکانها امرأة؛ ابدال، چهل نفر مرد و چهل نفر زن هستند و هرگاه یکی از مردان بمیرد، خداوند مرد دیگری به جای او قرار میدهد و هرگاه یکی از زنان بمیرد، زن دیگری را به جای او قرار میدهد».[14]
درکتابهای شیعه و سنی به روایاتی چند، اشاره شده که در آن، پیامبر چند ویژگی از ویژگیهای ابدال رابیان فرموده است و در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) قلبهای ابدال، همانند قلب ابراهیم علیهالسلام است؛ عبادةبنصامت از پیامبر نقل کرده که فرمود: «الأبدال ثلاثون رجلاً قلوبهم علی قلب ابراهیم».[15] شاید مراد پیامبر از این تشبیه، این است که این چند نفر از نظر شدّت و صلابت و ایستادگی و مقاومت در برابر باطل، همانند ابراهیم علیهالسلام میباشند که وی در برابر باطل سرسختانه ایستاد ومقاومت نشان داد.
ب) سپر بلای انسانها هستند؛ ابنمسعود از پیامبر نقل کرده است که فرمود: «یدفع الله بهم عن اهل الأرض؛ خداوند به وسیله آنها، بلاها را از مردم زمین دور میگرداند».[16]
ج) همچنین فرمودند که از ویژگیهای آنها این است که «الرضا بالقضاء و الصبر عن محارم الله و الغضب فی ذات الله؛ راضیبودن به حکم و قضای الهی، صبرپیشهکردن بر محارم خدا ـ خودداریکردن ازآلودهشدن به حرام ـ خشمگینشدن برای خدا».[17]
د) داشتن مواسات، احسان وعفو.
هـ) از دیگر مشخصههای ابدال، این است که پیامبر فرمودند: «یعفون عمّن ظلمهم و یحسنون إلی من أساء إلیهم و یتواسون فیما آتاهم الله عزّوجلّ؛ گذشت و عفو از کسانی که به آنان ظلم کنند، نیکی و احسان به آنان که در حقّشان بدی کنند، ایثار و مواسات در آنچه که خدای متعال به آنان داده است».[18]
و) جود و سخا و خیرخواهی؛ ابنمسعود از پیامبر چنین روایت کرده است: «لایزال أربعون رجلاً من أمّتی، قلوبهم علی قلب ابراهیم یدفع الله بهم عن أهل الأرض یقال لهم الأبدال، قال رسولالله صلیاللهعلیهوآله إنّهم لم یدرکوها بصلوة و لا بصوم و لا صدقه. قالوا یا رسول الله! فیم أدرکوها؟ قال بالسخاء و النصیحة للمسلمین؛ پیوسته چهل نفر از امّت من هستند که قلبهایشان همانند قلب حضرت ابراهیم علیهالسلام میباشد، خداوند به وسیله آنها [بلاها را] از اهل زمین دور میگرداند که به آنان ابدال گفته میشود. سپس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: بدانید که اینان، این مقام را از نمازخواندن و روزهگرفتن و صدقهدادن بدست نیاوردهاند. عرض کردند: ای رسول خدا! پس به چه چیز، به این مقام رسیدند؟ فرمود: به وسیله جود و بخشش و خیرخواهی مسلمانان».[19]
ممکن است در حال حاضر، بر خادمان و گروه سینفره همراهان حضرت مهدی علیهالسلام منطبق شود. چنانچه علّامه مجلسی رحمهالله ازامام باقر علیهالسلام نقل میکند که فرمود: «لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة و لابد فی عزلته من قوة و ما بثلاثین من وحشته؛ صاحب عصر را غیبتی ناگزیر است و در آن غیبت، قدرت و قوّت برای او لازم است و در آن زمان، به وسیله سینفر ازهمراهانش، از وحشت و تنهایی بیرون میآید» که این تعداد، با تعداد ابدال مطابق است
ابدال، نه از طایفه و ملّیت خاصی هستند و نه از شهر و وطن بهخصوصی، بلکه ممکن است از یک شهر و یا کشور بهخصوصی باشند و نیز ممکن است هر یک، به مناطق مختلفی متعلق باشند؛ به ویژه که اگر ابدال را بر یاران امام زمان منطبق کنیم که بیشک در شهرهای مختلفی زندگی میکنند.
فخرالدین طریحی درمجمعالبحرین، چهل نفر از ابدال را از اهل شام میداند و بقیه آنها را از دیگر شهرها میداند، به گونهای که به نقل از معصوم آورده است: «الأبدال قوم یقیم الله بهم الأرض و هم سبعون؛ اربعون بالشام و ثلاثون بغیرها؛ابدال قومی هستند که خداوند به برکت آنها زمین را برپای میدارد و عددشان هفتاد نفر است، چهل نفر در شام و سی نفر در بقیه شهرها هستند».[20]
با عنایت به اینکه ابدال، در همه دورانها و مکانها وجود دارند، بدون هیچ تردیدی میتوان یکی از آنها بود. همان گونه که پیامبر اکرم نیز، مردم را به این نکته توجه دادند که هرگز اینان، به وسیله نماز و روزه و زکات، به این مقام نرسیدهاند، بلکه به وسیله جود و سخا و خیرخواهی برای مسلمانان بوده است. همچنین در پاسخ برخی که عرض کردند: یا رسولالله! ما را بر اعمال وکردار اینان راهنمایی کن، فرمود: «گذشتکردن از کسانی که در حقشان ظلم کردهاند و نیز احسان در برابر بدی و مواسات در آنچه که خداوند به آنها داده است» و دیگر صفاتی که اگر در کسی یافت شود، جزو ابدال خواهد بود و روایات آن، از نظرتان گذشت که همه، دلیل بر این است که هر کس با داشتن چنین اوصافی، میتواند جزو ابدال باشد.
پینوشتها:
1.مجمعالبحرین، ص 425 ماده بدل.
2.همان.
3.سفینةالبحار، ج 1، ص 64.
4.همان.
5.سفینةالبحار، ج 1، ص 64.
6.مفاتیحالجنان، ص 264.
7.فردوسالأخبار، ج 1، ص 119.
8.المعجمالکبی، ج 10، ص 224.
9.بحارالانوار، ج 52، ص 153.
10.مسند احمدبنحنبل، ج 5، ص 322.
11.المعجمالکبیر طبرائی، ج 10، ص 224.
12.مجمعالبحرین، ص 425.
13.سفینةالبحار، ج 1، ص 28.
14.فردوسالأخبار، ج 1، ص 119.
15.فوائدالاصول، ص 69.
16.المعجمالکبیر، ج 1، ص 224.
17.فردوسالأخبار، ج 2، ص 84.
18.حلیةالاولیاء، ج 1، ص8.
19.معجمالکبیر، ج 10، ص 224.
20.مجمعالبحرین، ص 425.
پاسخ: در این رابطه، ما با دو دسته از روایات مواجه هستیم:
اول: روایاتى که مساله رجعت امام حسین (علیه السلام) و امامان دیگر را بیان نموده اند، از جمله روایت امام صادق (علیه السلام) است که در ذیل آیه شریفه (ثم رددنا لکم الکره علیهم) (1) مى فرماید: (مقصود زنده شدن دوباره حسین (علیه السلام) و هفتاد نفر از اصحابش در عصر امام زمان (علیه السلام) است، در حالى که کلاهخودهاى طلایى بر سر دارند، و به مردم، رجعت وزنده شدن دوباره حضرت حسین (علیه السلام) را اطلاع مى دهند، تا مۆمنان به شک و شبهه نیفتند. این در حالى است که حضرت حجت در میان مردم است. چون معرفت و ایمان به حضرتش در دلهاى مردم استقرار یافت، مرگ حضرت حجت مى رسد، پس حضرت امام حسین (علیه السلام) متولى غسل و کفن و حنوط و دفن ایشان خواهد شد، و هرگز غیر از وصى، وصى را تجهیز و آماده به خاک سپارى نمى کند). (2)
شاید چهل روز ایام رجعت باشد واین عدد اشاره به کمى دوران حضرتش باشد، چون مقدار زیاد را به هفتاد ومقدار کم را با اعداد کمتر، معرفى مى کنند، ویا این که هر روزى برابر هزار سال باشد، چنانکه مى فرماید: (یک روز نزد پروردگارت، مثل هزار سالى است که شما مى شمارید)
دوم: روایاتى که مى گویند: چون قائم آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) از دنیا برود و یا شهید شود، چهل روز پس از آن قیامت برپا مى گردد و مردگان از گورها به در مى آیند و براى حساب و جزاى محشر آماده گردند. و خداوند از آنچه واقع مى شود داناتر، و ولى توفیق و صواب است. (3)
شیخ حر عاملى - رحمه الله علیه - در کتاب شریف (ایقاظ) مى نویسد: شاید چهل روز ایام رجعت باشد و این عدد اشاره به کمى دوران حضرتش باشد، چون مقدار زیاد را به هفتاد و مقدار کم را با اعداد کمتر، معرفى مى کنند، و یا این که هر روزى برابر هزار سال باشد، چنانکه مى فرماید: (یک روز نزد پروردگارت، مثل هزار سالى است که شما مى شمارید).
و شاید مراد از قیامت در روایات دسته دوم قیامت صغرى یعنى رجعت باشد، و البته اطلاق قیامت بر رجعت مانعى ندارد، ممکن است قیامت بر هر دو اطلاق شود. (4)
پی نوشت ها:
(1) سوره اسراء، آیه 6.
(2) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 3، ص 13.
(3) ارشاد شیخ مفید، با ترجمه ساعدى، ص 708.
(4) الایقاظ من الهجمه، شیخ حر عاملى، ترجمه احمد جنتى، ص 400.
بسیاری از جوانان همواره در پی این مسآله هستند که آیا قرآن به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) اشارهای داشته است یا خیر؟! باید گفت که آیات بسیاری درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در قرآن وجود دارد. و بعضی تا 250 آیه از آیات قرآن را مرتبط به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دانسته اند.
در این یادداشت تنها به چند آیه به نقل از کتاب مهدی موعود، نوشته علامه مجلسی اشاره میشود.
سوره هود آیه 8
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِۆُنَ؛ اگر عذاب را تا مدت معینى (ظهور امام زمان) بتأخیر بیاندازیم خواهند گفت چه چیز آن را بازداشت (و مانع ظهور امام زمان چیست؟) بدانید روزى که عذاب مىآید از آنها برداشته نمیشود، بلکه بر آنان فرود آمده و آنچه را استهزاء بآن میکردند خواهند دید.
از امیرالمۆمنین امام علی(علیه السلام) روایت شده که در تأویل این آیه شریفه فرمود: أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ اصحاب قائم آل محمد است که سیصد و سیزده نفر میباشند.
امام صادق (علیه السلام) نیز فرموده اند: این عذاب قیام امام زمان و امت معدوده یاران او می باشند. که برابر با سپاه اسلام در جنگ بدر هستند (یعنى 313 تن میباشند).
سوره ابراهیم آیه 5
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ موسى را همراه آیات خود فرستادیم تا قوم خود را از ورطه ظلمانى کفر درآورده بوادى نورانى ایمان رهبرى کند، و آنها را بروزهاى خداوندى متذکر گرداند که در آن آیاتى است براى هر صبرکننده شکرگزارى.
در خصال صدوق از امام باقر روایت نموده که فرمود «ایام اللَّه» سه روز است: روز قیام قائم آل محمد، روز رجعت و روز قیامت.
سوره انبیاء آیه 105
وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ در زبور (حضرت داود پیغمبر) بعد از کتب آسمانى سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما ارث میبرند.
و اینان قائم آل محمد و یاران او میباشند.
خداوند به پیغمبرش دستور داد که لزوم دوستى جانشین خود «امیر المۆمنین» را به مردم اعلام کند، و دوستى وصى پیغمبر «دین حق» است
سوره حج آیه 33
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ؛ با آنان که ستم دیدهاند اگر پیکار کنند، اجازه جنگ داده شده و خداوند قدرت بر یارى آنها دارد.
ابن ابى عمیر از عبد اللَّه بن مسکان از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: او قائم آل محمد است که براى خونخواهى امام حسین علیه السّلام قیام می کند.
سوره صف آیه 8
یُرِیدُونَ لِیُطْفِۆُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ؛ مىخواهند نور خدا را به دهانهایشان خاموش کنند ولى خدا کامل کننده نور خویش است، اگر چه کافران را ناخوش آید.
از حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام معنى آیه یُرِیدُونَ لِیُطْفِۆُا نُورَ اللَّهِ را پرسید، حضرت فرمود: مقصود دوستى امیرالمۆمنین علیه السّلام است وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ یعنى خداوند امامت را به آخر میرساند بدلیل آیه شریفه: الذین فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا که مقصود از نور همان امام است.
محمد بن فضیل میگوید: عرض کردم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ» یعنى چه؟ فرمود: یعنى خداوند به پیغمبرش دستور داد که لزوم دوستى جانشین خود «امیرالمۆمنین» را به مردم اعلام کند، و دوستى وصى پیغمبر «دین حق» است.
عرض کردم «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» چیست؟ فرمود: یعنى خداوند بهنگام ظهور قائم ما دین حق را بر همه ادیان باطله پیروز میگرداند. چنان که خود فرموده: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» یعنى خداوند نور خود را با ولایت قائم آل محمد تمام میکند «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» یعنى هر چند دشمنان على این را نخواهند.
عرض کردم: اینکه میفرمائى تنزیل و ظاهر معنى قرآن است! فرمود: آرى آنچه که گفتم تنزیل و ظاهر معنى قرآن است.
سوره ملک آیه 30
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماۆُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ؛ مَعِینٍ اى پیغمبر! به مردم بگو: به من بگوئید: اگر آبى که در دسترس دارید در زمین فرو رود کیست که آب روان براى شما بیاورد؟.
از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت است که فرمود: «مائکم» یعنى (ابوابکم) که ائمه هستند و ائمه ابواب (ودرهاى رحمت الهى) میباشند «فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ» یعنى کیست که علم امام را براى شما بیاورد؟ (و آن درها را بروى شما بگشاید)؟
سوره صف آیه 9 و سوره توبه آیه 33
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ خدا فرستاده خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر همه دینها غالب شود. هر چند مشرکین نخواهند.
راوی می گوید: از امام هشتم از آیه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى ... سۆال کردم. فرمود هنوز موقع تأویل این آیه نرسیده است گفتم: قربانت گردم! کى موقع آن فرا می رسد؟
فرمود: ان شاء اللَّه هنگامى که قائم قیام کند و چون قیام کند هر جا کافر و مشرکى باشد، ظهور او را ناخوش دارد تا جایى که اگر کافرى در دل سنگى پنهان شود سنگ صدا میزند اى مۆمن! کافرى یا مشرکى در من پنهان شده او را بکش. خداوند او را بیرون مىآورد و یاران قائم او را بقتل میرسانند.
در غیبت شیخ از امیر المۆمنین علی (علیه السلام) روایت میکند که در تفسیر این آیه فرمود: اینان که در زمین ضعیف گشتهاند آل پیغمبرند که خداوند مهدى آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند
و هم در آن کتاب از ابن عباس روایت نموده که وى در باره آیه لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ گفت: این در زمانى است که تمام یهودیان و نصارى و پیروان هر کیشى به دین حنیف اسلام بگروند و گرگ و میش و گاو و شیر و انسان و مار از جان خود ایمن باشند، موقعى که دیگر موش انبانى(کیسه ای) را پاره نمی کند وقتى که حکم جزیه گرفتن از اهل کتاب ساقط مىشود و هر جا صلیبى است شکسته می گردد و خوکها معدوم مىشود و این به هنگام قیام قائم آل محمد خواهد بود.
سوره نور آیه 55
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً؛ خداوند به کسانى- که از شما ایمان آورده و عمل صالح پیشه ساختهاند وعده داده که آنها را در زمین نماینده خود گرداند چنان که همانند آنها را سابقا خلیفه کرد. و ثابت می دارد دین آنها را که براى آنان برگزید، ترس آنها را تبدیل به أمن کنیم و اینان هیچ گاه به من شرک نیاورند.
در غیبت شیخ روایت میکند که این آیه نیز در باره مهدى موعود و یاران او نازل شده است.
سوره قصص آیه 5
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛ و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روى زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.
در غیبت شیخ از امیر المۆمنین علی(علیه السلام) روایت میکند که در تفسیر این آیه فرمود: اینان که در زمین ضعیف گشتهاند آل پیغمبرند که خداوند مهدى آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند.
ظهور حضرت حجت چنان واقعه عظیمی است که نشانه عظمتی بس سترگ را می طلبد. از طرفی این نشان باید راه را بر ادعاهای دروغین مدعیان بربندد. واقعه "صیحه آسمانی"، "فریاد آسمانی"، "دست اشارتی از آسمان" و . . . همگی مصداق های این امر عظیم اند. سیطره تکنولوژیکی انسان عصر فضا نیز بیشک نشانه ای عظیم را می طلبد تا مرهم دردهای رنج دیدگان زمین باشد! و چنین امری در ظهور نواده پاک رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) مهدی موعود(علیه السلام) رخ می نماید. به طوری که شیاطین زمینی و آسمانی به دست و پا افتاده و درصدد تخطیه ندای آسمانی برمی آیند. ولی "حقیقت ماندنی و باطل رفتنی است".
این مقاله مختصر کنکاشی در این بزرگترین نشانه ظهور پاک مهدی(عج) است که از سایت اینترنتی شبکه امام مهدی ارواحنا فداه برگرفته شده است. نگارنده کنکاشی را نیز در آینده نزدیک تقدیم خواهدکرد "قل کل متربّص فتربّصوا بگو همه منتظرند پس منتظر باشید".
حضرت امام رضا(علیه السلام) می فرماید: "هفوَ الَّذى یفنادى مفناد مفنَ السَّماءف بفافسْمفه، یَسْمَعفهف جَمیعف اَهْلف الاَْرْضف بفالدفعاءف افلَیْهف."(1) "او کسى است که منادى از آسمان نام او را فریاد مى کند، و به سوى او مى خواند که همه اهل زمین مى شنوند."
چون راه طولانى غیبت به انتها برسد و روزگار نشستن پایان پذیرد و پرده هاى حجاب، دامن از چشم خلق برچیند و هنگام ظهور و تجلى نور فرا رسد، از فراز گنبد گردون و از میان آسمان نیلگون صداى دلرباى امین وحى و سیّد اهل آسمان ها حضرت جبرئیل(علیه السلام) در مشرق و مغرب عالم طنین انداز شود و عالمیان را بر سر سفره بیعت الهى صلا زند.(2) و نام بلند آن حجت الهى و خلیفه حضرت رسالت پناهى را با نام نامى پدر مطهرشان بر عالمیان گوشزد نماید، انشاء الله.(3) و این است دعوت او: اى منتظران بپا خیزید که آن ذخیره الهى قیام کرده، به سوى او آیید که اینک وقت قیام است و پایان انتظار. اى دلسوختگان! زمان خونخواهى حسین(علیه السلام) فرارسیده.(4) و اى اهل ایمان وعده الهى تحقق یافته.(5) و هر قومى به زبان خویش ندا را متوجه شود، تا حجت بر همه تمام گردد و هیچ کس را عذر و بهانه اى نباشد. زیرا اوست که تمام ادیان را محو و نابود مى کند، و دین خدا را بر همه عالم غالب مى کند.(6) و این ندا را رمزى دیگر نیز مى باشد، که علامت حتمى ظهور باشد.
چون راه طولانى غیبت به انتها برسد و روزگار نشستن پایان پذیرد و پرده هاى حجاب، دامن از چشم خلق برچیند و هنگام ظهور و تجلى نور فرا رسد، از فراز گنبد گردون و از میان آسمان نیلگون صداى دلرباى امین وحى و سیّد اهل آسمان ها حضرت جبرئیل(علیه السلام) در مشرق و مغرب عالم طنین انداز شود و عالمیان را بر سر سفره بیعت الهى صلا زند
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: "علامت را بشناس"(7) تا به گمراهى نیفتى و در ضلالت قدم ننهى، دزدان راه و مدعیان دروغین نتوانند تو را به سوى خویش دعوت کنند، و این نشانى روشن براى حقیقت است. و این ندا نداى فجرصادق است که در صبح صادق دمیده خواهد شد، و در آخر روز، شیطان آخرین تلاش خویش را براى گمراهى خلق مى نماید، و مردم را به کفر و شرک مى خواند.(8) (افنَّ الشَّیْطانَ لفلاْفنْسانف عَدفوٌّ مفبینٌ)(9)
پی نوشت ها:
1 ــ بحار الانوار ج 52 ص 322 حدیث 29.
2 ــ بحار الانوار: ج 52 ص 290 حدیث 32.
3 ــ بحار الانوار ج 51 ص 38.
4 ــ «ثم یخرج المنتصر و یطلب بدم الحسین و دماء أصحابه.» بحار الانوار ج 53 ص 145 حدیث 2.
5 ــ(وَعَدَالله الَّذینَ آمَنفوا مفنْکفمْ وَعَمفلفواالصّالفحات لَیَسْتَخْلفَنَّهفمْ فی الأرْضف....) سوره نور آیه: 55
6 ــ ( هفوَ الّذی اَرسَلَ رَسفولَهف بفالْهفدى وَدینف الحَقّف لفیفظْهفرَهف عَلَى الدّینف کفلّفهف...)سوره توبه، آیه: 33.
7 ــ «اعرف العلامة.»
8 ــ «ثمّ ینادى ابلیس فی آخرالنهار من الأرض: ألا إنّ الحق مع عثمان وشیعته» ارشادمفید: باب 40 ح3.
9 ــ یعنى: بدرستى که شیطان دشمن آشکارى براى انسان است. سوره یوسف: 5.
زمانی حضرت مهدی(عج) ظهور می کند که جهان را ظلم و فساد گرفته است، به خوبی روشن می شود در این زمان حکومت ها از درون سست و پوسیده شده اند و همین امر نیز عاملی برای جنگها و کشمکشهای میان قدرتمندان است.
در اغلب مکاتب برای هنگام ظهور منجی حوادث مختلفی را ذکر کرده اند اما در همه آنها یک امر مشترک است و آن این است که در آن هنگام جنگ و خونریزی صورت خواهد پذیرفت. این مساله در برخی مکاتب با شدت بسیار و در برخی کمتر ذکر شده است. در مسیحیت جنگ های بزرگ آرماگدون بیان شده است که گفته می شود در این جنگ ها بیش از دو سوم مردم جهان کشته خواهند شد و تنها گروه قلیلی زنده می مانند. در دیگر مکاتب نیز در هنگام ظهور جنگ های بسیاری را پیش بینی کرده اند. اما مساله درباره حضرت مهدی (عج) چگونه است؟
گروهی با تکیه بر برخی احادیث گفته اند که در زمان قیام حضرت جنگ های بزرگی رخ خواهد داد که در آن بسیاری از مردم خواهند مرد و گروه باقیمانده نیز از ترس مرگ تابع حکومت می شوند. در این برداشت، حکومت حضرت با تکیه بر خشونت و جنگ برپا می شود. آیا حکومت جهانی حضرت بر قدرت و شمشیر استوار می شود؟ در این رابطه لازم است به حدیثی از امام صادق(علیه السلام) اشاره شود. حضرت درباره چگونگی فروپاشی قدرت باطل و به حاکمیت رسیدن حضرت مهدی میفرمایند: در آن هنگام قدرت های ستمگر و قطب های ظلم و جنایت، به قدری با یکدیگر می جنگند که نیرو و قدرتشان فرسوده می شود و به حدی از درون به فساد خواهند رفت که مقاومتشان را از دست می دهند و آنگاه شما به خود آمده و چون به ایمان و منطق و آگاهی مسلح هستید بر آن قدرت های از درون پوسیده و از بیرون فرسوده پیروز می شوید و این پیروزی براساس منطق و سنت های اجتماعی است که در اسلام و قوانین خداوند وجود دارد. (بحارالانوار، ج 52، ص 254)
اولا، در قیام حضرت از امکانات و سنتهای اجتماعی جاری در دنیا بهره گرفته می شود و نیاز به استفاده از نیروهای غیبی به نحو معجزه نیست زیرا خداوند در جهان خواسته است که جریان امور به طور طبیعی و با توجه به مشیت های ثابت اداره شود " ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها" بنابراین جریان قیام حضرت نیز براساس همان مشیت های ثابت و با استفاده از سنتهای جاری در عالم اتفاق می افتد که در آن بهره مندی از یاری خداوند در چارچوب عادی خواهد بود. ثانیا، اگر بنا بود که از نیروهای غیر طبیعی و معجزه در این پیروزی استفاده شود دیگر هیچ کس نمی توانست با آن مقابله کند و در این صورت دلیلی برای تاخیر آن وجود نداشت.
قابل ذکر است که چنین انقلابی بدون شک مورد تنفر عده ای از ظالمان و قدرتمندان قرار خواهد گرفت و بر این اساس با حضرت به مقابله خواهند پرداخت و در نتیجه جنگهایی نیز برپا خواهد شد ولی این امر به معنای برپایی جنگهایی که درآن اغلب انسانها کشته شوند نیست خصوصا اینکه حضرت با آمدن خود عقول مردم را تجمیع میکند و حقایق دین را بر مردم آشکار می سازد و علم را توسعه می دهد
ثالثا، در این صورت نیازی به 313 یاور آن حضرت هم نبود و حال آنکه در برخی روایات یکی از علت های تاخیر ظهور حضرت نبود یاورانی برای ایشان شمرده شده است. رابعا، طرح این مساله که در برپایی حکومت عدل باید معجزه صورت بگیرد حاوی این مساله است که بنابراین برپایی حکومت عدل بدون معجزه امکان ندارد و یا به تعبیر دیگر احکام الهی بدون معجزه قادر به برپایی عدالت در جهان نیست و این برداشت بسیار غلطی از دین است. خامسا، اساسا با توجه به مضمون روایات و همینطور توجه به ادله عقلی در می یابیم که نیازی هم به معجزه در این راه نیست اگر چه بهره مندی از عنایات خداوند همواره باید وجود داشته باشد ولی حضرت در برپایی حکومت عدل نیازی به عنایت خارق العاده ندارد.
آنگاه که حضرت قیام می کنند پیام آور عدالت، ظلم ستیزی، عقلانیت، آزادی، و ایمان و مهر و عطوفت است. چنین فردی همواره مورد توجه وخواست توده های مردم می باشد. و مردم از آمدن چنین منجی نجات بخشی خوشحال و مسرور خواهند شد. و چون عدالت منجی عالم فراگیر است همه کائنات از این امر به وجد خواهند آمد. لذا پیامبر اکرم در روایتی می فرمایند: همه اهل آسمان و زمین، پرندگان، حیوانات، ماهیان دریا از ظهور حضرت مهدی شاد و خرسند می شوند. ( البیان ، ص118)
همچنین امیر مومنان علی(علیه السلام) در این زمینه می فرمایند: هنگامی که حضرت مهدی ظهور کند نام مبارکش بر سر زبانها خواهد بود و وجود مردم سرشار از عشق به مهدی است به گونه ای که جز نام او هیج نامی در یاد و زبان آنها نیست و با دوستی او روح خود را سیراب می کنند.( احقاق الحق ، ج 13 ، ص 324). حتی امام رضا (علیه السلام) می فرمایند حتی مردگان در قبر آرزوی زندگی دوباره کنند. (الغیبه، شیخ طوسی، ص 268). بنابراین آن حضرت پایه های حکومت خود را مبتنی بر منطق، عشق، آزادی طلبی معنویت و مبارزه با ظلم قرار می دهد اموری که همواره حمایت مردمی را به دنبال خود خواهد داشت.
حجت الاسلام معصومی با تاکید بر اینکه در عصر ظهور، مردم جهان بیش از هر چیز نیازمند اینگونه امور هستند گفت: همانگونه که امام صادق(علیه السلام) نیز در این زمینه تاکید می فرمایند که علت پیروزی قیام منجی ایمان، منطق و آگاهی مردم است. همچنین حضرت صادق(علیه السلام) در این روایت از سنت مهمی در عالم پرده برداری می کنند و آن اینکه فساد و گناه حکومت ها را از درون سست و پوسیده می کند. این امر همواره به عنوان یک روال طبیعی و غیرقابل تغییر در جوامع جاری بوده است و همین امر نیز یکی از عوامل شکست جبهه باطل در مقابل ایمان آورندگان آگاه به شمار می آید. و اگر در روایاتی آمده است که زمانی حضرت مهدی(عج) ظهور می کند که جهان را ظلم و فساد گرفته است به خوبی روشن می شود در این زمان حکومتها از درون سست و پوسیده شده اند و طبیعی است که غلبه بر این حکومتها کار چندان بزرگی نیست که نیاز به معجزه داشته باشد خصوصا اینکه اساسا آلوده شده به فساد در درون خود زیاده طلبی و دست اندازی به حقوق دیگران و ندیده گرفتن مصالح آنان را به دنبال دارد و همین امر نیز عاملی برای جنگها و کشمکشهای میان قدرتمندان است و همین امر قدرتهای فاسد را گرفتار جنگهای طولانی در عرصه های مختلف می کند و در نتیجه موجب می گردد این حکومتها از بعد بیرونی نیز تضعیف شوند و این ضعف به ناچار در کشورها بر عهده مردم گذاشته می شود همانگونه که امروز شاهد آن هستیم.
آنگاه که حضرت قیام می کنند پیام آور عدالت، ظلم ستیزی، عقلانیت، آزادی، و ایمان و مهر و عطوفت است. چنین فردی همواره مورد توجه وخواست توده های مردم می باشد. و مردم از آمدن چنین منجی نجات بخشی خوشحال و مسرور خواهند شد. و چون عدالت منجی عالم فراگیر است همه کائنات از این امر به وجد خواهند آمد
و در نتیجه حکومتها پایگاه مردمی خود را بیش از پیش از دست می دهند و قدرتهای آنان در تضارب میان خودشان فرسوده می شود به همین دلیل حضرت می فرماید از خصوصیات حکومت های زمان ظهور این است که از درون پوسیده و از بیرون فرسوده هستند.
بدیهی است وقتی اغلب مردم به سوی عدالت و آزادی و معنویت گرایش پیدا کنند و بفهمند که منجی ظهور کرده است همه دستاوردهای علمی خود را در اختیار آن انقلاب خواهند گذاشت و در واقع همه دستاوردهای بشر در زمان غیبت در هنگام ظهور در خدمت امام زمان قرار خواهد گرفت. و یا می توان گفت مردم امروز با دست آوردهای علمی و اکتشافات خود در حال تهیه ابزار لازم برای برپایی حکومت عدل هستند.
قابل ذکر است که چنین انقلابی بدون شک مورد تنفر عده ای از ظالمان و قدرتمندان قرار خواهد گرفت و بر این اساس با حضرت به مقابله خواهند پرداخت و در نتیجه جنگهایی نیز برپا خواهد شد ولی این امر به معنای برپایی جنگهایی که در آن اغلب انسانها کشته شوند نیست خصوصا اینکه حضرت با آمدن خود عقول مردم را تجمیع میکند و حقایق دین را بر مردم آشکار می سازد و علم را توسعه می دهد.
امام برای هدایت ،تربیت و رحمت مردم می آید. چشم انداز حکومت حضرت این طور است که با دست امام عقل ها کامل می شود ،ایمان ها شکوفا می شود ،اخلاق های انسانی به نهایت درجه می رسد وعلوم گسترده می شود.
انسان برای رسیدن به حقیقت هستی و هدف خلقت خودش، باید از زندگی شیطانی عبور کند و وارد زندگی رحمانی بشود. یعنی باید از ولایت شیاطین خارج بشود و به ولایت خدای رحمان وارد بشود. در این راه انسان نیاز به رهبر راه دارد تا این رهبر ما را از پرتگاههای شیطانی نجات بدهد. و با سلامت انسان را از همه ی پرتگاهها عبور بدهد و را به اوج زندگی رحمانی برساند. ابتدا اعوذ بالله من الشیطان الرجیم سپس بسم الله الرحمن الرحیم. درتمام راه ما نیاز به یک رهبر رحمانی داریم که خودمان را به او بسپاریم .خدا از روی رحمت وعطوفت خودش، برای انسان یک رهبر کامل قرار داده است که قلب آن رهبر پر از مهر و عطوفت است. وجود رهبر راه ،تجلی رحمت خداوند است. خداوند خواسته است که دست انسان را بگیرد و در مقابل شیطان از آن حمایت بکند.
بزرگترین حمایتی که خدا قرار داده است وجود رهبری است که قلب او مالامال از عشق به انسان است. و می خواهد انسان را به کمال و حقیقت خودش برساند. این وجود سراسر رحمانی است و هیچ خودیتی در او نیست و شائبه ی هوای نفس در او نیست.
جنس محبت امام زمان (عج) با جنس همه فرق می کند. این محبت کمی به محبت پدر و مادر به فرزندان شباهت دارد. امام رضا(علیه السلام) می فرماید: رفیق تر، مهربان تر و بامحبت تر از تمام پدران و مادران یعنی مهر تمام پدران و مادران عالم جلوه ای از محبت امام زمان(عج) است. این عشق امام قابل تحلیل نیست و برای رساندن ما به سعادت است. این عشق به بلندای ابدیت است .امام ما را، هم برای سعادت دنیا و هم برای سعادت آخرت می خواهد. این محبت فقط بخاطر خداست .
جلوه های محبت امام زمان(عج) به مردم از سنخ فهم و درک است. محبان امام زمان(عج) که باب محبتی بین آنها و امام باز شده است ، در ابتدا سعی کرده اند که امام را بشناسند و شیطان سعی می کند که مردم را از این شناخت باز دارد یا این شناخت را مورد دستبرد قرار بدهد. یکی از جلوه های رحمانی حضرت این است که بساط ولایت شیطان را درعالم بهم بریزد. یعنی ریشه ی بدبختی انسان شیطان است و انسان های شیطان شده و شیطان صفت که نمی خواهند مردم به سعادت برسند همان مستکبران و کافران هستند. یکی از هدف های رحمانی امام زمان(عج) در هم ریختن این نظام شیطانی است. شیطان در عالم با نمایندگان انسانی خودش نظام شیطانی را برپا کرده است.
در زمان ابتدای ظهور حضرت، جنگ هایی با سپاهیان کفر و نفاق و نظام های طغیانگر شیطانی اتفاق می افتد که این نباید برای عموم مردم باعث ترس و وحشت بشود. این شمشیر قهر حضرت جلوه ای از مهر و محبت حضرت است . پیامبر رحمت بیکران رحمانی است اما قریب هشتاد و چهار جنگ از پیامبر در تاریخ گزارش شده است.
شمشیر قهر حضرت برای برداشتن یک درصدی است که اگر بمانند جز طغیان، چپاول و انحصار طلبی های شیطانی کار دیگری نمی کنند. یک عطش جهانی برای منجی عالم بوجود آمده است
بله. اما کافرانی هستند که موانع رحمت هستند. اگر صخره ای بین مردم و دریا فاصله انداخته است باید این صخره ها برداشته بشود .این دریا رحمت است ولی صخره ها مانع رحمت مردم است و باید برداشته شود. ما جلوه ی قهر الهی را در سیمای امام زمان(عج) می بینیم. سیره ی امام همان سیره ی پیامبر است. پس رحمت امام زمان اقتضا می کند که عده ای برداشته شوند تا این رحمت به همه برسد.
در دعای ندبه داریم :کجاست آن کسی که آماده شده است تا پشت ظالمان را در هم بشکند، کجاست درهم شکننده این شوکت پوشالی مفسدان و مستکبران عالم ،کجاست آن کسی که نابود می کند بنیان های شرک و نفاق ، کجاست درهم کوبنده ی اهل طغیان؟(شیطان در جامعه ی انسانی دجال هایی دارد که به جایی می رسند که فرعونی می شوند و می گویند که ما خدا هستیم) این عبارت های دعای ندبه، مقام امام زمان(علیه السلام) را می رساند و کسانی که داعیه ی یاوری امام را دارند برای ستیز با تمام جلوه های ولایت شیطان در جامعه انسان خودشان را آماده می کنند. جلوه های ولایت شیطان موانع رحمت هستند و باید از میان برداشته بشوند. پس این قهر امام جلوه ی رحمت است .امام ، امام مهر و عطوفت است .
نمایندگان شیاطین در جامعه ی انسانی بیکار نمی مانند و می خواهند ارتباط عاطفی بین امام و مردم شان را قطع بکنند. حکومت بنی عباس پول ها خرج کردند که تا حدیث هایی جعل کنند که امام رحمت را خشن جلوه بدهند. تا پیوندعاطفی بین شیعیان و امام زمان شان قطع کنند. این کار صحنه گردانی شیطان است.
گزارش هایی می دهند که امام زمان (عج) جوی خون راه می اندازد، حدود پنجاه حدیث از این نوع احادیث وجود دارد که جعلی بودن آنها ثابت شده است که اینها توطئه ی شیطان برای قطع ارتباط عاطفی شیعیان با امام شان بوده است. این روایات این طور نشان می دهند که هر کسی که گناهی در خلوت خودش هم انجام داده است باید گردن زده بشود .
این طور نیست، امام برای هدایت ،تربیت و رحمت مردم می آید. چشم انداز حکومت حضرت این طور است که با دست امام عقل ها کامل می شود ،ایمان ها شکوفا می شود ،اخلاق های انسانی به نهایت درجه می رسد وعلوم گسترده می شود.
در زمان ابتدای ظهور حضرت، جنگ هایی با سپاهیان کفر و نفاق و نظام های طغیانگر شیطانی اتفاق می افتد که این نباید برای عموم مردم باعث ترس و وحشت بشود. این شمشیر قهر حضرت جلوه ای از مهر و محبت حضرت است .پیامبر رحمت بیکران رحمانی است اما قریب هشتاد و چهار جنگ از پیامبر در تاریخ گزارش شده است
( در قرآن داریم که اکثریت مردم را شکرگزار خودت نمی یابی و بیشتر درغفلت شیطانی هستند) موج جنبش 99 درصدی ضد استکباری که الان در جهان ایجاد شده است ما را به زمان ظهور نزدیک می کند. اندیشه ی انسانی درعالم بارور شده است و مردم فهمیده اند که یک صدر مردم قارونی دارند حیثیت تمام مردمان عالم را زیر سوال می برند. این اتفاقات فضای ظهور را برای ما شفاف می کند. شمشیر قهر حضرت برای برداشتن یک درصدی است که اگر بمانند جز طغیان، چپاول و انحصار طلبی های شیطانی کار دیگری نمی کنند. یک عطش جهانی برای منجی عالم بوجود آمده است .
در جامعه ی دینی ما کمتر به جلوه های رحمانی حضرت پرداخته اند. یکی از جلوه ای مظلومیت امام زمان(عج) هم، همین است. وجود رحمانی او باعث برپایی عالم است.
در پرسشنامه ای برای دانش آموزان مطرح شده بود: آیا شما آمادگی دارید که این جمعه، زمان ظوهر امام زمان(عج) باشد ؟ بالای 75 درصد ازدانش آموزان دبیرستانی گفته بودند که ما آمادگی ظهور حضرت را نداریم زیرا ما گناهانی داشته ایم که هنوز موفق به توبه نشده ایم و آقا هم گناه کاران را از میان برمی دارد. هنوز رحمت وعطوفت حضرت نسبت به گناهکاران جا نیفتاده است .اگر آنهایی که از خدا و امام روی برگردانده اند اشتیاق آنها را می دانستند، هر لحظه قالب تهی می کردند. رسالت رسانه ،مبلغان ،اساتید دینی و ...است که یک جلوه ی زیبایی از جلوه ی رحمانی حضرت را برای مردم بیان کنند.
دیدگاهی که معتقد است فقط وقتی ظلم و ستم به بیشترین حد خود برسد، زمینه ظهور فراهم میشود و در این میان مردم نقش خاصی در فراهم شدن زمینههای عدالتطلبی و ظلمستیزی مهدوی ندارند، دیدگاهی است که انفجاری بودن ظهور را اقتضا میکند. یعنی بدون آن که زمینههای اجتماعی عدالتگستری و ظلمستیزی جهانی حضرت مهدی(علیه السلام)، توسط مردم فراهم شده باشد، صرفاً تیره روزی و ظلم و ستم فراگیر و غیر قابل اجتناب شود و حضرت مهدی (علیه السلام) به اذن الهی ظهور کند و جهان را پر از عدل و دادکند. در حالی که از دیدگاه شهید مطهری فراگیر شدن ظلم و ستم، صرف نظر از وجود زمینههای اجتماعی حقطلبی و ظلمستیزی مردمی، نمیتواند آبستن یک انقلاب جهانی عدالت گستر باشد و این مساله مخالف حرکت منطقی تاریخ در تحولات جامعه جهانی است. شهید مطهری میفرماید: «از قرآن استفاده میشود که ظهور مهدی(علیه السلام) حلقهای است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی میشود، سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف به این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد.» [1]
از دیدگاه شهید مطهری: «حرکت به سوی کمال، لازمه «ذات» اجزای طبیعت و از آن جمله تاریخ است.»[2] ایشان همچنین عامل اصلی این حرکت را فطرت تکاملجو و قناعتناپذیر انسان میداند که به هر مرحلهای برسد، مرحله بالاتر را آرزو و جستجو میکند.[3] بنابراین حرکت تکاملی تاریخ بر اساس فطرت انسانی غیر قابل اجتناب است، در واقع مقصد نهایی تاریخ همان نقطهای است که در دیدگاه شیعی از آن به «حکومت حضرت مهدی(علیه السلام)» تعبیر شده است. فطرت انسان به گونهای است که تا وقتی که به آن نقطه تاریخ نرسد، به معنای واقعی احساس تکامل اجتماعی و تاریخی نمیکند ولی با این همه رسیدن هر چه سریعتر تاریخ به آن نقطه، به خودی خود اتفاق نمیافتد: «تاریخ ساخته انسان است نه انسان ساخته تاریخ. اگر طرحی برای آینده تاریخ نداشته باشیم و اگر مسئولیت خودمان را برای آینده تاریخ درک نکنیم کسی نمیتواند به ما قول بدهد که این کشتی خود به خود به طور خودکار به مقصد و هدف خودش برسد، لااقل قابل جلو افتادن و عقب افتادن است.»[4]
از دیدگاه شهید مطهری: «حرکت به سوی کمال، لازمه «ذات» اجزای طبیعت و از آن جمله تاریخ است.» ایشان همچنین عامل اصلی این حرکت را فطرت تکاملجو و قناعتناپذیر انسان میداند که به هر مرحلهای برسد، مرحله بالاتر را آرزو و جستجو میکند
به عبارت دیگر اگر روحیه و عملکرد انسانها در جهت زمینهسازی برای انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) حرکت نکند، طبق قوانین الهی حاکم بر عالم، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که به مقصد نهایی تاریخ نزدیک شویم و نباید توقع داشته باشیم که جهان «به خودی خود» و یا «صرفاً به اذن و اشاره الهی» پر از عدل و داد شود، چرا که خداوند عالم، ارادهاش را از طریق همین قوانین و روابط جبری اعمال میکند. ضمن این که به جریان افتادن کمکهای غیبی الهی هم بستگی به روحیه و رفتار انسانها دارد. بنابراین انسانها بایستی با اختیار و اراده خود برای رسیدن تاریخ به سرمنزل مقصود زمینهسازی کنند. طبق عقیده شهید مطهری در واقع اصلاحات جزئی و آرام به نوبه خود کمک به مبارزه انسان حقجو و حقطلب با انسان منحط است و آهنگ حرکت تاریخ را به سود اهل حق تند مینماید و بر عکس فسادها و تباهیها و فسق و فجورها کمک به نیروی مقابل است و آهنگ حرکت تاریخ را به زیان اهل حق، کند مینماید.[5]
به عبارت دیگر تقابل و جدال میان انسانهای حقجو و انسانهای پست و پیروزی اهل حق که به اصلاحاتی حتی در ابعاد جزئی منجر شود، رفته رفته زمینههای عدالتطلبی جهانی و همهجانبه را برای انقلاب بزرگ حضرت مهدی (علیه السلام) فراهم میکند و حرکت تاریخ را جبراً به نفع اهل حق و به سوی نقطه مطلوب نهایی پیش میبرد. شهید مطهری در این زمینه میگوید: «نبردهای تاریخ دارای شکلها و ماهیتهای مختلف و معلول علل متفاوتی بوده است، ولی نبردهای پیش برنده که تاریخ و انسانیت را به جلو برده و تکامل بخشیده است نبرد میان انسان متعالی مسلکی وارسته از خودخواهی و منفعتپرستی و وابسته به عقیده و ایمان و ایدئولوژی با انسان بی مسلک خودخواه منحط حیوانصفت و فاقد حیات عقلایی و آرمانی بوده است.»[6] به نظر میرسد همچنین از دیدگاه ایشان نبردهای ایدوئولوژیک در طول تاریخ رو به تکامل جهان رو به افزایش است:
«در طول تاریخ گذشته و آینده نبردهای انسان تدریجا بیشتر جنبه ایدئولوژیک پیدا کرده و میکند و انسان تدریجا از لحاظ ارزشهای انسانی به مراحل کمال خود یعنی به مرحله انسان ایدهآل و جامعه ایدهآل نزدیک تر میشود تا آن جا که در نهایت امر، حکومت عدالت، یعنی حکومت کامل ارزشهای انسانی که در تعبیرات اسلامی از آن به «حکومت مهدی» تعبیر شده است مستقر خواهد شد و از حکومت نیروهای باطل و حیوانمآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد بود.»[7]
تاریخ ساخته انسان است نه انسان ساخته تاریخ. اگر طرحی برای آینده تاریخ نداشته باشیم و اگر مسئولیت خودمان را برای آینده تاریخ درک نکنیم کسی نمیتواند به ما قول بدهد که این کشتی خود به خود به طور خودکار به مقصد و هدف خودش برسد، لااقل قابل جلو افتادن و عقب افتادن است
بنابراین همان طور که گفته شد از دیدگاه شهید مطهری، ظهور حضرت مهدی(عج)، آخرین حلقه از مجموعه حلقات مبارزات دو جبهه حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است و بدون مقدمه حرکتهای مردمی و ابتدا به ساکن صورت نمیگیرد. از نظر روایات اسلامی نیز، در مقدمه قیام حضرت مهدی (علیه السلام)، یک سلسله قیامهای دیگر از طرف اهل حق به وقوع میپیوندد، آن چه در روایات به نام «قیام یمانی» و «قیام خراسانی»، قبل از ظهور بیان شده است، نمونهای از این قیامهاست. ضمن این که همین دسته قیامها نیز بدون مقدمه صورت نمیگیرد، یکی از صاحب نظران در این باره میگوید:
«با تامل در احادیث روشن میشود که منتظران [ ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)]، تا حدودی سازمان یافتهاند و دارای تشکیلات و قدرت، و غیر از این نتواند بود. یعنی حکمت تکلیف و سیر اراده الهی و سنتهای جاری خدایی و همچنین قوانین اجتماعی چنین اقتضایی دارد، در چند روایت -که شیعه و سنی نقل کرده اند - آمده است که حتی پیش از ظهور امام مهدی (علیه السلام) مردمی قیام میکنند و مقدمات حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) را فراهم میکنند.»(8)
مختصرترین روایتی که به صراحت این دیدگاه را بیان میکند، روایتی است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیده است: «یَخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَیُوطِئُونَ لِلْمَهْدِیِّ یَعْنِی سُلْطَانَهُ؛ مردمى از جانب مشرق قیام نمایند و زمینه حکومت حضرت مهدی(عج) را فراهم سازند.»[9] روایات رسیده درباره این قبیل قیامها متعدد است[10]. در این روایتها معمولا از مجموعهای از شخصیتهای خاص، مانند «شعیب بن صالح» و از مجموعهای از نمادهای ویژهای برای قیام، مانند «پرچمهای سیاه»، سخن گفته شده است، ضمن این که منطقه قیامها هم تا حدی مشخص شده است.
پی نوشت:
[1] . مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، چاپ پنجم، قم، انتشارات صدرا، 1398 ق، ص64.
[2] . همان، ص 37.
[3] . ر.ک: همان، ص46.
[4] . مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، چاپ یازدهم، تهران، انتشارات صدرا، 1376 ش، ص15.
[5] . ر.ک: مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص46 و47.
[6] . همان، ص 43.
[7] . همان،ص 44.
[8] . حکیمی، محمد رضا، خورشید مغرب، چاپ چهاردهم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ش، ص 319 و320.
[9] . مجلسی، بحار الانوار، تهران، انتشارات اسلامیه، ج51، ص87.
[10] . ر.ک: سید بن طاووس، الملاحم و الفتن فی ظهور الغایب المنتظر، چاپ اول، قم، شریف رضی، 1370 ش،
ص 52 تا ص 55، باب 92 تا 104.
توصیفاتی که در روایات و اخبار متعدد از اوضاع جهان در آخرالزمان شده است همه حاکی از آن است که دنیا را شومی و تیرگی فرا خواهد گرفت ، ظهور که اتفاق مبارکی است چرا باید نشانه هایش همه تیرگی و خون و مرگ و نفاق باشد؟
1. آخرالزمان دوره خوبی نیست تا از آن به خوبی صحبت شود. دوره ای است که زمین از فساد و ظلم و تباهی مملو شده و مردم به خاطر دوری از معصوم و عدم ظهور معصوم، به خود اکتفا کرده و از معصوم دور مانده اند.
2. دوران آخرالزمان نیاز به اصلاح دارد، و علی القاعده سران فساد و ظلم در برابر این اصلاح خواهند ایستاد؛ و لذا این اصلاح و درمان انحرافات نیاز به مبارزه و جنگ دارد.
3. علائم ظهوری اگر مربوط به قبل از ظهور است ناظر به اوضاع بد آن زمان دارد؛ و اگر مربوط به بعد از ظهور است ناظر به جنگ و مبارزه با سران و حکومت های ظالم و فاسد است و ناظر به مردم عادی نیست.
بنابر این با توجه به لسان روایات که از آخرالزمان حکایت می کنند، آخرالزمان را دوره خوبی معرفی نمی کنند زیرا دوره ای است که مردم از معصوم دورمانده اند و به همان میزان از معیارها و ارزشهای اصیل دینی فاصله گرفته اند.
خوب نبودن و بد بودن دوران آخرالزمان، نیاز انسان ها به معصوم را ثابت می کند.
اگر هم روایات بیشتر راجع به جنگ و نبرد و مبارزه صحبت می کنند ناظر به مردم عادی نیست بلکه ناظر به حکومت ها و سران ظلم و فساد است که در برابر حق می ایستند و از پذیرش آن سر باز می زنند.
روایت مفصلی از امام صادق(علیه السلام) كه گرچه هر یك از این علائم حتمی الوقوع نیست، ولی به طور كلی احوال آخرالزمان را به ما معرفی می كند.
چه بسا کسی به صلاح و مصلحتش بوده که در این موقع از دنیا برود، چرا که اگر می ماند او هم به همین انحراف دچار شده و بیراهه می رفت. لذا خداوند با علم به این مطلب، به صلاح او دیده که او این موقع و در این سن از دنیا برود
در این روایت به ذكر گوشهای از مفاسد جهان در آستانه قیام و انقلاب بزرگ حضرت مهدی(عج) اشاره شده است. (1)
سۆال: در این دوره تر و خشک با هم می سوزند؟ مثلا وقتی قرار است زلزله ای بیاید که شهر رو نابود کند آدمهای خوب هم می میرند ، برای آنها هم عذاب محسوب می شود یا نه ؟
پاسخ: یک بلا و اتفاق واحد می تواند نسبت به افراد مختلف، عناوین متفاوت داشته باشد:
بلا و مصیبت برای برخی به عنوان عذاب الهی است.
بلا و مصیبت برای برخی به عنوان کفاره گناهانشان است.
بلا و مصیبت برای برخی به عنوان امتحان و آزمایش است.
بلا و مصیبت برای برخی به مصلحت و صلاح آنها است.
بتابر این نسبت به همه، به عنوان عذاب نیست تا اشکال شود پس این بی عدالتی است.
چه بسا کسی به صلاح و مصلحتش بوده که در این موقع از دنیا برود، چرا که اگر می ماند او هم به همین انحراف دچار شده و بیراهه می رفت. لذا خداوند با علم به این مطلب، به صلاح او دیده که او این موقع و در این سن از دنیا برود.
این مطالب مضمون روایتی است از امام علی(علیه السلام) که می فرمایند: "ان البلاء للظالم ادب، و للمومن امتحان، و للانبیاء درجة، و للاولیاء كرامة"؛ بلاها برای ظالم تادیب است و برای مومنان امتحان و برای پیامبران درجه و برای اولیاء كرامت و مقام است.(2)
پی نوشت ها:
(1) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج52، ص260 ـ 256.
(2) بحارالانوار، جلد 81، صفحه 198.
سیستم حکومتی حضرت مهدی(عج) !!
دلائل الامامه از انس بن مالک آورده است: روزى رسول خدا بر ما وارد شد و على را دید. دست بر شانه اش گذاشت و فرمود: اى على! اگر از دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خدا آن را طولانى مى کند تا مردى از خاندان تو که به او مهدى مى گویند، حکمرانى کند. به سوى خداى عزوجل هدایت مى کند و همانطور که تو کفار و مشرکان را هدایت کردى، او نیز عرب را هدایت مى کند. سپس فرمود: بر کف دستش نوشته شده: با او بیعت کنید، که بیعت با خداست.
نعمانى از عبد خیر نقل مى کند: شنیدم امیرمۆمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: اى على! یازده امام هدایتگر و هدایت شده و معصوم، از فرزندان تواند. اوّلین شان تویى و آخرینشان هم نام من است. قیام مى کند و زمین را پُر از عدالت مى نماید، پس از آنکه از ستم و بیداد آکنده شده بود. اموال بسیار دارد و مردم نزد او مى آیند و مى گویند: اى مهدى! به ما ببخش، و او مى گوید: برگیرید و ببرید. (الغیبة طوسى)
نعمانى از حسن بن ابوالحسن بصرى با سند مرفوع روایت کرده است: جبرئیل خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: اى محمد! خداى عزّوجلّ به تو دستور مى دهد که فاطمه را به ازدواج برادرت( على) درآورى. رسول الله(صلی الله علیه و آله)على را فراخواند و فرمود: اى على! دخترم فاطمه، سرور زنان جهان را به ازدواجت درمى آورم. او محبوب ترین فرد پس از تو، نزد من است. سروران جوانان اهل بهشت، از شما به وجود مى آیند. همچنین شهدایى که در خون خود غلتیده و پس از من به آنان ظلم و ستم خواهد شد! همان نجیب زادگان نورانى که خدا به برکت وجودشان، ستم را از بین مى بَرَد، حق را توسط آنها زنده مى کند و باطل را مى زداید و مى می راند. شمارشان به اندازه ماه هاى سال]12 تن [است و "عیسى بن مریم" پشت سر آخرینشان نماز مى گزارد.
او(حضرت مهدی«عج») خواسته ها را تابع هدایت وحی می کند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوس های خویش قرار می دهند، در حالی که به نام تفسیر نظریه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کنند، او نظریه ها را تابع قرآن می سازد...
بدانید آن کس از ما(حضرت مهدی«عج») که فتنه های آینده را دریابد،با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و برهمان سیره و روش پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان(علیه السلام) رفتارمی کند تا گره ها را بگشاید،بردگان و ملّت های اسیر را آزاد سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری می کند. حضرت مهدی«عج» سال های طولانی در پنهانی از مردم به سر می برد آنچنان که اثر شناسان، اثر قدمش را نمی شناسند، گرچه در یافتن اثر و نشانه ها تلاش فراوان کنند
در آینده آتش جنگ میان شما برافروخته می گردد و چنگ و دندان نشان می دهد، با پستان هایی پر شیر، که مکیدن آن شیرین، امّا پایانی تلخ و زهرآگین دارد، به سوی شما می آید. آگاه باشید! فردایی که شما را از آن هیچ شناختی نیست، زمامداری حاکمیت پیدا می کند که غیر از خاندان حکومت های امروزی است(حضرت مهدی«عج»)عمّال و کارگزاران حکومتها را بر اعمال بدشان کیفر خواهد داد، زمین میوه های دل خود(معادن طلا و نقره) را برای او بیرون می ریزد و کلید هایش را به او می سپارد، او روش عادلانه در حکومت حق را به شما می نمایاند و کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را که تا آنروز متروک ماندند. (خطبه 138/1)
بدانید آن کس از ما(حضرت مهدی«عج») که فتنه های آینده را دریابد،با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و برهمان سیره و روش پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان(علیه السلام) رفتارمی کند تا گره ها را بگشاید،بردگان و ملّت های اسیر را آزاد سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری می کند. حضرت مهدی«عج» سال های طولانی در پنهانی از مردم به سر می برد آنچنان که اثر شناسان، اثر قدمش را نمی شناسند، گرچه در یافتن اثر و نشانه ها تلاش فراوان کنند. سپس گروهی برای در هم کوبیدن فتنه ها آماده می گردند و چونان شمشیرها صیقل می خورند، دیده هاشان با قرآن روشنایی گیرد ودر گوش هاشان تفسیر قرآن طنین افکند و در صبحگاهان و شامگاهان جام های حکمت سر می کشند. (خطبه 150/2)
در روایات اسلامی عنوان شده است که 4 دسته از افراد همراه با امام مهدی(عج) باز میگردند و امام را یاری میکنند. امام حسین(علیه السلام) یکی از رجعتکنندگان است که 5 تن از پیامبران نیز ایشان را همراهی میکنند.
معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسانهاست، اعتقاد به بشارتهای پیامبران گذشته و ائمه دین(علیه السلام) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه میتواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتیهاست و از جنبه اجتماعی باعث همدلی مۆمنان و ایستادگی در برابر ظالمان میشود، کارکرد وسیع و عمیق آموزههای مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان میدهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسشهای بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آنها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.
رجعتکنندگان چند دستهاند؟
میتوان گفت به طور کلی چهار دسته از مردم رجعت میکنند:
1ـ پیامبران: تمام پیامبران از آدم تا پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به دنیا باز میگردند، امام صادق(علیه السلام) میفرماید: خداوند هیچ پیامبری را از حضرت آدم تا خاتم مبعوث نکرد، مگر اینکه به دنیا باز میگردند، دین را یاری کنند و با دشمنان بجنگند، همچنین بر رجعت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایات معتبری دلالت دارند.
از میان پیامبران رجعتکننده، به برخی از آنان اشاره میشود:
«اسماعیل بن حزقیل»* که همراه امام حسین(علیه السلام) رجعت میکند، حضرت عیسی(علیه السلام) هم از رجعتکنندگان است، یکی دیگر از پیامبران رجعتکننده، حضرت خضر(علیه السلام) است؛ البته از آنجا که حضرت عیسی و خضر(علیه السلام) وفات نکردهاند، شاید نام این بازگشت را نتوان رجعت اصطلاحی گذاشت، روایات متعددی رجعت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بیان میکنند. نام حضرت ادریس و الیاس نیز در میان رجعتکنندگان هست.
فرهنگ حسینی (قیام و شهادت) و فرهنگ مهدوی (انتظار) در روز ظهور و با رجعت امام حسین(علیه السلام) به هم میپیوندند، بذری که امام حسین(علیه السلام) در کربلا کاشت و دیگر امامان آن را بارور کردند و امام مهدی(عج) در دوران غیبت به حراست آن همت گماشت، روز ظهور شکوفا میشود و رجعت امام حسین(علیه السلام) یعنی برافراشتن شکوه ثمرات درخت بارور و تنومند اسلام
2 ـ امامان: در تعدادی از روایات تصریح شده است که تمام امامان رجعت میکنند. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: پیامبرتان و امیرمۆمنان علی(علیه السلام) و ائمه به سوی شما باز میگردند، ولی طبق برخی روایات، رجعت امامان به ترتیب نیست؛ زیرا در بعضی از روایات تصریح شده است که اولین رجعت برای امام حسین(علیه السلام) اتفاق میافتد، در روایات فراوانی وارد شده است که حضرت علی(علیه السلام) چندین بار رجعت میکند.
3 ـ مۆمنان خالص: برخی روایات با عنوان کلی مۆمنان خالص، رجعتکنندگان را معرفی میکنند، امام صادق(علیه السلام) میفرماید: رجعت عمومی نیست و فقط مۆمنان خالص و مشرکان خالص به دنیا باز میگردند.
در تعدادی از روایات تعبیر به ولایت مداران و شیعیان شده است. شیعیان راستین امام مهدی(عج) باز میگردند و امام را یاری میکنند، در بعضی روایات معصومان به افراد خاصی بشارت رجعت دادهاند، مانند سلمان فارسی، مقداد بن اسود، جابربن عبدالله انصاری، ابودجانه انصاری، مالک اشتر، مفضل بن عمر، حمران بن اعین، داود رقّی و مۆمن طاق.
در میان رجعتکنندگان، یاران پیامبران پیشین به چشم میخورد. امام صادق(علیه السلام) در این باره میفرماید: 15 نفر از قوم موسی(علیه السلام)، 7 تن از اصحاب کهف، یوشع وصی حضرت موسی(علیه السلام)، مۆمن آل فرعون و ...
4 ـ کافران خالص: در روایات تصریح شده است که کافران خالص به این دنیا باز میگردند تا به سزای ابدی اعمال خود برسند و از آنان انتقام گرفته شود.
*ویژگی رجعتکنندگان چیست؟
مهمترین ویژگی رجعتکنندگان مۆمن عبارت است از:
1 ـ ایمان خالص: بنابر آنچه در روایات بسیاری آمده، مهمترین ویژگی رجعتکنندگان ایمان محض است. در روایتی میخوانیم: رجعت عمومی نیست و تنها افرادی بر میگردند که مۆمن خالص یا مشرک خالص باشند.
مۆمن خالص کسی است که تنها خداوند را در نظر دارد و هرگز از ایمان خود دست بر نمیدارد و تا آخرین نفس در راه خداوند تلاش میکند.
2 ـ ولایتپذیری آگاهانه: سلمان از پیامبر پرسید: آیا رجعت امامان را درک میکنم؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: تو آنها را درک میکنی و هر کس مثل تو باشد و هر کس با این شناخت، ولایت آنها را بپذیرد.
براساس روایت بالا، شناخت امامان به عنوان تنها الگوی کامل فردی و اجتماعی و اطاعت از آنها در تمامی ابعاد زندگی شرط لازم برای رجعت کردن در دولت کریمه آنان است.
3 ـ ستمکشی و جهاد در راه دین: در تعدادی از روایات، یکی از ویژگیهای رجعتکنندگان، آزار دیدن در راه حق هست، کسانی که در راه دین و اهل بیت(علیهم السلام) جهاد کردند و مظلومانه به شهادت رسیدند، میتوانند به دنیا بازگردند تا تعدادی از پاداش تلاش خود را ببینند و از ستمگران انتقام گیرند.
در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمده است: تمام کسانی که از ما هستند و در راه اهل بیت(علیهم السلام) ظلم دیدهاند، در دوران ظهور حضور خواهند یافت.
در روایت دیگر امام صادق(علیه السلام) میفرماید: خداوند گروهی را زنده میگرداند که غلاف شمشیرشان بر گردن آنهاست.
*برنامههای امام حسین(علیه السلام) در رجعت چیست؟
برخی از مهمترین برنامههای امام حسین(علیه السلام) عبارتاند از:
1ـ انتقام از دشمنان: در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است: امام حسین(علیه السلام) و یزید با یارانشان میآیند و امام(علیه السلام) آنان را میکشد، البته انتقامگیری در زمان قیام امام زمان(عج) است؛ از این رو در دعای ندبه میخوانیم: کجاست کسی (امام زمان) که به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) بر میخیزد، پس انتقامگیری به هر دو امام نسبت داده شده است.
2ـ کمک به امام مهدی(عج): امام حسین(علیه السلام) به امام مهدی(عج) برای جهانیسازی اسلام یاری میرساند. در روایتی امام حسین(علیه السلام) میفرماید: حضرت امیر شمشیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به من میدهد و مرا به شرق و غرب عالم میفرستد.
3ـ به خاکسپاری امام مهدی(عج): براساس روایات، مراسم غسل و دفن هر امام فقط توسط امام دیگر انجام میشود، رجعت دوم امام حسین(علیه السلام) در اواخر عمر امام زمان(عج) است، همچنین حاکم بعد از امام مهدی(عج) امام حسین(علیه السلام) است، طبق روایات، امام حسین(علیه السلام) امام مهدی(عج) را غسل، کفن، حنوط و دفن میکند.
4ـ تشکیل حکومت جهانی: مهمترین برنامه امام حسین(علیه السلام) تشکیل حکومت پس از امام مهدی(عج) است. مدت حکومت آن حضرت طبق روایت مۆثق، 309 سال است، چندین روایت نقل شده است که امام حسین(علیه السلام) آن قدر حکومت میکند که به واسطه پیری ابروهایش روی چشمانش قرار میگیرد، برخی از این روایات مۆثق هستند.
در تعدادی از روایات، یکی از ویژگیهای رجعتکنندگان، آزار دیدن در راه حق هست، کسانی که در راه دین و اهل بیت(علیه السلام) جهاد کردند و مظلومانه به شهادت رسیدند، میتوانند به دنیا بازگردند تا تعدادی از پاداش تلاش خود را ببینند و از ستمگران انتقام گیرند
*چه ارتباطی بین ظهور و رجعت امام حسین(علیه السلام) وجود دارد؟
بین امام مهدی(عج) و جد بزرگوارش امام حسین(علیه السلام) ارتباط و پیوندهای بسیاری وجود دارد، نویسنده کتاب «عاشورا و انتظار» 26 گونه ارتباط بین امام حسین(علیه السلام) و امام مهدی(عج) فرزند گرامیاش، ذکر کرده که یکی از آنها مسئله رجعت است.
ایشان با توجه به این پیوندها، 18 تحلیل ارائه میکند، برای روشن شدن پاسخ سۆال، به چند نمونه از تحلیلهای این کتاب اشاره میشود:
1ـ عاشورا؛ پشتوانه فرهنگی انتظار: فرهنگ عاشورا، زمینه فرهنگ انتظار را میسازد، انتظار، ادامه عاشورا و چشم به راه حسین دیگری است. رجعت امام حسین(علیه السلام) هم یعنی ظهور پشتوانه نهضت مهدوی.
2ـ اشتراک اهداف: هدف امام حسین(علیه السلام) نجات انسانها از گمراهی و نادانی بود، امام مهدی(عج) هم انسانها را از گمراهی و نادانی نجات میدهد، بنابراین یکی از حکمتهای رجعت امام حسین(علیه السلام) همین مسئله است، امام مهدی(عج) زمینه را برای تبلور اهداف قیام عاشورا و هدف نهضت حسینی مهیا میکند و رجعت امام حسین(علیه السلام) حرکت در راستای هدف کربلاست.
3ـ الهامپذیری هر دو فرهنگ: فرهنگ حسینی (قیام و شهادت) و فرهنگ مهدوی (انتظار) در روز ظهور و با رجعت امام حسین(علیه السلام) به هم میپیوندند، بذری که امام حسین(علیه السلام) در کربلا کاشت و دیگر امامان آن را بارور کردند و امام مهدی(عج) در دوران غیبت به حراست آن همت گماشت، روز ظهور شکوفا میشود و رجعت امام حسین(علیه السلام) یعنی برافراشتن شکوه ثمرات درخت بارور و تنومند اسلام.
دنیاخواهی و اسیر دنیا بودن یکی از عوامل جداکننده حقیقت طلبان از باطل جویان است. از آنجا که حکومت حضرت مهدی(عج) عالم گیر است و منفعت طلبان به عدالت سوق داده می شوند و بر آمال دنیا خواهی شان تازیانه عدالت و حقیقت نواخته خواهد شد؛ بنابراین بیشترین مخالفت ها از سوی دنیاطلبان و دنیاخواهانی است که در هراس از دست دادن آن یا به شوق و عشق زیاده خواهی آنند. پس مبارزه شان جدی تر و کراهت و ناپسندی شان از آن حادثه و از آن واقعه، بیشتر و جدی تر است.
عدم فهم جایگاه امام و ولایت
این افراد که دلبسته دنیایند و برای رسیدن به آن همواره در تلاش و کوشش، نسبت به جایگاه امام و ولایت نه تنها هیچ شناختی ندارند؛ بلکه از درک و فهم آن نیز عاجزند. در زیارت حضرت امیر(علیه السلام) می خوانیم: "خدایا شکرت که مرا بر این زیارت موفق ساختی ... در حالی که اهل دنیا و آنانی که آیات خدا را به تمسخر گرفته و فریفته دنیا شدند، از زیارت او سر باز زدند. شکر تو را که مرا معرفتی دادی که اهل دنیا جاهل آنند و به دیگران روی آوردند."(1)
ترجیح دنیا به آخرت
خداوند از این ویژگی آنان چنین سخن می گوید: "ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ"؛ این به خاطر آن است که زندگی دنیا(و پست را) بر آخرت ترجیح دادند و خداوند افراد بی ایمان (لجوج) را هدایت نمی کند."(2)
کفر به آیات الهی
در آیه دیگری درباره این ویژگی آنان می خوانیم: "(در آن روز به آن ها می گوید:) ای گروه جن و انس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می کردند و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می دادند؟ آن ها می گویند: "بر ضد خودمان گواهی می دهیم، (آری) ما بد کردیم" و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آن ها را فریب داد و به زیان خود گواهی میدهند که کافر بودند."(3)
فریفته دنیا شدن
از دیگر ویژگی های آنان این است که دنیا آن ها را فریفته و اسیر خود کرده است: "همان ها که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت. امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند."(4)
این افراد که خود را برتر از دیگران و به خصوص مۆمنان می پندارند، همواره به تمسخر آنان می پردازند. قرآن در این باره می فرماید: "زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، از این رو افراد باایمان را (که گاهی دستشان تهی است) مسخره می کنند، درحالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند (چرا که ارزش های حقیقی در آنجا آشکار می شود و صورت عینی به خود می گیرد) و خداوند هرکس را بخواهد، بدون حساب روزی می دهد
دل بسته دنیا و ماندن در آن
آیه دیگری از این صفت آنان چنین نام برده است: "و آن ها را حریص ترین مردم ـ حتی حریص تر از مشرکان ـ بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آنجا) که هر یک از آن ها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود؛ درحالی که این عمر طولانی او را از کیفر (الهی) باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آن ها بیناست."(5)
سستی و تنبلی
نیم نگاهی به این آیه شریفه که می فرماید: "ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا هنگامی که به شما گفته می شود: "به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید" بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست"(6) بیانگر آن است که این افراد در امور معنوی و تکالیف خود سست و کسل اند؛ زیرا تمام همت و عشق شان رسیدن بیشتر به دنیاست.
تمسخر مۆمنین
این افراد که خود را برتر از دیگران و به خصوص مۆمنان می پندارند، همواره به تمسخر آنان می پردازند. قرآن در این باره میفرماید: "زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، از این رو افراد باایمان را (که گاهی دستشان تهی است) مسخره می کنند، در حالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند (چرا که ارزش های حقیقی در آنجا آشکار میشود و صورت عینی به خود می گیرد) و خداوند هر کس را بخواهد، بدون حساب روزی می دهد."(7)
رویگردانی از راه خدا و تحریف
از آنجا که افق دید دلبستگان دنیا تنها همین دنیای فانی را می بیند، می کوشند که دیگران را نیز با خود همسو کنند و آن ها را از انجام تکالیف خود باز دارند تا بیشتر از دنیا بهره گیرند یا آنان را بیشتر استثمار کنند. قرآن در توصیف آنان می فرماید: "همان ها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و (مردم را) از راه خدا باز می دارند و می خواهند راه حق را منحرف سازند، آن ها در گمراهی دوری هستند."(8)
متظاهر به انتظار امام
امام صادق(علیه السلام) در سخنی حال و روز این افراد متظاهر کوفی صفت را این گونه بیان می کند: "مردم درباره ما سه گروهند: گروهی ما را دوست دارند، سخن ما را می گویند و منتظر فرج ما هستند، ولی عمل ما را انجام نمی دهند؛ اینان اهل دوزخند. گروه دوم نیز ما را دوست دارند، سخن ما را می گویند، منتظر فرج ما هم هستند، عمل ما را انجام می دهند، اما برای رسیدن به دنیا و دریدن مردمان. اینان نیز جایگاهشان دوزخ است و گروه سوم ما را دوست دارند، سخن ما را گفته، منتظر فرج ما هستند و عمل میکنند (برای خدا) اینان از ما و ما از آنانیم."(9)
از دیگر صفات و ویژگی های آنان می توان به مواردی همچون عدم یاری راه حق، عدم ادای حقوق الهی چون زکات و خمس، عدم زمینه سازی همراهی و یاری بیشتر افراد به خاطر ثروت اندوزی شان، عدم اطاعت و همراهی و گاه نفرت از نواب عام امام نیز همراهی با دشمنان دین و ولایت نام برد.
ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا هنگامی که به شما گفته می شود: "به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید" بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست.
پذیرفتن دیگران به جای ائمه(علیه السلام)
امام حسن مجتبی(علیه السلام) در پاسخ حسن بصری که در نامه ای به حضرت از حیرت و سردرگمی امت نوشته و از حضرت خواسته بود به او آنچه از خدا آموخته، بیاموزد؛ نوشت: "بله چنان که نوشتی ما اهل بیتیم. نزد خدا و پیامبر(ص)، اما پیش تو و اصحابت. اگر چنان که گفتی بود، دیگران را بر ما مقدم نمی داشتید. به جانم سوگند خداوند شما را در قرآن چنین مثال زده: "أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ" ؛ "این درباره شما و اصحاب توست".(10)
از دیگر ویژگی های آنان این است که دنیا آن ها را فریفته و اسیر خود کرده است: "همان ها که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت. امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند
انکار ولایت
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه "فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ"؛ "امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند"(11) به شیوه مبارزاتی این افراد اشاره کرده و به جابر فرمود: "قسم به خدا آیات ما را انکار کردند. ای جابر! چه می گویی درباره آنانی که سنت و راه ما را نابود کرده و دشمنان ما را اطاعت نموده و حرمت ما را هتک کردند. به ما ظلم روا داشته و حق ما را غصب نمودند. سنت و روش ظالمان را به پا داشته و راه و مسیر فاسقان را پیمودند."(12)
رویارویی و مبارزه با امام
در احادیث کربلا افرادی چون شبث بن ربعی، حماد بن ابجر، یزید بن حارث، قیس بن الاشعث، عمرو بن حجاج زیدی و ... تمام گفته ها و نوشته های خود برای امام و عهد و سوگندها را فراموش کرده و در مقابل سخن و احتجاج امام حسین علیهالسلام نامه را انکار کردند. اینان به خیال پست و مقام و مسئولیت آمده بودند؛ بنابراین به خیل نامه نگاران پیوستند و روزی با آمدن ابن زیاد، از این فرقه برون آمده و خرقه و لباس جنگ با امام حسین(علیه السلام) را به تن کردند. اینان بندگان دنیا بودند و هر کس که ذره ای از آن را داشت یا به آن ها وعده آن را می داد، بندگی می نمودند.
یاری نکردن و سستی در کارها
خداوند در قرآن می فرماید: "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ"؛ "ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا هنگامی که به شما گفته می شود: "به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید" بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج میدهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست."(13)
پی نوشت ها :
1. بحارالانوار، ج97، ص336.
2. نحل، 107.
3. انعام،130.
4. اعراف، 51.
5. بقره، 96.
6. توبه، 38.
7. بقره، 212.
8. ابراهیم، 3.
9. تحفالعقول، ص513.
10. بحارالأنوار، ج10، ص136 .
11. اعراف، 51.
12. بحارالأنوار، ج26، ص12 .
13. توبه، 38.
نویسنده:mostafa
اولین منکر غیبت کیست؟!
غیبت حجت الهی، از مصادیق غیب پروردگار است. غیبت حجت الهی از امت خود مسألهای نیست که صرفاً در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) پیش آمده باشد و سابقه آن به انبیا و حجج الهی پیشین بر میگردد، غیبت انبیا و اولیای الهی یکی از سنتهای رایج در میان ایشان بوده است. از روایات بر میآید که بیشتر انبیای الهی، برای مدتی از امت خویش مخفی بوده اند.
________________________________________
امام حسن عسکری (علیه السلام)، در روایتی «غیبت» را از علایم و ویژگیهای پیامبران میداند:
«إِنَّ ابْنِی هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ الَّذِی یَجْرِی فِیهِ سُنَنُ الْأَنْبِیَاءِ ع بِالتَّعْمِیرِ وَ الْغَیْبَةِ؛ فرزند من همان قائم بعد از من است و همان كسى است كه داراى علائم پیغمبران یعنى طول عمر و غیبت طولانى خواهد بود.»[1]
در این نوشتار برآنیم که دیدگاه شیخ صدوق را در مقایسه داستان سجده نکردن شیطان بر حضرت آدم (علیه السلام) و مسئله غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) و منکران ایشان بیان کنیم.
ایمان به غیب
خدای عزوجل در آیه 3 سوره بقره در وصف "متقین" می فرماید: «الَّذِینَ یُۆْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون». بنابر این آیه مبارکه متقین کسانی اند كه به غیب ایمان مىآورند، و نماز را بر پا مىدارند، و از آنچه روزی داده شده اند انفاق می کنند. تفاسیر وجوه مختلفی را به عنوان مصداق غیب در آیه مطرح کرده اند، مثلا در تفسیر مجمع البیان 5 قول مطرح شده است[2]:
1- واجبات و محرمات و مباحات یعنى احكام.
2- قیامت و بهشت و جهنم.
3- آنچه از ناحیه خداست.
4- هر چه از علم و اطلاع مردم عادى بیرون است.
5- قرآن.
كسانی كه به حضرت مهدی (علیه السلام) در حال غیبتش ایمان داشته باشند مانند همان فرشتگانى هستند كه خداى عزوجل را در سجده بر آدم اطاعت كردند و كسانى كه در حال غیبت منكر امام غائب باشند مانند ابلیس هستند كه از سجده بر آدم سر باز زد و منکر آن شأنی شد که در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم (علیه السلام) پنهان و مصداق غیب بود
ولی روایات اهل بیت (علیهم السلام) که در تفاسیر شیعی معتبر ذیل آیه آمده است ایمان به حضرت قائم (علیه السلام) و غیبت او را در تفسیر ایمان به غیب مطرح کرده و حجت غائب خدا را مصداق غیب می دانند. (چنان چه طبرسی در مجمع البیان نظر امامیه را ذیل قول 4 آورده است)
شیخ صدوق در "کمال الدین و تمام النعمه" برخی روایاتی را که در این باره وجود دارد آورده است:
داود بن كثیر رقّى از امام صادق (علیه السّلام) درباره این سخن خداى تعالى كه «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُۆْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» فرمود: كسى كه به قیام قائم (علیه السّلام) اقرار كند و بگوید كه آن حقّ است.
و یحیى بن أبی القاسم می گوید: از امام صادق علیه السّلام از معناى آیه شریفه «الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُۆْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» پرسش كردم فرمودند: مقصود از متّقین، شیعه علىّ (علیه السّلام) است، و مراد از غیب، حجّت غائب است و شاهد آن نیز این قول خداى تعالى است: «مىگویند چرا بر او آیهاى از جانب پروردگارش نازل نمىشود؟ بگو كه غیب از آن خداست و در انتظار باشید كه من نیز با شما از منتظرانم». پس خداى تعالى خبر داده است كه «الآیة» همان «الغیب» است و غیب هم همان حجّت است.[3]
صدوق (رحمة الله علیه) همچنین در جای دیگری از کتابش در تطبیق ماجرای فرمان سجده بر فرشتگان و سرباز زدن شیطان از این امر با موضوع غیبت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نکته قابل تاملی را مطرح کرده است و منکران غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) را با اولین منکر غیب مقایسه کرده است.
نکته ای که شیخ صدوق در کمال الدین میفرماید درباره زمانی است که شیطان زیر بار سجده کردن بر حضرت آدم (علیه السلام) نمیرود، ایشان معتقد است که او اولین منکر غیبت بود، چرا که به آن چه در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم (علیه السلام) بود ایمان نیاورد و او را تعظیم نکرد:
«خدای عزوجل آن ها (فرشتگان) را به سجده بر آدم واداشت چرا که ارواح حجج الهى را در صلبش پنهان کرده بود. این سجده براى خدا پرستش بود و براى آدم فرمانبرى و براى آنچه در پشتش بود تعظیم و احترام، ابلیس در این میان از روى حسد از سجده بر آدم سر باز زد زیرا ارواح حجج را خدا در صلب آدم نهاد و از صلب او دریغ كرد و به واسطه حسد و تمرد كافر شد و از دستور خدا سرپیچى كرد و از جوار او رانده شد و ملعون گردید و رجیم نامیده شد چرا که منكر غیبت گردید و دلیلش در امتناع از سجده بر آدم این بود كه گفت من از آدم بهترم مرا از آتش آفریدى و او را از خاك، آن چه از دیدهاش پنهان بود انكار كرد و آن را باور نداشت و به همان كه آشكار دید احتجاج كرد و آن تن خاكى آدم بود و منكر شد كه در پس آن چه چیز واقع شده است».[4]
بنابراین از دیدگاه صدوق (رحمة الله علیه) كسانی كه به حضرت مهدی (علیه السلام) در حال غیبتش ایمان داشته باشند مانند همان فرشتگانى هستند كه خداى عزوجل را در سجده بر آدم اطاعت كردند و كسانى كه در حال غیبت منكر امام غائب باشند مانند ابلیس هستند كه از سجده بر آدم سر باز زد و منکر آن شأنی شد که در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم (علیه السلام) پنهان و مصداق غیب بود.
پی نوشت:
[1] مجلسی، بحارالانوار،ج51، ص224، ح11
[2] ترجمه مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج1، ص 61
[3] صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 17
[4] صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، ج1، ص13
شاید این خبر، برای هر کس برداشتی داشته باشد: «فرزندان جهاد نکاح در راهند »؛ یا ممکن خبر زیاد شدن روابط نامشروع کسی را ناراحت نکند؛ امّا برای کسی که سری به کتابهای تاریخی و حدیثی زده باشد، این خبر به معنای این است که ابلیس لعین (علیه اللعنه) از حرام زادگانی که نام و نسب پاکی ندارند، لشکری از ناپاکان می سازد تا آماده به خدمت ترین خادمانش را برای مقابله با امام عصر (ارواحنا له الفداء) سازمان دهد.
در این بخش به بررسی مدت حکومت امام عصر ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) در آراء فریقین (شیعه و اهل سنت) می پردازیم.
همانگونه که بسیاری از آنها را نقل نمودیم مدت حکومت حضرتش را بیان کردهاند. روایات زیر بیانگر این موضوعند:
1) او هفت یا ده سال حکومت می نماید.
2) مدت حکومتش بیست سال است.
3) پنج یا هفت یا نه سال زیست می کند.
4) هفت یا هشت یا نه سال زیست می کند.
5) شش یا هفت یا هشت یا نه سال درنگ می کند.
امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید: « انه یملک سبع سنین تطول له الایام حتی تکون السنه من سنیه مقدار عشر سنین من سنیکم فیکون سنو ملکه سبعین سنه من سنیکم هذه » ؛
گستره حکومتش هفت سال است، لیکن به گونهای که روزها بطول می انجامد تا اینکه یک سال از سالیان او برابر ده سال از سالیان شماست. به این ترتیب مدت حکومتش به هفتاد سال از سالیان شما می رسد.
نظیر این حدیث از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده است. راوی به ایشان عرض می کند: فدایت شوم، چگونه سالها به طول می انجامد؟
حضرت می فرماید: «یامر الله الفلک باللبوث و قله الحرکه فتطول الایام لذلک و السنون » ؛
خداوند فلک را فرمان می دهد که به درنگ و آهستگی حرکت نماید. به این دلیل روزها و سال ها به طول می انجامد.
راوی گوید: آنها می گویند که اگر در فلک دگرگونی راه یابد، نظامش از هم خواهد گسست.
حضرت فرمود: «ذلک قول الزنادقه فاما المسلمون فلا سبیل لهم الی ذلک و قد شق الله القمر لنبیه و رد الشمس من قبله لیوشع بن نون و اخبر بطول یوم القیامه و انه کالف سنه مما تعدون » ؛
این سخن زندیقان و بی دینان است. مسلمانان را راهی به این مطلب نیست. این پیامبر است که خداوند برای حضرتش ماه را از میان به دو نیم ساخت و قبل از او هم خورشید را برای یوشع بن نون برگردادند. کما اینکه از روز قیامت خبر داده که هر روز آن هزار سال شماست، از آن سالهائی که شما می شمارید.
امام محمد باقرعلیهالسلام فرمود: «ان القائم علیه السلام یملک ثلاثمائه و تسع سنین کما لبث اهل الکهف فی کهفهم»؛
قائم علیه السلام سیصد و نه سال حکمرانی دارد، همچنانکه (به این مقدار) اصحاب کهف در غار درنگ نمودند.
در روایتی دیگر از همین امام وارد شده: «والله لیملکن رجل منا اهل البیت ثلاث مائه سنه و ثلاث عشره سنه و یزداد تسعا »؛
به خدا سوگند که بطور حتم مردی از ما اهل بیت حکومت را به دست گیرد. او سیصد و سیزده سال حکومت دارد که نه سال بر آن می افزاید. گفته شد که آن چه هنگام خواهد بود؟ فرمود: «بعد موت القائم»؛ بعد از در گذشت قائم علیه السلام. عرضه شد که قائم علیه السلام در دوران خود، قیامش چه مقدار بطول می انجامد؟
فرمود: «تسع عشره سنه من یوم قیامه الی یوم موته»؛ نوزده سال، از روز قیام او تا هنگام درگذشت وی.
در تعدادی روایات از امام صادق علیه السلام روایت شده است: « ملک القائم منا تسع عشره سنه و اشهر»؛ قائم از ما نوزده سال و چند ماه حکومتش بطول میانجامد.
امام مجتبی از پدر بزرگوارش امیر المومنین نقل می کنند که فرمودند: «یبعث الله رجلا فی آخر الزمان (الی ان قال) یملک ما بین الخافقین اربعین عاما فطوبی لمن ادرک ایامه و سمع کلامه» ؛
خداوند مردی را در آخر الزمان برمی انگیزاند تا آنجا که فرمود: او سراسر گیتی را در اختیار خود می گیرد و چهل سال بر عرصه جهان حکمرانی دارد. خوشا به حال آنکه روزگار او را دریابد و کلامش را بشنود.
شیخ مفید (علیه الرحمه) بعد از روایت هفت سال می گوید که هر یک از این سالها برابر ده سال می باشد، و این مطلب قبلا گذشت. او می گوید: روایت شده که مدت دولت قائم علیه السلام نوزده سال می باشد که روزها و ماه هایش همانگونه که گذشت بطول می انجامد. این امری است پوشیده از ما. تنها این مطلب به ما القا شده که کاری را که خدای تعالی انجام می دهد، وابسته به شروط و مصالحی است که خود می داند. ما نمی توانیم به یکی از این دو امر قطع نظر حاصل نمائیم، هر چند که روایت هفت سال آشکارتر وفزونتر است.
علامه مجلسی در بحارالانوار اظهار می دارد: اخبار مختلفی که پیرامون دوران حکومت امام نقل شده، برخی از آنها محمول بر تمامی آن مدت است، برخی بر زمان استقرار دولتش، برخی به حساب ماهها و سالهای ما و برخی بر اساس ماهها و سالیان طویل زمان وی است. البته خداوند به حقیقت امر آگاهتر است.
در روایات ذکر شده است که هنگام ظهور امام زمان، جنگ و خونریزی و فساد فراوان روی میدهد، و از طرفی گفته میشود که باید زمینه را با اعمال نیک، دعا و... برای ظهور ایشان فراهم کرد. انسان در این مواقع مضطر می شود که بالاخره با گناه بیشتر ظهور نزدیک میشود یا با اعمال نیک؟.... باید گفت: از جمله نشانههای غیر حتمی ظهور، گسترش فساد و تباهی است و نباید این فساد و تباهیها را جزو زمینهها و عوامل ظهور دانست. ما در مقابل این سۆال پاسخهایی ارائه میدهیم و قضاوت را به عهده خود شما میگذاریم.
این تفکر ناشى از عدم شناخت مسئولیت انسانى و دینى و برداشت غلط از موضوع ظهور است؛ زیرا:
اولاً؛ هیچ یک از تکالیف شرعى مانند نماز، روزه، حج، امر به معروف، مبارزه با فساد و... مشروط به چنین شرطى نیست؛ یعنى، تکلیف نماز و یا نهى از منکر تکالیفى مطلق هستند و عمل به آنها الزامى است؛ چه موجب تسریع در ظهور شود یا تأخیر آن.
ثانیاً؛ آیا معقول است که ما در سراسر عمر خود که چه بسا به ظهور منجر نگردد، دست روى دست بگذاریم و همه آیات و روایات را به کنارى بگذاریم؛ به این بهانه که ما مىخواهیم در ظهور تعجیل گردد! آیا این عذرى خداپسندانه است؟!
ثالثاً؛ در احادیثى که وظایف منتظران مشخص شده، همه جا سخن از تقوا، ورع، عفاف، دورى از گناه و قرب به خداوند است. چنان که امام صادق علیه السلام مىفرمایند: «هر کس خشنود مىشود که از اصحاب قائم باشد، پس باید منتظر باشد و به ورع و اخلاق نیکو عمل کند، در حالى که منتظر است. اگر چنین شخصى، پیش از ظهور بمیرد، اجر او مانند کسى است که زمان ظهور را درک کرده است. پس (در جهت نیکىها) بکوشید و منتظر باشد. (این انتظار)، گوارا باد بر شما اى گروه رحمت شده». (1)
علماى ما درباره وظایف و تکالیف منتظران در زمان غیبت، کتابهاى مستقلى نوشته یا فصلهایى از کتاب خود را بدان اختصاص دادهاند (مانند نجم الثاقب، مکیال المکارم و....). در این کتابها و مشابه آنها _ که تنها براساس روایات معصومین علیهم السلام نوشته شده اند _ هیچ گاه پر کردن جهان از فساد و تباهى به عنوان وظیفه منتظران در زمان غیبت، یاد نشده است.
از همه این ها گذشته، ما باید موضع و موقعیت خود را در زمینه قیام امام مهدى علیه السلام مشخص کنیم. بدیهى است اگر ما به گسترش فساد کمک کنیم، از کسانى خواهیم بود که انقلاب حضرت مهدى علیه السلام، براى در هم کوبیدن و حذف آنان صورت مىگیرد!! اگر در صدد اصلاح جامعه باشیم، از کسانى خواهیم بود که در زمره اصحاب فداکار عضویت خواهند داشت.
بنابراین به فرض این که با ساکت بودن و به نظاره نشستن و یا کمک کردن به توسعه فساد، ظهور حضرت را پیش بیندازیم، وضع خود را به طور قطع به خطر انداختهایم. مگر نه این است که حضرت بقیة اللَّه براى کوتاه کردن دست فاسدان و برچیدن بساط محرمات الهى و فسادگرى و اصلاح انسانها و جوامع، قیام مىکند. پس چگونه مىتوانیم از قیام آن بزرگوار بهرهمند شویم.
گفتنى است که بیان وضعیت فساد آلود و معصیت بار جهان در آخرالزمان، هم هشدار به جوامع انسانى است و هم علامتى خبر دهنده از نزدیکى قیام و ظهور امام زمان علیه السلام مىباشد. این هشدارها و پیشگویىها وظیفه ما را سنگین مىکند و ما را نسبت به عواقب شوم فساد و تباهى آگاه مىسازد.
محمد بن مسلم مىگوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ حضرت فرمودند: «هنگامى که مردان خود را شبیه زنان کنند و زنان، شبیه مردان شوند، آن گاه مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان!!». (2)
استاد شهید مطهرى رحمت الله علیه در این زمینه مىنویسد:
برداشت قشرى از مردم درباره مهدویت و قیام انقلاب مهدى موعود علیه السلام، این است که صرفاً ماهیت انفجارى دارد؛ فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلمها، تبعیضها، اختناقها، حق کشىها و تباهى ناشى مىشود؛ نوعى سامان یافتن است که معلول پریشانىها است.
آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد، حق و حقیقت، هیچ طرفدارى نداشته باشد، باطل یکه تاز میدان گردد، جز نیروى باطل نیرویى حکومت نکند و فرد صالحى در جهان یافت نشود، این انفجار رخ مىدهد و دست غیب براى نجات حقیقت از آستین بیرون مىآید. از این رو هر اصلاحى محکوم است؛ زیرا هر اصلاح، یک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع، نقطه روشنى است، دست غیب ظاهر نمىشود؛
به عکس؛ هر گناه، هر فساد، ظلم، تبعیض، حق کشى و هر پلیدى به حکم این که مقدمه اصلاح کلى است و انفجار را قریبالوقوع مىکند و رواست، و هدفها، وسیلههاى نامشروع را مشروع مىکنند! پس بهترین کمک به تسریع در ظهور، ترویج و اشاعه فساد است! اینجاست که گناه، هم فال است و هم تماشا، هم لذت و کام جویى است و هم کمک به انقلاب مقدس نهایى.
این گروه به طور طبیعى به مصلحان، مجاهدان، آمران به معروف و ناهیان از منکر، با نوعى بغض و عداوت مىنگرند، زیرا آنان را از تأخیراندازان ظهور و قیام مهدى موعود مىشمارند.
در حالى که آیات قرآن کریم در جهت عکس برداشت بالا است؛ ظهور مهدى موعود، حلقهاى از حلقات مبارزه اهل حق و باطل است که به پیروزى نهایى اهل حق منتهى مىشود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد اهل ایمان و عمل صالح باشد.
ظهور مهدى موعود علیه السلام، تحقق بخش وعدهاى است که خداوند متعال از قدیمترین زمانها در کتابهاى آسمانى به صالحان و متقیان داده است که زمین از آن آنان است و پایان تنها به متقیان تعلق دارد (3).
ایشان در فراز دیگرى مىنویسد: «حدیث معروف که مىفرماید: «یملاء اللَّه به الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً»؛ (4) نیز شاهد مدعاى ما است، نه بر مدعاى آن گروه. در این حدیث نیز تکیه روى ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است و مىرساند که قیام امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف براى حمایت از مظلومانى است که استحقاق حمایت دارند... .
شیخ صدوق روایتى از امام صادق علیه السلام نقل مىکند مبنى بر این که این امر تحقق نمىپذیرد مگر این که هر یک از شقىّ و سعید، به نهایت کار خود برسد. پس سخن در این است که گروه سعدا و گروه اشقیا، هر کدام به نهایت کار خود برسند.
در روایات اسلامى، سخن از گروهى زبده است که به محض ظهور امام زمان علیه السلام به آن حضرت ملحق مىشوند. بدیهى است که این گروه ابتدا به ساکن خلق نمىشوند. معلوم مىشود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد زمینههایى عالى وجود دارد که چنین گروه زبدهاى را پرورش مىدهد. این خود مىرساند نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است؛ بلکه اگر به فرض اصل حق از نظر کمیت، قابل توجه نباشد، از نظر کیفیت، ارزندهترینِ اهل ایمانند و در ردیف یاران سیدالشهداء علیه السلام». (5)
پی نوشت ها:
1) بحارالانوار، ج 52، ص 140
2) کمال الدین، ج 1، ص 331
3) قیام و انقلاب مهدى موعود علیه السلام، ص 56-54
4) الستجاد من الارشاد (المجموعه)، علامه حسن بن مطهر الحلى، ص 263
5) قیام و انقلاب مهدى موعود علیه السلام، ص 56 و 57
در آیین هندو كتب مختلفی به چشم میخورد كه ظهور منجی را بشارت داده است و حتی باید ذكر كرد كه بعضی از نشانههایی كه این كتب میدهند، با همان نشانه هایی که برخی از ادیان ابراهیمی درباره ظهور منجی ذکر می کنند،تا حدودی منطبق است .
در این نوشتار برآنیم تا ماهیت حقیقی کلکی و مختصات پادشاهی وی درآخرالزمان را در کتب مقدس هندویان بررسی نموده، و توضیح دهیم .
1) مردم هند وكیش و همه كسانی كه به آئین هندو معتقدند، بر اساس متون کهن دینی خود، منتظر ظهور منجی آخرالزمان میباشند آنها معتقدند که ظهور مظهر آخر ویشنو به تمامی نابسامانیهای جهان پایان داده و دنیا را از هرگونه آلودگی پاک می سازد، که در نتیجه آن صلح و آرامش و پاکی، تمام جهان را فرا می گیرد یکی از کتابهای مقدس هندویان اوپانیشاد(به معناى کتاب نزدیك نشستن) می باشد، این نام به كنایه از آشنایی با اسرار و رموز دین بر این کتاب نهاده شده که برای نخستین بار، ترجمه این اثر در سال 1067 ه .ق . به زبان فارسى برگردانده شد و با عنوان «سر اکبر» در اختیار فارسی زبانان قرار گرفت. اوپانیشاد به نام ودانتا (Vedanta) به معناى پایان وداها (ادعیه و آئینهای هندو) نیز خوانده مى شود. این كتاب بطون وداها را مى شكافد و توجه مردم را از آداب و رسوم ظاهرى به اسرار درونى و مفاهیم باطنى جلب مى كند. بخشهایی از این کتاب به پیشگوئی هایی از آخرالزمان و ظهور منجی اختصاص یافته است. بر این اساس: «کلکی، آخرین مظهر ویشنو، در زمان انقضای كلی یا به پایان رسیدن عصرآهن، به صورت جنگجویی سوار بر اسب سفیدی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنبالهدار در دست دارد، ظاهر میشود، ظهور وی آغازگر نبردی است که شریران را تماماً هلاك ساخته خلقتی دوباره را شروع نموده و پاكی را دوباره به جهان باز خواهد گرداند. بر این اساس دوران دنیا به پادشاه عادلی در آخرالزمان كه پیشوای ملائكه و پریان و آدمیان باشد، تمام می شود ».(1). در نتیجه در روزهای واپسین تاریخ، پادشاه عادلی كه پیشوای ملائكه ،جنیان و آدمیان باشد، حکومت مطلق زمین را در دست گرفته و صلح و عدالت را در همه جای زمین می گستراند.
2) از دیگر کتب مقدس هندویان کتاب «دید» است که هندویان آنرا در زمره کتابهای مقدس خویش بر می شمرند.، این کتاب با عنوان منصور، از منجی آخرالزمان حکایت شده است: «پس از خرابی دنیا پادشاهی در آخرالزمان پیدا شود كه پیشوای خلائق باشد و نام او«منصور» باشد تمام عالم را بگیرد و به دین خود درآورد و همه كس را از مومن و كافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد سرآید». (2)
از این رو می توان گفت که این مطالب اشاره به نقاط مشترکی میان ادیان ابراهیمی و این مکتب دارد، و آن نكات عبارتند از:
الف: خرابی دنیا قبل از ظهور حضرت در آخرالزمان.
ب: تمام مردم را میشناسد یعنی به واقع آنها آگاهی دارد، میداند مۆمن كدام است و كافر كدام است، وبه ظاهر افراد نمینگرد.
ج: منجی از مقربین بوده و مستجاب الدعوه میباشد.
3) «شاكمونی» ، كه از اعظم کتب هندویان بوده و بنا به عقیده برخی از آنها، وی پیامبر و صاحب كتاب آسمانی است، او در کتاب خویش، ظهور منجی موعود را موجب وحدت دیانت، و حکومتی فراگیر و یکپارچه در جهان دانسته است.
چنانکه وی می گوید:« در پادشاهی دنیا به دوست فرزند سید خلایق دو جهان«كشن» (3)بزرگوار تمام شود، وی كسی باشد كه بر كوههای مشرق و مغرب دنیا حكم براند و فرمان دهد و بر ابرها سوار شود و فرشتگان كاركنان او باشند، جن و انس در خدمت او شوند و از «سودان» كه زیر خط استوا است تا سرزمین«تسعین» كه زیر قطب شمالی است، و ماورای بحار را صاحب شود و دین خداوند گردد و نام او ایستاده باشد و خداشناس باشد». (4)
4) از دیگر کتابهای به جای مانده از آئین هندو کتاب «روشن جوك» چنین آمده است: «سرانجام دنیا به كسی برگردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد.»(5)
5) در كتاب «باسك» نیز به این مهم تاکید شده که میراث آینده زمین، حکومتی است که منجی با ظهور خود، آغازگر این حاکمیت در تمام عرصه زمین است «همه آن دور دنیا تمام شود و به پادشاهی عادلی در آخرالزمان كه پیشوای ملائكه و پریان و آدمیان باشد و حق و راستی با او باشد و آنچه در دریا و زمینها و كوهها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمین و آنچه باشد خبر دهد و از او بزرگتر كسی به دنیا نیاید...». (6)
6): وقتی در برخی از کتابهای مکتب هندو، نشانه های منجی را با باورهای منجی گرایانه اسلامی، به صورت تطبیقی مقایسه می کنیم، در می یابیم؛ که شاخصه های منجی گرایی در آئین هندو، با اوصافی از این دست که در متون اسلامی آمده است، بسیار همخوانی و شباهت دارد مثلا در كتاب «پاتیكل» كه در نزد بزرگان هندو به عنوان كتاب آسمانی است، آمده است:
«چون مدت زمان تمام شود، دنیای كهنه، نو شود و زنده گردد و صاحب ملك تازه پیدا شود از فرزندان دو پیشوای جهان یكی ناموس آخرالزمان و دیگری صدیق اكبر، یعنی وصی بزرگ وی كه «پشن»(7) نام دارد و نام آن صاحب ملك تازه راهنما است، به حق پادشاه شود و خلیفه رام (خدا) باشد و حكم براند و او را معجزه بسیار باشد و هر كه پناه به او برد و دین پدران او اختیار كند سرخ رو باشد در نزد رام... ». (8)
مطالبی كه در اینجا ذكر شده است عبارت از:
الف: آمدن صاحب ملك تازه بعد از كهنه شدن دنیا. که از آن در شیعه با عبارت صاحب الزمان(عج) یاد می شود.
ب: ناموس آخرالزمان را می توان اشاره به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ، و عبارت (پشن) وصی بزرگ را می توان به امیرمومنان علی (علیه السلام) تاویل نمود .
ج: فرزند دو پیشوای بزرگ را نیز می توان به این تاویل نمود که وجود مقدس منجی فرزند دو بزرگوار (پیامبرگرامی اسلام و حضرت علی(علیه السلام) ) می باشد.
د: اسامی حضرت غیر از صاحبالزمان(صاحب ملك تازه) مهدی ـ هادی و قائم بالحق میباشد و خلیفه الله است.
ه: اطاعت او و اختیار دین پدرانش سرخ روی بودن نزد خدا را به دنبال دارد.
و: آخرین حاكم و پادشاه در دنیا میباشد و بعد از ایشان دنیا تمام میشود. و بر جهان تسلط پیدا میكند و باطل را از بین می برد.
ز: این شباهت روایت درباره منجی ممکن است به دلیل ورود اسلام در سرزمین هند بوده باشد، چرا که ادبیات غنی اسلامی با ورود به هر سرزمینی تاثیر مستقیم بر بافت اعتقادی و باورهای مردم داشته و برخی از مکاتب لاجرم برای باقی ماندن مجبور به وام گیری مطالب بیشماری از ادبیات دینی اسلامی شدند. در نهایت آنچه که از بررسی و مطالعه متون کهن این مکتب به دست می آید اینست که مساله هزاره گرایی در این مکتب به نوعی نمود پیدا می کند که می تواند وام گیری این مفهوم از تفکرات مسیحی و یهودی باشد. از سویی دیگر آنچه در تفکر ظهور منجی در این مکتب جلب توجه می کند، مساله ظهور انسان کامل و تجلی جانشین خدا بر روی زمین است که در مراتب مختلف و در افراد متفاوت در هر عصری جلوه می کند، که این مطلب با توجه به تاویلاتی که در روایات و احادیث اسلامی مبنی بر مقام خلیفه اللهی انسان کامل و ظهور این مرتبه در مقام ولایت خاصه وجود دارد، بعید نیست برگرفته از آنچه اسلام و ادیان دیگر در مورد اهل بیت و مهدی موعود (عج) پیش گویی نموده اند، بوده باشد.
پی نوشتها:
1- ترجمه اوپانیشاد، ص737
2- خورشید مغرب،ص54.
3- كشن، در لغت هندی نام پیامبر اسلام است كه در بشارت فوق فرزند برومندش را به نام ایستاده (قائم)و خداشناس نامیده است.
4- ادیان و مهدویت، ص50
5- مهدی انقلاب بزرگ، ص68
6- حضرت مهدی(عج) در بشارتهای آسمانی، ص41.
7- پشن بنابر بررسیهای برخی از مورخین می تواند اشاره به وجود مقدس حضرت علی (ع) باشد.
8- حضرت مهدی(عج) در بشارتهای آسمانی، ص26
رجعت ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ از امور قطعی و یقینی است اما در مورد كیفیت رجعت و نحوه حكومت آنها اطلاعات آنچنانه ای در دست نیست فقط در مورد حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ وارد شده كه به اندازه ای پادشاهی خواهند كرد كه از پیری موی ابروهایش بر روی چشمانش آویخته شود.
رجعت در اصطلاح علم کلام و در عقیده شیعیان عبارت است از اینکه خداوند گروهی از مردگان را در هنگام ظهور امام مهدی علیه السلام به همان صورتی که قبلا در دنیا بودهاند به دنیا بر میگرداند، گروهی را عزیز و گروهی را ذلیل میکند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه داده، داد مظلومان را از ستمگران میگیرد. (بحارالانوار/ ج 53 ص 42) شیعیان معتقدند انسانهای بسیار نیکو و انسانهای بسیار پلید در آخرالزمان و پس از ظهور مهدی به اذن خداوند به دنیا باز میگردند.
در حدیثی از علی چنین آمدهاست: «رجعت علم خاص و ویژهای است که اکثر مردم قدرت درک و تحمل آن را ندارند.» (بحار الانوار جلد 53 ص 74)
همچنین در حدیث دیگری چنین آمدهاست: «رجعت تجلی قدرت خداوند است، پس آن را انکار نکنید.»
به اعتقاد شیخ مفید"امامیه اتفاق کردهاند که بازگشت بسیاری از مردهها به دنیا قطعی است".
«کسی که به رجعت ما ایمان نداشته باشد از ما نیست».
طبرسی و حرّ عاملی و ابن المظفّر و غیره گفتهاند: «اعتقاد به رجعت محل اجماع همه شیعیان است» و بلکه از ضروریات تشیع است.
همچنین به اعتقاد مجلسی: «همه پیامبرانی که خداوند آنان را مبعوث کرده به دنیا باز گردانده میشوند تا همراه علی بن ابی طالب بجنگد». (بحار الانوار 53 / 41)
درباره كیفیت رجعت ائمه و حكومت ایشان بحثهای تفصیلی در اخبار و روایات وارد نگردیده است. فقط آنچه قطعی است رجعت آنان می باشد و نیز وارد گردید كه نوزده سال بعد از قیام صاحب الامر رجعت ائمه با رجعت امام حسین ـ علیه السلام ـ شروع می شود و سپس حضرت علی ـ علیه السلام ـ می آیند آنگاه پیامبر اكرم ـ صلی اله علیه و آله و سلم ـ .
اما آیا همه معصومین در عصر امام زمان می آیند یا به ترتیب یكی یكی می آیند و از دنیا می روند قطعی نیست و درباره كیفیت حكومت ایشان نیز تفصیلاً بیان نشده است فقط از روایات می شود استفاده نمود كه ادامه همان حكومت امام عصر است فقط در یك روایات به كلیاتی از حكومت حضرت علی آمده است، در اینجا ابتداء نمونه هایی از این روایات را ذكر می كنیم آنگاه به جمع بندی آنها و نیز به نظر علامه مجلسی در این زمینه می پردازیم.
1- از امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است كه: بعد از گذشت نوزده سال از قیام امام عصر ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ امام حسین ـ علیه السلام ـ بیرون خواهد آمد و به خونخواهی و انتقام خون خود و اصحابش می پردازد و دشمنانش را می كشد و اسیر می كند تا اینكه حضرت امیر مۆمنان ـ علیه السلام ـ بیرون خواهد آمد.
2- اولین كسی كه رجعت می نماید امام حسین است.
3- در حدیثی كه معروف به حدیث مفضل می باشد بعد از بیان اموری كه امام عصر در تثبیت حكومتش انجام می دهند می فرماید: پس حضرت امام حسین با یارانش و دوازده هزار صدیق ظاهر می شوند و رجعتی از این خوشتر نباشد، آنگاه صدیق اكبر امیر المۆمنین بیرون می آید سپس بیرون می آید سید اكبر محمد رسول اللَّه ـ صلی اله علیه و آله و سلم ـ با هر كه به ادیان آورده از مهاج رو انصار و هر كه در جنگهای ایشان به شهادت رسیده اند و....
4- درباره حكومت حضرت علی ـ علیه السلام ـ در روایتی چنین آمده است كه همه انبیاء و مۆمنین در حكومت او رجعت می كنند و پیامبر اكرم ـ صلی اله علیه و آله و سلم ـ پرچم حكومت را به دست حضرت علی ـ علیه السلام ـ می دهد و همه انبیاء و مۆمنین و خلایق تحت امر او در می آیند و او امیر همه می شود.
ملاحظه می فرمایید كه در این روایات فقط اشاره شده كه در عصر حكومت امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ رجعت ائمه شروع می شود بنابراین می شود استفاده كرد كه حكومت آنها ادامه حكومت جهانی امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ است. فقط در حكومت حضرت علی ـ علیه السلام ـ همه انبیاء و مۆمنان رجعت می كنند و تحت امر او قرار می گیرند.
شایسته می دانیم در اینجا نظر مرحوم علامه مجلسی را در این زمینه ذكر نماییم:
"خصوصیت این رجعت ها معلوم نیست كه آیا با ظهور امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ رجعت آنان در یك زمان خواهد بود یا بعد خواهد بود و از بعضی احادیث ظاهر می شود كه به ترتیب زمان امامت رجعت خواهند كرد و شیخ حسن بن سلیمان قائل شده است به آنكه هر امامی زمان امامتی دارد و هر امامی زمان مهدی بودن دارد و حضرت صاحب الامر اول كه ظاهر می شود زمان امامت اوست و بعد از آباء و اجداد كرام خود باز آن حضرت رجعت خواهد كرد و به این وجه تأویل كرده است آن حدیثی را كه گفته: از ما دوازده امام دوازده مهدی است، و این قول اگرچه بعید از صواب نیست اما مجمل اقرار كردن و تفاصیلش را به علم ایشان رد كردن احوط است"
بنابراین همانگونه كه مرحوم مجلسی فرموده اند احتیاط این است كه تفصیل رجعت و حكومت ائمه را به علم خودشان واگذار نمائیم و فقط اجمالاً معتقد باشیم كه آن بزرگواران رجعت خواهند كرد.
به نظر میرسد در پشت پرده تشکیل داعش، اتاق فکرهای جریان باطل، یهود، صهیونیسم مسیحی و سرویس های اطلاعاتی غربی، هستند و با مطالعه گسترده در ادبیات آخرالزمانی، تلاش کرده اند تا به خیال خام خود، مدیریت وقایع نزدیک به ظهور منجی آخرالزمان، را در دست بگیرند. شاهد بر اینکه علاوه بر تشکیل داعش و سوء استفاده از پرچم های سیاه در بشارت های پیامبر، از تشکیل گروه ترویستی خراسان، این بار با سوء استفاده از پرچم هایی از ناحیه خراسان (رایات من قبل خراسان)، خبر میدهند تا با شبیه سازی کاریکاتوری از علائم ظهور، تحولات و وقایع نزدیک به ظهور را در دست بگیرند.
از جمله سوالاتی که ممکن است در باب مهدویت مطرح گردد این است که پس از ظهور پایگاه اصلی فعالیّتها و مرکز فرمانروایی امام زمان علیه السلام کجا خواهد بود؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: از مجموع روایات چنین فهمیده میشود که شهر کوفه پایگاه اصلی فعالیّتها و مرکز فرمانروایی امام زمان (علیه السلام) است. روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
ابوبصیر میگوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ای ابا محمد! گویا میبینم که قائم آل محمد با خانوادهاش در مسجد سهله فرود آمده است». گفتم: آیا خانه او مسجد سهله است؟ فرمود: «آری؛ همانجا که منزلگاه ادریس پیامبر بوده است و هیچ پیامبری برانگیخته نشده، مگر آنکه در آن مسجد نماز گزارده است. کسی که در آن اقامت کند، مانند کسی است که در خیمه رسولخدا (صلی الله علیه) بوده است. هیچ مرد و زن مۆمنی نیست، مگر آنکه دلش بهسوی آن مسجد است. هر شب و روزی که میگذرد، فرشتگان الهی به آن مسجد پناهمیبرند و خدا را میپرستند. ای ابا محمد! اگر من هم نزدیک شما بودم، هیچ نمازی را جز در آن مسجد بهجا نمیآوردم.آنگاه که قائم ما قیام کند، خداوند انتقام رسولش و همه ما را از دشمنان خواهد گرفت«. (1).
امام صادق (علیه السلام) از مسجد سهله یاد کرد و فرمود: «آن خانه صاحب ما (حضرت مهدی) است؛ زمانی که با خاندانش در آنجا سکونت گزیند». (2).
امام باقر (علیه السلام) میفرماید: «مهدی (عج) قیام میکند و به سوی کوفه میرود و منزلش را آنجا قرار میدهد». (3). نیز آن حضرت میفرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند و به کوفه برود، هیچ مۆمنی نیست، مگر آن که در آن شهر در کنار مهدی (عج) سکونت میگزیند یا به آن شهر میآید». (4). حضرت امیر (علیه السلام) در این باره میفرماید: «روزگاری فرا رسد که اینجا (مسجد کوفه) نمازگاه و مصلای مهدی (عج) گردد». (5).
ابوبکر حضرمی میگوید: به امام باقر (علیه السلام) یا به امام صادق (علیه السلام) گفتم: کدام سرزمین پس از حرم خدا و حرم پیامبرش با فضیلتتر است؟ فرمود: «ای ابابکر! سرزمین کوفه که جایگاه پاکی است و در آن مسجد سهله قرار دارد و مسجدی که همه پیامبران در آن نماز خواندهاند و از آنجا عدالت الهی پدیدار میگردد و قائم خداوند و قیام کنندگان پس از او از همانجا خواهند بود. آنجا جایگاه پیامبران و جانشینان صالح آنان است». (6). محمدبنفضیل میگوید: قیامت بر پا نمیشود تا این که همه مۆمنان در کوفه گردآیند. (7). رسول خدا (صلی الله علیه) میفرماید: «حضرت مهدی (عج) نُه یا ده سال حکومت میکند و خوشبختترین مردم نسبت به او مردم کوفه هستند». (8).
امام علی(علیه السلام) افضل همه ائمه هستند و تمام اهل بیت(علیهم السلام) به ایشان در هر کاری اقتدا کرده و حضرت را الگوی خود قرار داده اند. سیره ائمه طاهرین بر این بود که از حریم امام علی(علیه السلام) دفاع کنند و تبلیغ ساحت مقدس ایشان را داشته باشند، در این راستا نیز عملکرد رفتار و سیره خود را براساس امیرالمونین مطابق می نمایند. ائمه نیز در سیاست، فرهنگ و جامعه زمان خود، خود را زیر مجموعه امام می دانستند و امام را در هر زمینه ای محور معرفی می کردند. امام زمان(علیه السلام) نیز به پیروی از امام علی(علیه السلام) پایتخت را در کوفه قرار خواهند داد، امامان بعد از امام علی(علیه السلام) زمینه محور قراردادن کوفه برایشان فراهم نشد که اگر می شد آنها این کار را انجام داده و کوفه را مرکز قرار می دادند. با توجه به اینکه امام زمان(عج) حکومت جهانی تشکیل می دهند. به تبعیت از امام علی(علیه السلام) کوفه را پایتخت خود قرار می دهند. علاوه بر این موقعیت جغرافیایی و منابع انسانی نیز در این امر دخیل است.
کوفه در تاریخ 12 رجب سال 36ق. با ورود مولای متقیان امیر مۆمنان(علیه السلام) به عنوان پایتخت حکومت علوی درآمد و پس از شهادت آن حضرت، حدود شش ماه، پایتخت حکومت امام حسن مجتبی(علیه السلام) بود و اینک در انتظار ظهور حضرت مهدی(عج) است تا یک بار دیگر تداوم بخش حکومت عدل علوی، بر سریر عدالت تکیه داده، طومار عمر ظالمان را در هم پیچد و حکومت واحد جهانی را براساس عدل و داد بنیان نهد اما اینکه چرا این شهر به چنین سعادتهایی دست یافته و می یابد شاید به دلیل قداست و شرافت ذاتی این سرزمین باشد. چنان که می دانید روایات فراوانی در فضیلت شهر کوفه وارد شده است. رسول اکرم(صلی الله علیه) در یک حدیث طولانی خطاب به امیر مۆمنان(علیه السلام) فرمود:
خداوند ولایت تو را به آسمانها عرضه نمود. (از میان آسمانها) آسمان هفتم سبقت جست؛ پس آن را با عرش زینت بخشید؛ سپس... از میان شهرها کوفه سبقت جست، پس آن را با وجود تو زینت بخشید.(9)
ساکنان کوفه ای که مرکز حکومت حضرت قرار می گیرد، اهالی سابق آن نیستند بلکه مۆمنانی هستند که از اقصی نقاط جهان به مرکز حکومت حضرت ولی عصر(علیه السلام) می آیند. چنان که حدیث شریف می فرماید:
هنگامی که قائم(عج) وارد کوفه شود، هیچ مۆمنی نمی ماند، جزاینکه در آن جا باشد و یا به سوی آن عزیمت نماید.(10)
و با توجه به آمار انسانها، طول مدت و گستره حکومت آن حضرت به شرق و غرب عالم، گرد آمدن همه مۆمنان در پایتخت حکومت مهدوی، از وسعت، شکوه و عظمت بی نظیر و بیرون از حد تصور شهر کوفه در عصر ظهور حکایت می کند. به طوری که برخی روایات قطر کوفه را در آن زمان 54 میل (در حدود 110 کیلومتر) عنوان کرده اند.(11) بنابراین شهر کوفه به عنوان پایتخت در زمان حکومت امام زمان(علیه السلام) شهری خالص از شیعیان واقعی حضرت بود و در دوران ظهور کانون توجه مسلمانان قرار خواهد گرفت.
پی نوشت:
(1). کافی، ج3، ص495؛ کامل الزیارات، ص30؛ راوندی، قصصالانبیاء، ص80؛ التهذیب، ج6، ص31؛ اثبات الهداة، ج3، ص583؛ وسائل الشیعه، ج3، ص524؛ بحارالانوار، ج52، ص317، 376؛ مستدرک الوسائل، ج3، ص414.
(2). کافی، ج3، ص495؛ ارشاد، ص362؛ التهذیب، ج3، ص252؛ طوسی، غیبة، ص282؛ وسائل الشیعه، ج3، ص532؛ بحارالانوار، ج52، ص331؛ ملاذ الاخیار، ج5، ص475.
(3). راوندی، قصصالانبیاء، ص80؛ بحارالانوار، ج52، ص225.
(4). بحارالانوار، ج52، ص385؛ طوسی، غیبة، ص275 با اندکی تفاوت.
(5). روضة الواعظین، ج2، ص337؛ اثبات الهداة، ج3، ص452.
(6). کامل الزیارات، ص30؛ مستدرک الوسائل، ج3، ص416.
(7). طوسی، غیبة، ص273؛ بحارالانوار، ج52، ص330.
(8). فضل الکوفه، ص25؛ اثبات الهداة، ج3، ص609؛ حلیة الابرار، ج2، ص719؛ اعیان الشیعه، ج2، ص51.
(9) محمدباقرمجلسی، بحارالأنوار، ج27، ص262
(10)شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص455.
(11).بحارالأنوار، ج53، ص12.
حکومت و دولت حضرت مهدی(علیه السلام)، فراگیر و جهانی خواهد بود و قدرت و سلطه او از شرق تا غرب دنیا را فرا خواهد گرفت؛ چنان که محدث نوری مینویسد: «از صفات و ویژگیهای مهدی(علیه السلام)، فرا گرفتن سلطنت آن حضرت تمام روی زمین را از شرق تا غرب، برّ و بحر، معموره و خراب و کوه و دشت است. نماند جایی که حکمش جاری و امرش نافذ شود و اخبار در این معنا متواتر است». آری مهمترین ویژگی حکومت جهانی حضرت مهدی، قرار گرفتن جهان تحت یک مدیریت واحد و کارآمد است؛ به طوری که خود رأییها، مقام پرستیها و خود محوریها از بین خواهد رفت و همه بر اطاعت از یک حاکم مقتدر جهانی، اتفاق خواهند داشت. با توجه به بعضی از روایات، به دست میآید که جهان در آن زمان به 313 بخش تقسیم شده و آن حضرت، 313 تن از یاران نزدیک خود را بر آنها حاکم خواهد ساخت.
در این میان گاه موضوعی ذهن آدمی را به خود مشغول می دارد و آن این است که چرا حکومت عدل جهانی در پایان تاریخ و آخرالزمان اجرا میگردد؟ آیا این امر اتفاقی است یا اینکه وجه و دلیلی دارد؟ میگوییم: تکامل فرد و در نتیجه ایجاد مجتمع کامل و نیز دولت و حکومت عدل در جامعه با دو عامل اساسی تحققپذیر است:
1 - عامل خارجی: به این معنا که هر فرد از افراد جامعه، معنای عدل و کمالی را که هدف خلقت در اوست بداند و نیز راهی را برای رسیدن به آن بیابد، و از آنجا که فهم بشر قاصر از درک این امور است لذا بشر در طول تاریخ محتاج به انبیا برای هدایت و رسیدن به اهداف خود بوده است.
2 - عامل داخلی: که همان شعور بشر به این مسئولیّت و هدف بزرگ است. لذا برای رسیدن به هدف، تحقق این عامل داخلی در وجود انسان لازم است. این شعور به مسئولیّت تحقق نمییابد مگر به اینکه:
الف. عقل، اهمیّت اطاعت خداوند و خضوع و خشوع نسبت به او را درک کند.
ب. بداند که اطاعت خدا ضامن حقیقی برای سعادت خود و جامعه و ایجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.
ج. حقیقت عدل و قسط و آثار و برکات آن را بداند.
این عامل داخلی با انواعش از چند طریق قابل پیاده شدن است:
1 - اینکه این ایمان و اخلاص در افراد جامعه به صورت معجزه تحقق یابد.
این احتمال با قانون معجزات منافات دارد، زیرا معجزه طریق انحصاری است، در حالی که برای رسیدن به نتیجه و هدف راههای دیگر غیر از طریق معجزه وجود دارد. و نیز با اختیار انسان - که کمال او در گرو آن است - منافات دارد.
2 - بشر بدون جبر و با تجربه و ارشاد به سطحی عالی از فهم و شعور برسد تا بتواند آن هدف عالی را با رهبری الهی پیاده کند.
با ملاحظه حالات و خصوصیات بشر پی میبریم که هنوز انسان به آن سطح عالی از فهم و شعور برای رسیدن به این هدف کامل نرسیده است، زیرا بشر از ابتدای خلقت، دو شرط اساسی از شرایط تطبیق عدل کامل را نداشته است:
الف. شناخت عدل به صورت کامل.
ب. آمادگی برای فداکاری در راه تطبیق و پیاده کردن عدالت بعد از شناخت آن.
اگر بر فرض، بشر شرط اوّل را دارا باشد، هنوز آمادگی کامل برای شرط دوّم را پیدا نکرده است. و لذا حتی در عصر صحابه رسول اکرم که آن را بهترین عصر میدانند آن حضرت مشکلاتی با صحابه در زمینه فداکاری آنان در راه اسلام داشته است.
خداوند متعال در اعتراض به جماعتی از صحابه میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلّا قَلِیلٌ؛ (1) «ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا هنگامی که به شما گفته میشود: به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینی میکنید [و سستی به خرج میدهید] ؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟! با اینکه متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست.
حال به این نتیجه میرسیم که بشر تاکنون به شروط اساسی برای تشکیل حکومت جهانی دست نیافته و زمینه را برای ظهور فراهم نساخته است. سید رضا صدررحمه الله میگوید: «روزی خواهد رسید که بشر قابلیت پیدا کند که دادگستری توانا و بینا بر او حکومت کند و قابلیّت پیدا کردن بشر برای چنین حکومت عبارت است از تکامل او. بشر تکامل نیافته شایستگی و لیاقت حکومت عدل را ندارد و آن را نمیپذیرد، و اگر با جبر و زور بر او تحمیل شود نقض غرض خواهد بود. جبر و زور ظلم است و ظلم نردبان عدل نخواهد بود. عدلی که به وسیله ظلم برقرار شود عدل نیست، هر چند نام عدل بر آن گذارند. بشر تکامل نیافته حاکم عدل را نمیپسندد و دوست میدارد که او برکنار شود. حضرت علیعلیه السلام میفرماید: »این مردم از من ملول شدهاند و من هم از آنها ملول هستم«، سپس در حقّ آنها نفرینی کرده، فرمود: «خدایا مرا از اینها بگیر.» حکومت عدل بایستی با رضایت خلق برقرار شود، و آن وقتی است که بشر خواستار آن باشد. بشر وقتی خواستار حکومت عدل میشود که خوی حیوانی تحت فرمان خوی انسانی او قرار گیرد». (2).
در روایات نیز به جهتی دیگر اشاره شده است.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «دولتنا آخر الدول ولن یبقی أهل البیت لهم دولة إلّا ملکوا قبلنا لئلّا یقولوا إذا رأوا سیرتنا إذا ملکنا سرنا مثل سیرة هۆلآء وهو قول اللَّه عزّوجلّ: وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ »؛ (3) «دولت و حکومت ما آخرین دولتها و حکومتهاست. حکومت برای هیچ اهل بیتی باقی نمیماند مگر اینکه قبل از ما به حکومت رسیده و آن را به نهایت رسانده است، به جهت آنکه هر گاه سیره ما را در حکومت مشاهده کردند نگویند: اگر ما نیز مالک و عهدهدار حکومت بودیم این چنین حکومت میکردیم. اشاره به این معناست قول خداوند متعال که میفرماید: (و عاقبت برای پرهیزگاران است).»
پی نوشت:
(1). سوره توبه، آیه 38.
(2). راه مهدیعلیه السلام، ص 54.
(3). الغیبة، طوسی، ص 472؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 332، ح 58.
ظهور منجی و برقراری حکومتی واحد در سراسر گیتی بر اساس عدالت در همه جنبه های وجودی انسان، به معنای واقعی کلمه از جمله باورهایی است که بیشتر مکاتب دینی و فکری دنیا در آن مشترکند. در این میان اسلام به عنوان مترقی ترین مکتب انسان ساز به نحوی جامع، با ارائه ایدئولوژی منسجم به این بحث پرداخته است. از این رو بر مسلمانان است تا پیوسته با تبیین زوایای مختلف این بحث، آن را زنده نگهدارند.
در حالی که اطلاعات ما از این موضوع خصوصا جزئیات آن، منحصر در اخباری است که ائمه در برهه ای خاص از زمان بیان داشته اند و طبیعی است که مفاهیم مورد نظر خود را باید در غالب الفاظی قابل فهم برای مخاطبان ارائه می کرده اند؛ و از طرفی باتوجه به گذرا بودن زمان و سیر تکاملی آن؛ مصادیق الفاظ تغییر یافته اند؛ این تغییر باعث شده است که عده ای تعابیر اولیه را نپذیرند و آنها را دست مایه ای برای مخدوش کردن اصل موضوع بدانند. یکی از این موارد سلاح امام زمان است.
سۆال این است که این همه تعبیرات مربوط به «قیام به شمشیر» در مورد مهدى(علیه السلام) چه مفهومى دارد؟ و مقابله آن با سلاح های مدرن چگونه امکان پذیر است؟
امّا حقیقت این است كه «شمشیر» همیشه كنایه از قدرت و نیروى نظامى بوده و هست همانگونه كه «قلم» كنایه از علم و فرهنگ است. شك نیست كه حتّى در میدان جنگهاى سنّتى پیشین سلاح هاى مختلفى جز شمشیر به كار مى رفته، همچون تیر و نیزه و خنجر، ولى همواره مى گویند اگر در برابر فلان موضوع سر تسلیم فرود نیارید «حواله شما با شمشیر است» یا گفته مى شد «به زور شمشیر حقّ خود را مى گیریم». ضرب المثل هاى زیادى امروزه در این زمینه در دست است; مى گویند: «فلان كس شمشیر را از رو بسته!» یعنى، آشكارا قدرت نمائى مى كند.» در تمام این تعبیرات شمشیر كنایه از قدرت و مبارزه است; در روایات اسلامى نیز مى خوانیم: الجنّة تحت ظلال السّیوف; بهشت در سایه شمشیرهاست. همه اینها اشاره به جهاد و جانبازى و استفاده از قدرت است; و این گونه تعبیرات سمبولیك از «شمشیر» یا «قلم» در زبان هاى مختلف فراوان است.
از اینجا روشن مى شود كه منظور از قیام مهدى(علیه السلام) به سیف(شمشیر)، همان اتّكاى بر قدرت است; براى اینكه چنین گمان نشود كه این مصلح بزرگ آسمانى به شكل یك معلم، یا یك واعظ و یا راهنماى مسائل اجتماعى ظاهر مى شود و رسالت او تنها اندرز دادن مردم است. بلكه او یك رهبر دورنگر و دور اندیشى است كه نخست از حربه منطق بهره گیرى كافى مى كند، و آنجا كه گفتار حق سودى نبخشد كه در مورد بسیارى از زورگویان و جبّاران سودى هم نخواهد داد، دست به شمشیر مى كند; یعنى، متوسّل به قدرت مى شود و ستمكاران را بر سرجاى خودشان مى نشاند; یا در صورت لزوم، وجود كثیفشان را از سر راه بر مى دارد; و شك نیست كه براى اصلاح گروهى از مردم جز این راهى نیست كه گفته اند: «النّاس لا یقیمهم الاّ السّیف; كار مردم جز با شمشیر راست نشود!» و به تعبیر دیگر، او تنها وظیفه اش روشنگرى و ارائه راه نیست بلكه وظیفه مهمترش ـ علاوه بر این ـ اجراى قوانین الهى و به ثمر رساندن انقلاب تكاملى اسلام، و رساندن به مقصد و ایصال به مطلوب است.
گرچه از گفتار بالا این نكته نیز روشن شد، ولى تصریح به آن لازم به نظر مى رسد كه بر خلاف پندار بعضى كوته فكران كه چنین مى پندارند او به هنگام قیامش بى مقدّمه دست به سلاح مى برد و طبق آن افسانه دروغین «آنقدر خون مى ریزد كه خون به ركابش مى رسد!» نخست از طریق رهبرى فكرى و روشنگرى در همه زمینه ها، مى پردازد.
به تعبیر رساى مذهبى «اتمام حجّت» مى كند آنچنان كه هر كس كمترین آمادگى براى پذیرا شدن منطقى آئین حق داشته باشد روشن شود، و تنها كسانى باقى بمانند كه جز از طریق توسّل به زور و خشونت اصلاح پذیر نیستند. به هر حال، او در این روش همانند پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) عمل مى كند، به اضافه این كه در عصر او سطح افكار عمومى بالاتر آمده و توسّل به منطق ضرورت بیشترى دارد همان گونه كه در برابر خشونت روز افزون گردنكشان زورگو، خشونت لازم است.
مسلّماً انقلاب او در پاره اى از قسمت ها یك انقلاب خونین خواهد بود، و خون هاى كثیف كالبد جامعه بشرى با تیغ او بیرون خواهد ریخت و در هیچ جامعه فاسدى جز از این راه اصلاحات بنیادى مایه نخواهد گرفت; ولى مفهوم این سخن آن نیست كه او بى حساب خون مى ریزد و بى دلیل مى كشد; درست همانند طبیبى است كه در خون گرفتن از كالبد بیمار نهایت دقّت را به عمل مى آورد!
بنابر این، چون در آن زمان وسایل جنگی منحصر در اسب و شمشیر بوده و هنوز سلاح های جدید کشف نشده بود و چون تصوری از سلاح های جدید، در ذهن مردم نبوده، قیام حضرت این گونه ترسیم شده است.
وانگهی بر اساس آنچه در منابع اسلامی آمده است، اختیارات و امکاناتی که خداوند به امام زمان (عج) داده، منحصر در اسب و شمشیر نیست، تا این شبهه پیش آید که چگونه می شود با چنین امکانات اندکی، با سلاح های پیشرفته امروز مقابله کرد. چنانکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: ... یاران مهدی در ساعتی شرق تا غرب را درخواهند نوردید و آهن در آنها اثر نخواهد کرد و البته سلاح آنها از آهن است و نه از جنس این آهن، بطوری که اگر یکی از آنها با شمشیر خود به کوهی بزند، دو نیمه خواهد شد ... (بحار الأنوار ، ج 27 ، ص 43). با قراینی که در روایات آمده است، چه بسا ابزار امروزی، در راستای پیشبرد اهداف حضرت به کار گرفته شود زیرا؛ اراده خداوند بر این امر استوار گشته است، که توسط ایشان حکومت عدل در سراسر گیتی بر پا شود و خداوند کاری را که بخواهد انجام می دهد و اسباب و مسببات، مربوط به امور عادی بشر است.
فرآوری: محمدی
پنهان زیستى حضرت مهدى(علیه السلام) نه تنها چگونگى زندگى آن حضرت را در هاله اى از اسرار فرو برده که بسیارى از موضوعات مربوط به حیات آن حضرت را نیز جزو امور پنهان نظام هستى قرار داده است. یکى از مهم ترین این امور پنهان، محل زندگى آن حضرت در طول غیبت ایشان است. از این رو بسیارى علاقه مندند بدانند که خورشید پنهان در کدامین بخش از این کره خاکى به گذران عمر مى پردازد و به بیان دیگر کدامین قسمت از زمین این منزلت را دارد؟
در این مقاله تلاش شده که به این پرسش پاسخ داده شود.
از روایات و قرائن به دست میآید که این مدت را حضرت عمدتاً در دو منطقه سپری کردهاند: یکی منطقه عراق و دیگر مدینه منوره که البته روایات متعددی بر این مطلب دلالت دارد. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: برای قائم (علیه السلام) دو غیبت است، یکی از آن دو کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت نخست کسی جای او را نمی داند، مگر شیعیان خاص او." (بحارالانوار، ج 52، ص 155) به نظر می رسد منظور از شیعیان خاص، نواب اربعه باشند. جمع بین روایات به این صورت است که آن حضرت در مدینه حضور داشتهاند؛ ولی به خاطر ارتباطی که آن حضرت با نواب خاص داشتهاند بخشی از عمر خود را در عراق سپری نمودهاند.
علامه مجلسی از علی ابن فاضل داستان ورودش به جزیر خضراء را نقل کرده است. گرچه علی بن فاضل در این جزیره موفق به دیدار امام زمان (علیه السلام) نشده است اما وی از ملاقات هایی که با برخی داشته، چنین استنباط کرده است که این جزیره محل سکونت آن حضرت (علیه السلام) است.
برخی با استناد به این ماجرا می خواهند بگویند محل سکونت امام زمان (علیه السلام) در همین جزیره است. برخی دیگر پا را فراتر نهاده با منطبق نمودن اوصاف جزیره خضراء که اطراف آن را آب های سفیدی گرفته است بر مثلث برمودا عقیده دارند که این مثلث محل زندگی امام زمان (علیه السلام) است و می گویند: کسی نمی تواند به آن محل برسد، زیرا هر چه قدرت های بزرگ تلاش کرده اند به آن برسند، بی نتیجه بوده است. (جزیر خضراء افسانه یا واقعیت، ص 47)
این نظریه صحیح نیست، زیرا اولا کسی از محل زندگی امام عصر (ارواحناه فداء) اطلاع دقیقی ندارد، ثانیا اصل ماجرای علی بن فاضل به دلیل تناقضاتی که در آن مشاهده می شود، مورد خدشه است و از اصل درستی برخوردار نیست تا چه رسد به انطباق برمودا بر آن جزیره مورد ادعا.
یکی از مکان هایی که بنابر روایت امام صادق (علیه السلام) حضرت مهدی (عج) در آنجا حضور پیدا می کنند، صحرای عرفات است. امام زمان (علیه السلام) همه ساله در ایام حج در عرفات حضور پیدا می کنند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: زمانی فرا می رسد که مردم امام زمان خود را نبینند امام (علیه السلام) ایام حج آنها را می بیند ولی آنها نمی توانند او را ببینند. (کافی، ج 1، ص 337)بسیاری از علما در کربلا، نجف، کوفه، مدینه، مکه، مسجدالحرام و شهرهایی که دارای مکان های مقدس است، امام زمان (علیه السلام) را زیارت کرده اند.
نیاز به تذکر است که در برخی از روایات، محل خاصی را برای اقامت امام مهدی(علیه السلام) تعیین نمیكنند و جایگاه ایشان را در بیابانها و كوهها، مكانهای دوردست و محلهایی میدانند كه هیچ كس از آن آگاهی ندارد. از جمله در روایتی كه از خود آن حضرت نقل شده است، ایشان خطاب به علی بن مهزیار میفرماید:
«ای پسر مهزیار! پدرم ابو محمد از من پیمان گرفت كه هرگز با قومی كه خداوند بر آنها خشم گرفته، آنها را لعنت كرده، برای آنها در دنیا و آخرت، بیچارگی رقم خورده و عذابی دردناك در انتظار آنان است، همنشین نباشم و به من دستور داد كه برای اقامت، كوههای سخت و سرزمینهای خشك و دور دست را برگزینم».(كتاب الغیبتï¼» (شیخ طوسی)، ص 161)
همچنین آن حضرت در توقیع شریفی كه خطاب به شیخ مفید صادر شده است، در این زمینه میفرماید: «ما براساس آنچه خدای تعالی برای ما و شیعیان مۆمنمان مصلحت دیده، تا زمانی كه دولت دنیا از آن فاسقان است، در سرزمینهای دوردستی كه از جایگاه ستمگران دور است، سكنا گزیدهایم، ولی از آنچه بر شما میگذرد، آگاهیم و هیچ یك از اخبار شما بر ما پوشیده نمیماند».(الاحتجاج، ج 2، ص 599؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 176)
در روایتی كه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، آن حضرت، جایگاه امام مهدی(علیه السلام) را جایی ناشناس معرفی میكند كه جز معدود افرادی از آن آگاهی ندارند: «و هیچكس از دوست و بیگانه از جایگاهش آگاهی نمییابد مگر همان خدمتگزاری كه به كارهای او میرسد».(كتاب الغیبتï¼» (نعمانی)، ص 172، ح 5)
اینگونه روایات گویای آن است كه امام مهدی(علیه السلام) بر اساس امر الهی، در مكانهایی ناشناخته، دور از دسترس، به دور از شهرها و آبادیها زندگی میكند و از محل اقامت آن حضرت آگاه نیست.
در دوران ظهور، امام عصر (علیه السلام) در مسجد سهله که ده ها هزار پیامبر در آن نماز گزارده اند، اقامت دارند. امام صادق (علیه السلام) به ابوبصیر فرمودند: "ای ابامحمد! گویا آمدن حضرت قائم (عج) به مسجد سهله را می بینم که همراه زن و فرزندان خود در آنجا اقامت می کنند." ابوبصیر می گوید: عرض کردم: آیا مسجد سهله منزل ایشان خواهد بود؟ حضرت فرمودند: آری این مسجد منزل ادریس (علیه السلام) است و خداوند پیامبری مبعوث نکرده مگر آنکه در آنجا نماز خوانده است. هر کس در این مسجد بیتوته کند، مانند آن است که در چادر و خیمه پیامبر (صلی الله علیه) اقامت کرده است. (بحارالانوار، ج 52، ص 317)
کدام نقطه ی این خاک زیر پا ی تو نیست
کدام پاره ی خورشید آشنا ی تو نیست ؟
بگو کدام نسیم شکفته در واد ی است
که ذهنش آینه بندانی از صفا ی تو نیست ؟
از روایات رسیده از جانب معصومین(علیهم السلام) چنین استفاده می شود که اوّلین کسی که با حضرت مهدی(عج) بیعت کرده و به دست مبارک آن جناب بوسه می زند، حضرت جبرئیل امین فرشته مقرّب الهی است. مفضّل بن عمر از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: آنگاه که خداوند به حضرت قائم اجازه خروج دهد، آن حضرت به منبر رود، پس مردم را به سوی خویش دعوت کند و به خداوند سوگندشان دهد و به حق خویش آنها را بخواند و به این که بین ایشان و روش رسول خدا(صلی الله علیه) رفتار کند و به کردار آن حضرت عمل کند.
آنگاه خداوند جبرئیل را می فرستد که نزد او بیاید، جبرئیل در حجر اسماعیل نزد آن حضرت می آید و می گوید: به چه چیز مردم را می خوانی؟ حضرت قائم(علیه السلام) دعوت خود را به او خبر دهد. جبرئیل می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می نمایم، دست خویش را برای بیعت باز کن، پس دست به دست آن حضرت گذارد و متجاوز از سیصد و ده مرد نزد او بیایند و با او بیعت نمایند و در مکه می ماند تا یارانش به ده هزار نفر برسد، سپس از آنجا به مدینه رهسپار گردد.( مهدی موعود، ترجمه و نگارش علی دوانی، ص1154)
همچنین نقل شده است که حضرت قائم(عج) پشت به حرم (خانه کعبه) می دهد و دست خود را دراز می کند مثل دست موسی ... آنگاه می فرمایند: این دست خداست و از جانب خداست و به امر خدا کشیده شد و این آیه را تلاوت می کند :"ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم، فمن نکث فانما ینکث علی نفسه ...". پس اول کسی که دست آن حضرت را می بوسد جبرئیل است و با آن جناب بیعت می نماید و پشت سر او فرشتگان و نجبای جنّ و نقیبان آن حضرت بیعت می کنند. (اسرار العقائد، ج 2، ص 100)
جبرئیل یا جبریل نام همان ملکی است که به پیامبر اسلام (صلی الله علیه) و پیامبران دیگر (علیهم السلام) وحى مىآورد. جبرئیل یکی از چهار فرشته ی مقرب است که وظیفه اش ابلاغ وحی به پیامبران بوده و به او روح الامین، روح القدوس و هاتف نیز گویند و از آن جا که از اندیشه های پنهان آدمی باخبر است ناموس هم نامیده می شود. وی از فرشتگان سبزپوش است. این فرشته به صورت روح به حضرت مریم ظاهر شد و با دمیدن در او باعث باروری وی و تولد حضرت عیسی (علیه السلام) گردید، از این رو دم جبرئیل کنایه از دم الهی است. در تاریخ دین یهود، مسیحیت و اسلام از نقش جبرئیل بسیار نقل شده است. جبرئیل حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش نجات داد، حضرت موسی علیه السلام را در مبارزه با فرعون حمایت کرد، فرعونیان را در رود نیل غرق کرد، به حضرت داود علیه السلام ساختن زره آموخت، به حضرت دانیال علیه السلام تعبیر رویا آموخت، حضرت زکریا علیه السلام را به ولادت حضرت یحیی علیه السلام، و قرآن کریم را بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد. او گاهی به صورت واقعی خود و گاهی به شکل جوانی خوشرو به نام "دحیه کلبی" به حضور پیامبر می رسید. او در شب معراج همسفر پیامبر بود و در منتهای معراج، در سدره المنتهی باز ماند و به پیامبر گفت دیگر اجازه ندارد که پیش رود، و رسول خدا به تنهایی به معراج ادامه داد. بنا بر بعضی روایات، جبرائیل پنجاه بار بر حضرت ابراهیم علیه السلام، چهارصد بار بر موسی علیه السلام، ده بار بر عیسی علیه السلام و بیست و چهار هزار بار بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است.
در قرآن مجید سه بار به لفظ جبریل و چند بار به لفظ روح ذکر شده است: (نحل/ 102 و شعراء/ 193و تکویر/ 19- 21 و قدر/ 4 و معارج/ 4 و نبأ/ 38 )در قرآن (سوره قدر) براى نشان دادن عظمت جبرئیل، ملائکه همه یک طرف و او به تنهایى در مقابل آنها قرار گرفته است (تفسیر أحسن الحدیث، ج1، ص: 198).
مقتضاى آیات «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ. ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ. مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ تکویر: 19- 21» آنست که جبرئیل پیش ملائکه مطاع است و اگر دستورى بدهد باید اطاعت کنند (قاموس قرآن، ج6، ص: 287) در این آیات جبرئیل را به شش صفت توصیف کرده اند:
اول اینکه: او را رسول خواند، که مىفهماند او قرآن را به رسول خدا (صلی الله علیه) وحى مىکند.
دوم اینکه: کریمش خواند، که مىرساند نزد خداى تعالى کرامت و احترام دارد، و به اعزاز او عزیز شده.
سوم اینکه: ذى قوتش خواند، که مىفهماند او داراى قوت و قدرت و شدت بالغهاى است.
چهارم اینکه: او را نزد خداى صاحب عرش، مکین خواند، یعنى داراى مقام و منزلت است.
پنجم اینکه:” مُطاعٍ ثَمَّ” اش خوانده، که دلالت دارد بر اینکه جبرئیل در آنجا یعنى نزد خدا دستور دهندهاى است، که زیر دستانش دستوراتش را بکار مىبندند، معلوم مىشود در آنجا ملائکه هستند که جبرئیل به آنان امر مىکند و ایشان اطاعتش مىکنند، از همین جا معلوم مىشود که جبرئیل در کار خودش یاورانى هم دارد.
ششم اینکه: او را امین خواند که مىرساند جبرئیل خدا را در دستوراتى که مىدهد و در رساندن وحى و رسالت، خیانت و دخل و تصرفى نمىکند.(ر .ک ترجمه المیزان، ج20، ص: 358)
و سخن آخر آنکه از افتخارات حضرت جبرئیل علیه السلام بیعت با امام زمان است چنانکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: اولین کسی که با «قائم (علیه السلام)» بیعت می کند، جبرئیل (علیه السلام) است.
امروز بانوان همانند بسیارى از مردم به آینده مىاندیشند؛ به یك انقلاب جهانى و یك حكومت موعود، كه چگونه در برابر قدرت هاى بزرگ غلبه پیدا مىكند! برنامههاى او چیست؟ چه كسانى با او همكارى مىكنند و زنان در آن زمان چه نقشى دارند؟ دشمنانش چه كسانىاند و راز و رمز موفقیتش در گرو چیست؟ در این نوشتار به گوشه ای از حضور زنان در حکومت عدل جهانی اشاره خواهیم داشت.
الف) حضور پنجاه زن در بین یاران امام
اولین گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مىشتابند آنهایند كه در آن ایّام مىزیستهاند و همانند دیگر یاران امام، علیهالسلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى بهخدمت امام، علیهالسلام، مىرسند. در اینباره دو روایت وجود دارد:
روایت اول: امّ سلمه ضمن حدیثى درباره علایم ظهور، از پیامبر روایت كرده است كه فرمود:
یعوذ عائذ من الحرم فیجتمع الناس إلیه كالطّیر الوارده المتفرقه حتّى یجتمع إلیه ثلاث مأه و أربعه عشر رجلاً فیه نسوه فیظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار..(1)
در آن هنگام پناهندهاى به حرم امن الهى پناه مىآورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به یك سو هجوم مىبرند بهسوى او جمع مىشوند تا اینكه در نزد آن حضرت سیصد و چهارده نفر گرد مىآیند كه برخى از آنان زن مىباشند كه بر هر جبار و جبار زادهاى پیروز مىشود.(2)
روایت دوم: جابربن یزید جعفى، ضمن حدیث مفصلى از امام باقر، علیهالسلام، در بیان برخى نشانههاى ظهور نقل كرده كه:
و یجیىء واللَّه ثلاث مأه و بضعه عشر رجلاً فیهم خمسون امراه یجتمعون بمكه على غیر میعاد قزعاً كقزع الخریف یتبع بعضهم و هىالآیه الّتى قال اللَّه: أینما تكونوا یأت بكم اللَّه جمیعاً إنّ اللَّه على كلّ شىء قدیر..(3)
بهخدا سوگند، سیصد و سیزده نفر مىآیند كه پنجاه نفر از این عده زن هستند كه بدون هیچ قرار قبلى در مكه كنار یكدیگر جمع خواهند شد. این است معناى آیه شریفه: هرجا باشید خداوند همه شما را حاضر مىكند. زیرا او بر هر كارى توانا است.
ب) زنان آسمانى
دسته دوم چهارصد بانوى برگزیده هستند كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولىعصر، علیهالسلام، در آسمان ذخیره كرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عیسى، علیهالسلام، به زمین مىآیند.
ابوهریره از پیامبر، صلّىاللَّه علیه و آله، روایت كرده كه:
ینزل عیسى بن مریم على ثمان ماه رجل و أربع مائه امرأه خیار من على الأرض و أصلح من مضى.
عیسىبن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایستهترین افراد روى زمین فرود خواهد آمد.
آیا این زنان از امت هاى پیشین هستند یا امت اسلامى زمان پیامبر، صلّىاللَّهعلیهوآله، و معصومین علیهمالسلام؛ یا از دوران هاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شدهاند و براى عهدهدارى منصبى در حكومت حضرت مىآیند یا براى مسایل دیگر؟ اینها پرسشهایى است كه این حدیث از آنها چیزى نمىگوید.
ج ) رجعت زنان
سومین گروه از یاوران حضرت بقیه اللَّه علیهالسلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود. این گروه دو دستهاند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى دیگر فقط از آمدنشان سخن بهمیان آمده است.
در منابع معتبر اسلامى نام سیزده زن یاد مىشود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد صلّىاللَّهعلیه و آله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بیماران خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامه، از مفضلبن عمر نقل كرده كه امام صادق علیه السلام فرمود:
همراه قائم [آل محمد، صلّىاللَّهعلیه و آله] سیزده زن خواهند بود. گفتم آنها را براى چه كارى مىخواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بیماران را بهعهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرمایید. فرمود: قنواء دختر رشید هجرى، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه [مادر عمار یاسر]، زبیدهام خالد احمسیّه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنّیه. (4)
صیانه ماشطه در زمان حضرت موسى مىزیسته است و مادر عمار یاسر در ابتداى بعثت به شهادت رسید. حبابه در زمان على علیهالسلام، و قنواء در زمان امام حسن و امام حسین، علیهالسلام، و بقیه در زمانهاى دیگر زندگى مىكردهاند.
این گروه سیزده نفرى رجعت خواهند كرد و خداوند براى قدردانى از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.
در این روایت امام صادق علیهالسلام، از آن سیزده زن فقط نام نه نفر را یاد مىكند. در كتاب خصایص فاطمیّه(5) بهنام نسبیه، دختر كعبه مازینه، و در كتاب منتخبالبصائر بهنام وتیره و أحبشیه اشاره شده است. (6)
انقلاب جهانى موعود (علیه السلام)، چنان که از وعده ها و نامش هویداست، تحول عظیمى را در جهان ایجاد خواهد نمود و کل عالم را در زیر پرچم اسلام واقعى و تعالیم حیات بخش آن قرار خواهد داد که در پى آن، جامعه زنان نیز از این تحول عظیم مستثنا نبوده و به جایگاه واقعى خویش برگردانده خواهد شد. و البته توجه به این نکته ضروری است که اغلب احادیث مربوط به مهدویت در زمینه راه هاى مختلف اثبات امامت ایشان (علیه السلام)؛ حوادث قبل از ظهور و تحولات حین ظهور و پس از آن است. این روایات از توضیح جزئیات تقسیم وظایف بین کارگزاران حضرت (علیه السلام) و نیز زن یا مرد بودن آنها و بسیارى امور دیگر ساکت اند.
پی نوشت:
1. صدوق، محمد بن على بن الحسین، كمالالدین، ج 2، ص50؛ الطوسى، محمد بن الحسن،
الغیبه، ص 476.
2. الهیثمى، نورالدین علىبن ابى بكر، مجمعالزوائد، ج 7، ص315؛ معجم احادیث الإمام
المهدى، ج 1، ص 500.
3. همان.
4. الطبرى، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص 314.
5. همان، ص 260.
6. ریاحین الشریعه، ج 5، ص 41؛ به نقل از خصایص فاطمیه.
«دجال صیغه مبالغه از لغت دجل و به معنى خدعه، نیرنگ، حیله و باطل است.»
شادروان دكتر محمد خزائلىتعبیرى زیبا و ظریف از لغت دجالكرده است: «دجال كلمهاى مركباست و الف و لام آن همان الف و لامى است كه در نامهاى دانیال و خرقیال هم وجود دارد و به معنى«خدا» ست. جزء اول آن هر چه باشدبه معنى «ضد» و «دشمن» است و دور نیست كه با «دژ»، «دشمن» و«دشوار» همریشه باشد. (اعلام قرآن، ص 479) بنابراینتعبیر، دجال یعنى : ضدخدا، دشمنخدا.
دجال را با سیمایى عجیب مجسمكردهاند. صورتى آبله رو كه یكچشم او كور شده - چشم راست - و چشم دیگرش در وسط پیشانى، مانند ستاره صبح درخشان است.
نام اصلى دجال، «صائد بن صید» و كنیهاش «ابویوسف» است. از مادرى یهودى به نام «میمونه» به دنیا آمده و در جزیرهاى به یك صخره بسته شده است. چون سال از چهارصد هجرت بگذرد، باید منتظر بود تا ظاهر شود و این از علامات آخرالزمان است.
خراسان و كوفه از نقاطى هستند كه به عنوان محل خروج و ظهور دجال ذكر شدهاند.
كیفیت خروج دجال به این ترتیباست كه سه سال قبل از خروجش دردنیا قحط و خشكسالى مىشود. بهاین صورت كه سال اول، ثلثباران و سال دوم دو ثلثباران معمولىنمىبارد و سال سوم حتى یک قطرهباران از آسمان به زمین نمىبارد و یك برگ سبز از زمین روییده نمىشود. در این موقع كه گرسنگى و تشنگى بر عالمیان سایه افكندهاست، دجال خروج مىكند. هنگامه عجیبى بر پا مىشود و دجال به كمك پیروانش بر تمام شهرها مسلط مىشود و «بیتالمقدس» را كهساكنانش حاضر به تسلیم نمىشوند، محاصره مىكند. در چنین زمانى به هنگام نماز صبح و یا عصر، حضرتمهدى صاحبالزمان علیه السلام ظهورمىكند و با جماعت محصورین بهنماز مىایستد. حضرت عیسى بنمریم علیه السلام نیز از آسمان فرود مىآیدو به صاحبالامرعلیه السلام اقتدا مىكند. آنگاه حضرت صاحبالزمان علیه السلام ازحصار خارج شده، دجال و پیروانشرا از میان برمىدارد.
در آثار اسلامی راجع به دجال بحث شده است وی دارای قدرت و تأثیر عجیبی است یک چشم او مسح شده و چشم دیگرش در پیشانی است كه مانند ستاره صبح می درخشد وی از همه جا می گذرد و در مكه و مدینه قدم نمی گذارد اكثر مردم پیرو او می شوند و دچار بدبختی می گردند و تنها كسانی سعادتمندند كه بتوانند با مجاهدات مختلف خود را از پیروی او باز داشته به دنبال او نروند. ما مسلمانان مانند ملل دیگر حكومت عادله كامل را انتظار می كشیم و ظهور چنین حكومتی را پس از دوران بینهایت ظلمانی می دانیم و دوره ظلمت را دوره دجال و دوران نور و سعادت را دوران حضرت قائم عجل الله فرجه تعبیر می كنیم.
از امام باقرعلیه السلام روایت شده كه در تفسیر آیه شریفه 37انعام فرمود: «وسَیرَكَ فی آخر الزمان آیات منها دابة الأرض و الدجال و نزول عیسی ابن مریم و طلوع الشمس من مغربها.» ؛ «ونشانه هائی در آخرالزمان به تو خواهد نمایاند كه از آن جمله اند: جنبنده زمین, دجال, نزول عیسی بن مریم و طلوع خورشید از مغربش.»
در حدیث مبارك معراج نیز كه ابن عباس از زبان پر نور آورندة اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وآله نقل كرده به نشانه های ظهور حضرت صاحب الأمرعلیه السلام اشاره شده ,كه در بین این نشانه ها خروج دجال نیز تصریح شده است.
حضرت نبی اكرم صلی الله علیه و آله فرموده اند:
« أیُّهَا النّاسُ، ما بَعَثَ اللّهُ نَبِیّاً إلّا وَ قَد أنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجّالَ. وَ إنَّ اللهَ قَدْ أخَّرَهُ إلی یَومِكُمْ هذا . فَمَهما تَشابَهَ عَلَیْكُمْ فی أمْرِهِ فَإنَّ رَبَّكُمْ لَیْسَ بِأعْوَرَ إنَّهُ یَخْرُجُ عَلی حِمارٍ عَرْضُ ما بَیْنَ اُذُنَیْهِ میلٌ ! . یَخْرُجُ وَمَعَهُ جَنَّهٌ وَنارٌ ، وَ جَبَلٌ مِنْ خُبْزٍ وَ نَهْرٌ مِنْ ماءٍ ! . أكْثَرُ أتْباعِهِ الیَهُودُ وَ النِّساءُ وَ الأعْرابُ . یَدْخُلُ آفاقَ الْأرضِ كُلَّها إلّا مَكَّهَ وَلا بَتَیْها وَ المَدینَهً وَ لا بَتَیْها فَإنَّهُما مُحَرَّمَتانِ عَلَیْهِ. »
« هان ای مردم! خداوند پیامبری را نفرستاده جز اینكه قوم خود را از دجال بیم داده است و خداوند او را برای زمان شما ذخیره كرده است. اگر كارهای او بر شما مشتبه شود، این هرگز مشتبه نشود كه او كور است و پروردگارتان كور نیست. او برفراز مركبی می آید كه بین دو گوشش یك میل است. او خروج می كند درحالی كه بهشت و جهنم را با خود یدك می كشد و كوهی از نان و رودخانه ای از آب را همراه خود حمل می كند. بیشتر پیروانش از یهودیان، زنان و بادیه نشینان است، به همه اقطار و اكناف جهان وارد می شود جز مكه و حوالی مكه و مدینه و حوالی مدینه كه هر دو بر او حرام است.» (روزگار رهائی, ج2, ص1148 ,ح 1818 : المهدی , ص192 ؛ الزام الناصب , ص74 و صحیح بخاری , ج9 , ص60 – منتخب الأثر , ص572 : سنن ابن ماجه , ج2. )
و در حدیثی دیگر كه بسیار تكان دهنده می باشد رسول گرامی اسلام انكار دجال را كفر دانسته و منكرین دجال را از كافرین می دانند چنانكه ابوبكر اسكافی در كتاب فوائد الأخبار از جابر بن عبدالله نقل كرده كه گفت: رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند: «من كذب بالدجال فقد كفر و من كذب بالمهدی فقد كفر»
« كسی كه دجال را تكذیب كند كافر شده و كسی كه مهدی علیه السلام را تكذیب كند كافر شده است » باورداشت مهدویت , ص60 , ح40 : البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان (ع) , ص170, باب 12 ,ح2 - روزگار رهائی , ج 2, ص 1159, ح1845 : الروض الانف ,ج2 ص431 و عقد الدرر , ص157. )
در باره محل خروج دجال مكانهای نسبتاً زیادی در احادیث و روایات مختلف نقل گردیده است كه در برخی از آنها شهر خروج او دقیقاً مشخص شده و در برخی فقط اسم منطقه اش آمده و در برخی عنوان كلی مطرح شده است كه برای شهرهائی از جمله: اصفهان , خراسان , سیستان , كرمان , دارس , حله , میسان احادیث و روایات بیشتری نقل شده است. شاید برخی از اختلافات مربوط به ناقلان احادیث و روایات باشد. سید جزائری در كتاب الأنوار النعمانیه گفته است: و اما دجال از حدیث شیخ صدوق دانستی از اصفهان خروج می كند و در اخبار بسیاری آمده كه او از سیستان خروج می نماید و می شود این اخبار را به این صورت جمع كردكه مكررخروج خواهد داشت چنانكه احوال مختلفی دارد,لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردمان بر او باد.
آنچه كه در اكثر روایات در باب پیروان دجال تصدیق شده آن است كه اكثر پیروانش را یهودیان تشكیل می دهند چنانكه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرموده اند:
« هفتاد هزار ترك یهود زنا زاده خواننده نوازنده بادیه نشین وزن از او پیروی می كنند به هرخرابه ای برسد می گوید گنجهایت را آشكار كن پس آنچه گنج دارد آشكارمی شود.»(روزگار رهائی ، ج2 ، ص1151 ،ح 1827 : الزام الناصب ، ص202 و 261 ؛ بحار الأنوار ، ج52 ، ص194 والملاحم و الفتن ،ص66).
به نظر مىرسد كه خروج دجال وفتنه او در جهان و كشته شدنش بهدستحضرت مهدى علیه السلام، نمودار و رمزى ازجنگ «نور» و «ظلمت» باشد. بیان دیگرى از مبارزه نیكى و بدى و پیروزى نهایى روشنى و خیر برتاریكى و شر كه در فرهنگ ایران بهصورت هاى گوناگون مطرح است و در اقوام و ملل دیگر هم سابقه دارد. در اوستا كتاب مقدس زرتشتیان هماز جنگ اهریمن و اهورامزدا، گفتگوهاست و آیینمانویان هم براساس درگیرى دائمى نور و ظلمتپىریزى شده است.
به هر حال، روزى كه دجال ظهوركند و جهان، پر از ظلم و ستم باشد، حضرت مهدى صاحبالزمان علیه السلاممىآید و ریشه ظلم و بیداد رابرمىكند و طومار دجال و دجالصفتان را در هم مىپیچد و آن هنگامى است كه این آیه شریفه براىچندمین بار مصداق پیدا مىكند:
«وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا » (سوره اسراء آیه 81)
و به امتتبگو كه رسول حق آمد وباطل را نابود ساخت كه باطل خود لایقمحو و نابودى ابدى است.
و آن روزى است كه وعده الهىتحقق پیدا كند: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ » (سوره قصص آیه 5)
و ما اراده كردیم كه بر آن طایفه ذلیل وضعیف در آن سرزمین منت گذارده و آنهارا پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث ملك وجاه فرعونیان گردانیم.
هر جنبش و انقلابی به یاران و همراهانی نیاز دارد، یارانی که ستون های آن جنبش و انقلابند. و سنگینی آن را به دوش می کشند. با توجه به گستردگی و وسعت انقلاب حضرت مهدی(عج الله فرجه)، می توان این موضوع را دریافت که این حکومت بر چه ستون ها و پایه های محکمی استوار است. این ستون های محکم، به مثابه بازوان نیرومند آن حضرت به شمار می آیند که دائماً در خدمت ایشان هستند.
البته شایان ذکر است که یاران حضرت مهدی(عج الله فرجه) چند دسته اند:
دسته اول: دسته ای از آنها، یاران خاص و سپاه فرماندهی آن حضرت هستند که تعدادشان313 نفر است.
یکی از مهم ترین شرایط ظهور حضرت مهدی(عج الله فرجه)، فراهم شدن یاران کارآمد است. یاران، همراهان و همرزمانی توانمند که، فقدانشان کار حکومت، هدایت و رشد را لنگ می کند. بهترین یاران ایشان، افراد مخصوصی هستند که در اولین فرصت، خود را به حضرت می رسانند. در روایات وارده از اهل بیت (علیهم السلام) تعداد آنها 313 نفر، به عدد اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر، مشخص شده است.
در همه جا معروف است كه هنگام ظهور امام زمان(علیه السلام)،313 نفر از یاران مخصوصشان به حضرت مى پیوندند و همچون كوه در برابر حوادث ایستادگى كرده و همراه امام(عج الله) هستند. و قرآن از این افراد به «امة معدود» یاد می کند.
« وَ لَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ، أَلاَ یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِۆُونَ. و ما اگر عذاب آنها را تا مدتى اندك و معین تأخیر بیندازیم، حتماً به عنوان مسخره مى گویند: موجب بازداشتن عذاب از آمدن چیست؟ آگاه باشید كه روزى كه قرار است بیاید خواهد آمد و از ایشان بر نخواهد گشت، و فرا می گیرد ایشان را همان عذابى كه به آن استهزاء مى كردند»(1)
در احادیثی از اهل بیت(علیهم السلام) ذیل این آیه داریم که این "امة معدودة"، که به معنی نفرات کم می باشند، یاوران قائم(عج الله فرجه) هستند.
امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) در تفسیر این آیه فرمودند: منظور از امة معدوده، اصحاب قائم است. هنگامی که بر امام زمان(عج الله فرجه) اذن ظهور داده شود، خداوند را با اسم عبرانی می خواند، سیصد و سیزده نفر از یارانش، چون قطعات ابر بهاری در یک ساعت گرد هم جمع می شوند، که آنها پرچمداران آن حضرت هستند. بعضی از آنها شب هنگام در رختخوابشان ناپدید می شوند و صبح در مکه می باشند. و برخی دیگر از آنها مشاهده می شوند که روز بر روی ابرها راه می روند که به اسم خویش و اسم پدرش و اصل و نصبش شناخته می شوند. عرض کردم: فدایت شوم کدامیک از آن دو گروه ایمانش عظیم تر است؟ فرمود: آن کسی که در روز بر روی ابر راه می رود؛ و ایشان همانند ناپدید شدگان هستند و این آیه درباره آنها نازل شده است «هر کجا باشید خداوند شما را یک جا گرد می آورد.»(2)
یکی از مهم ترین شرایط ظهور حضرت مهدی(عج الله فرجه)، فراهم شدن یاران کارآمد است. یاران، همراهان و همرزمانی توانمند که، فقدانشان کار حکومت، هدایت و رشد را لنگ می کند. بهترین یاران ایشان، افراد مخصوصی هستند که در اولین فرصت، خود را به حضرت می رسانند.
امام صادق(علیه السلام) به یکی از شاگردان مخصوص خود به نام مفضل ابن عمر فرمودند: گویا قائم را بر منبر کوفه می نگرم که اصحاب او 313 نفر به عدد اهل بدر، پیرامونش گرد آمده اند و آنها مردان جنگ آور و حاکمان خدا در زمین بر خلق اویند.(٣)
این یاران خاص حضرت، که در همه روایات به اصحاب حضرت مهدی(عج الله فرجه) معروف هستند، همان چهره های حکومتی حضرت مهدی(عج الله فرجه) هستند. آنها انسان هایی عادل، مقتدر، فقیه و کارآمد هستند که در تثبیت حکومت جهانی مولای خود، نقش به سزایی دارند.
هر گاه زمان ظهور فرا برسد، خداوند این افراد را در اندک زمانی، در مکه ظاهر می کند و بدون حضور اینان قیام حضرت مهدی(عج الله فرجه) شروع نمی شود.
دسته دوم: از یاران ایشان، که پس از تشکیل ستاد فرماندهی (یعنی 313 نفر) به یاری ایشان می آیند، طبق روایات ده یا دوازده هزار نفر می باشند. وقتی این گروه کامل شد، حرکت و قیام حضرت آغاز می گردد.
امام علی (علیه السلام) فرمودند: مهدی(عج الله فرجه) حداقل با دوازده هزار و حد اکثر با پانزده هزار نفر قیام می کند و ترس و وحشت پیشاپیش او در حرکت است، به دشمنی نمی رسد، مگر اینکه نابودشان می کند و شعارشان این است: ای مردم، ای مردم! در راه خدا از هیچ سرزنش انسان پستی، نهراسید.(٤)
دسته سوم: از یاران مۆمنانی هستند، که پس از شروع قیام به آنان می پیوندند و لحظه به لحظه بر تعداد آنها افزوده می شود.
حضرت مهدی(عج الله فرجه) با ظهور پر برکتشان تحولات بنیادینی در جهان به وجود می آورند. تحقق این امر تنها با کرامات و معجزات ایشان صورت نمی گیرد، بلکه مستلزم نصرت یارانی است که برای او به اذن خدا ذخیره گشته اند. و این یاران چند دسته اند که مهمترین آنها یاران خاص حضرت هستند که تعداد آنها 313 نفر می باشد. ما در مجالی دیگر ویژگی های خاصه این یاران را به طور کامل بررسی خواهیم کرد.
پی نوشت:
1. سوره هود، آیه8.
2. مجمع البیان، جلد 5، صفحه 144 و غیبت نعمانی، صفحه 535.
٣. کمال الدین و تمام النعمة، جلد2، صفحه672.
٤. ترجمه و تلخیص منتخب الأثر، صفحه211.
غیبت حجت الهی، از مصادیق غیب پروردگار است. غیبت حجت الهی از امت خود مسألهای نیست که صرفاً در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) پیش آمده باشد و سابقه آن به انبیا و حجج الهی پیشین بر میگردد، غیبت انبیا و اولیای الهی یکی از سنتهای رایج در میان ایشان بوده است. از روایات بر میآید که بیشتر انبیای الهی، برای مدتی از امت خویش مخفی بوده اند.
امام حسن عسکری (علیه السلام)، در روایتی «غیبت» را از علایم و ویژگیهای پیامبران میداند:
«إِنَّ ابْنِی هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ الَّذِی یَجْرِی فِیهِ سُنَنُ الْأَنْبِیَاءِ ع بِالتَّعْمِیرِ وَ الْغَیْبَةِ؛ فرزند من همان قائم بعد از من است و همان كسى است كه داراى علائم پیغمبران یعنى طول عمر و غیبت طولانى خواهد بود.»[1]
در این نوشتار برآنیم که دیدگاه شیخ صدوق را در مقایسه داستان سجده نکردن شیطان بر حضرت آدم (علیه السلام) و مسئله غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) و منکران ایشان بیان کنیم.
ایمان به غیب
خدای عزوجل در آیه 3 سوره بقره در وصف "متقین" می فرماید: «الَّذِینَ یُۆْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون». بنابر این آیه مبارکه متقین کسانی اند كه به غیب ایمان مىآورند، و نماز را بر پا مىدارند، و از آنچه روزی داده شده اند انفاق می کنند. تفاسیر وجوه مختلفی را به عنوان مصداق غیب در آیه مطرح کرده اند، مثلا در تفسیر مجمع البیان 5 قول مطرح شده است[2]:
1- واجبات و محرمات و مباحات یعنى احكام.
2- قیامت و بهشت و جهنم.
3- آنچه از ناحیه خداست.
4- هر چه از علم و اطلاع مردم عادى بیرون است.
5- قرآن.
كسانی كه به حضرت مهدی (علیه السلام) در حال غیبتش ایمان داشته باشند مانند همان فرشتگانى هستند كه خداى عزوجل را در سجده بر آدم اطاعت كردند و كسانى كه در حال غیبت منكر امام غائب باشند مانند ابلیس هستند كه از سجده بر آدم سر باز زد و منکر آن شأنی شد که در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم (علیه السلام) پنهان و مصداق غیب بود
ولی روایات اهل بیت (علیهم السلام) که در تفاسیر شیعی معتبر ذیل آیه آمده است ایمان به حضرت قائم (علیه السلام) و غیبت او را در تفسیر ایمان به غیب مطرح کرده و حجت غائب خدا را مصداق غیب می دانند. (چنان چه طبرسی در مجمع البیان نظر امامیه را ذیل قول 4 آورده است)
شیخ صدوق در "کمال الدین و تمام النعمه" برخی روایاتی را که در این باره وجود دارد آورده است:
داود بن كثیر رقّى از امام صادق (علیه السّلام) درباره این سخن خداى تعالى كه «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُۆْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» فرمود: كسى كه به قیام قائم (علیه السّلام) اقرار كند و بگوید كه آن حقّ است.
و یحیى بن أبی القاسم می گوید: از امام صادق علیه السّلام از معناى آیه شریفه «الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُۆْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» پرسش كردم فرمودند: مقصود از متّقین، شیعه علىّ (علیه السّلام) است، و مراد از غیب، حجّت غائب است و شاهد آن نیز این قول خداى تعالى است: «مىگویند چرا بر او آیهاى از جانب پروردگارش نازل نمىشود؟ بگو كه غیب از آن خداست و در انتظار باشید كه من نیز با شما از منتظرانم». پس خداى تعالى خبر داده است كه «الآیة» همان «الغیب» است و غیب هم همان حجّت است.[3]
صدوق (رحمة الله علیه) همچنین در جای دیگری از کتابش در تطبیق ماجرای فرمان سجده بر فرشتگان و سرباز زدن شیطان از این امر با موضوع غیبت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نکته قابل تاملی را مطرح کرده است و منکران غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) را با اولین منکر غیب مقایسه کرده است.
نکته ای که شیخ صدوق در کمال الدین میفرماید درباره زمانی است که شیطان زیر بار سجده کردن بر حضرت آدم (علیه السلام) نمیرود، ایشان معتقد است که او اولین منکر غیبت بود، چرا که به آن چه در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم (علیه السلام) بود ایمان نیاورد و او را تعظیم نکرد:
«خدای عزوجل آن ها (فرشتگان) را به سجده بر آدم واداشت چرا که ارواح حجج الهى را در صلبش پنهان کرده بود. این سجده براى خدا پرستش بود و براى آدم فرمانبرى و براى آنچه در پشتش بود تعظیم و احترام، ابلیس در این میان از روى حسد از سجده بر آدم سر باز زد زیرا ارواح حجج را خدا در صلب آدم نهاد و از صلب او دریغ كرد و به واسطه حسد و تمرد كافر شد و از دستور خدا سرپیچى كرد و از جوار او رانده شد و ملعون گردید و رجیم نامیده شد چرا که منكر غیبت گردید و دلیلش در امتناع از سجده بر آدم این بود كه گفت من از آدم بهترم مرا از آتش آفریدى و او را از خاك، آن چه از دیدهاش پنهان بود انكار كرد و آن را باور نداشت و به همان كه آشكار دید احتجاج كرد و آن تن خاكى آدم بود و منكر شد كه در پس آن چه چیز واقع شده است».[4]
بنابراین از دیدگاه صدوق (رحمة الله علیه) كسانی كه به حضرت مهدی (علیه السلام) در حال غیبتش ایمان داشته باشند مانند همان فرشتگانى هستند كه خداى عزوجل را در سجده بر آدم اطاعت كردند و كسانى كه در حال غیبت منكر امام غائب باشند مانند ابلیس هستند كه از سجده بر آدم سر باز زد و منکر آن شأنی شد که در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم (علیه السلام) پنهان و مصداق غیب بود.
پی نوشت:
[1] مجلسی، بحارالانوار،ج51، ص224، ح11
[2] ترجمه مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج1، ص 61
[3] صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 17
[4] صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، ج1، ص13
سه سالی از غائله ی وهابیت با ساختار غربی ـ عربی در سوریه و بعد عراق می گذرد. کسانی که به نام اسلام و با پرچم توحید اما به رنگ سیاه قد برافراشتند و با اقدامات ننگین و وحشیانه ی خود روسیاه ترین جنایتکاران تاریخ را رو سفید کردند.
گذشته از ماهیت آمریکایی ـ صهیونی این گروه که ایجاد و بقایشان به اعتراف مسئولان وقت ایالات متحده برای تامین اهداف آنها بود نگاهی هم می توان به باورها و آرمان های آنها داشت و فارغ از آن ماهیت به نقد و بررسی آن نشست که در نوشته ی پیش رو هدف همین است.
این گروه مدعی اند که به دنبال اجرای شریعت هستند و تنها راه اجرای آن در عصر حاضر نیز بازگشت به گذشته و برپایی نظام خلافت است. برگزیدن نام ابوبکر برای خود از سوی نفر اول این گروه (بدری سامرایی) و دستور بیعت به تمام سران حکومت های اسلامی از پیامدهای همین طرز تفکر است. اما این هدف در عمل تبدیل شد به همان که معاویه و بنی امیه به دنبال آن بودند یعنی مبارزه با طرف های مقابل به هر شکل و از هر راهی برای رسیدن به حکومت البته به نام اسلام.
داعش که خود را پیرو سَلَف یعنی گذشتگان می داند نگاه به شام (مرکز خلافت امویان) و عراق (مرکز خلافت عباسیان) دارد تا به دست آورد آنچه را که امویان و عباسیان از کف دادند. آنها نیز ابتدا با نام خلافت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آغاز کردند و بعد هدف خود که سلطنت و سکونت در کاخ های مجلل و حکمرانی بر سرزمین های اسلامی بود را محقق ساختند و البته داعش فعلا در ابتدای راه است و ادعای خلافت هم برای رسیدن به همان سلطنت شکوهمندی است که امویان و عباسیان در عراق و شام داشتند با ذکر این نکته که این گروه برای رسیدن به اهداف خود، فقط و فقط آدم کشی و فشار را به عنوان ابزار انتخاب کرده و با جهاد نامیدن این اقدامات ددمنشانه تلاش دارد تا هم رنگ توجیه به جنایت های خود بزند و هم در جذب نیرو برای ادامه کار موفق باشد.
این گروه به مانند دیگر جریان های منادی اسلام گستری، همواره تلاش دارد از مضامین دینی (قرآنی، حدیثی و تاریخی) استفاده کند تا بتواند خود را به جامعه مسلمانان قبولانده و از آنها برای خود یارگیری کند. این استفاده نمودهایی در چهره ی بیرونی این گروه دارد که به دو نمونه از آن اشاره می کنیم.
قبل از بیان این دو نمونه باید قصه ی پر غصه ای را اینجا به اجمال و در فرصتی دیگر به تفصیل مرور کرد و آن این که امروز تبلیغات سطحی نگر و پر هیجان جولان دارند و پرمشتری هستند؛ و آنچه غریب است و جز عده ی محدود خریدار آن نیستند درستی و راستی متکی بر پژوهش های علمی است. همین سبب شده تا در این آشفته بازار هیچ متاعی بی مشتری نماند و هر ندایی حتی برای قصابی کردن انسان های بی گناه به نام دین با لبیک هزاران نفر مواجه شود.
و اما آن دو نمونه مضمون دینی که در داعش نمود پیدا کرده است:
الف. روایات مربوط به فضائل شام
«شام مبارک»، اصطلاحی است که فراوان در ادبیات گروه های تکفیری به چشم می خورد و بر اساس همین روایات است که شماری از مسلمانان سایر کشورها، به هوای هجرت و اطلاق کلمه مهاجر بر آنها از دیار خود کوچ کرده و راهی این سرزمین شده و می شوند.
محمود ابوریه متخصص تاریخ و منتقد جدی احادیث ساختگی، با اشاره به روایات جعلی «کعب الأحبار» درباره ی شام می گوید: از پیامدهای آمدن کعب الاحبار به شام در زمان حاکمیت معاویه، روایاتی بود که درباره ی فضائل شام جعل شد.[1]
با خواندن این احادیث که در مسند احمد بن حنبل و آثار دیگر فراوان آمده است این تصور در ذهن خواننده ایجاد می شود که گویا «شام» سرزمین مبارک و مقدسی است به اندازه ی قداست ملائکة الله و انبیاء الهی و تمامی نیکان جامعه انسانی در آنجا زیست می کنند.
نمونه آن این حدیث است که زید بن ثابت می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «طوبی للشام: خوشا به حال شام» آنگاه وقتی علت را پرسیدند فرمود: «لان ملائکة الرحمن باسطو اجنحتها علیه: زیرا ملائکه بال های خود را در شام گشوده اند.»
روایت دیگر این است که «شامیان، تازیانه خداوند در روی زمین هستند و خداوند از هر کدام از بندگانش که بخواهد به کمک آنان انتقام می گیرد.[2]
در روایتی دیگر چنین آمده است: «سیصیر الامر إلى أن تكونوا جنودا مجندة ...: امور چنان خواهد شد که در آینده، سپاهیانی شکل خواهد گرفت. سپاهی در شام، سپاهی در یمن و سپاهی در عراق. بر شما باد شام، آنجا زمین برگزیده خداوند است که بهترین بندگانش از آنجایند، اگر به شام نرفتید به یمن بروید و از غدیرهاتان سیراب شوید! به درستی که خداوند متعال درباره شام و اهل آن به من سفارش کرده است.»[3]
این دقیقا همان روایتی است که در جریان اختلاف میان گروه های تکفیری سوریه و عراق مورد استفاده قرار گرفت و طرفداران جبهه النصره، از آن علیه گروه داعش که به عراق رفت استفاده کردند.
ناگفته نماند که همه ی این احادیثِ جعلی، کار امویان نیست؛ بلکه در دوره های بعد، آنان که اموی مسلک بودند از یک سو و بسیاری از کسانی که می خواستند شام را در برابر عراق، مهم تر جلوه دهند همواره احادیثی در فضیلت «شام» ساختند و پراکندند.
شمار این گروه از احادیث به حدی بود که در قرن پنجم، شخصی با نام علی بن محمد ربعی مالکی کتابی با عنوان «فضائل الشام» نوشته است.
در برخی منابع حدیثی روایاتی وجود دارد معروف به روایات «رایات السود» یعنی پرچم های سیاه. در این روایات بعد از خبر برافراشته شدن پرچم هایی سیاه در آستانه ی ظهور به مسلمانان توصیه شده به یاری کسانی بشتابند که این پرچم ها را برافراشته اند چرا که آن منجی به کمک همین افراد جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
این روایات که در منابع شیعه و سنی به چشم می خورد مورد نقد و ارزیابی دانشمندان شیعه[4] قرار گرفته است و در میان مشایخ اهل سنت نیز هستند کسانی که این احادیث را نادرست دانسته و نادرست تر، تطبیق آنها را بر حوادث روز مانند مسائل سوریه می دانند.
و اما امروز داعشی ها با استناد به این روایات، پرچم هایی سیاه؛ بلکه لباس هایی سراسر سیاه بر تن کرده و وانمود می کنند که همین ها هستند که زمینه ساز برپایی دولتی به واقع اسلامی در سراسر جهانند. این کار سابقه ای نیز در قرن دوم داشته است آنجا که ابومسلم خراسانی پرچمی سیاه به دست گرفت و جامه ای سیاه بر تن کرد و خلق الله را به کشتن داد به نام اسلام و به کام بنی عباس که بیایند و با سقوط امویان بر مسند قدرت قرار گیرند.
به عبارتی دیگر داعشی ها با استفاده از گفتمان مهدویت و روایات "پرچم های سیاه" وانمود می کنند که زمینه ساز برپایی دولتی به واقع اسلامی اند. آنها پا را فراتر نهاده و مخالفان خود از جبهه النصرة را که در شام حضور دارند، "لشگر سفیانی" می نامند که به دست آنها نابود خواهند شد. این نیز یکی دیگر از موارد به کارگیری مضامین اسلامی در پیشبرد اهداف از سوی داعشی هاست.
اما این بر اهل اندیشه حتی حامیان فکری این گروه پوشیده نیست که اعمال ننگین داعش هیچ تناسبی با آموزه های اسلام که سراسر رحمت است و در آن حقوق افراد، جان و ناموس آنها محترم است ندارد[5] و ادعای خلافت و دولت اسلامی همگی فریبی برای پیشبرد اهداف با استفاده از مسلمانان ناآگاه و فریب خورده است.
پی نوشت:
1. الاضواء علی السنة المحمدیه، ص119
2. کنز العمال، ج12، ص273
3. همان ص 275
4. نقد و بررسی مفصل این روایات را می توانید از این آدرس دریافت کنید.
5. سعد بن ناصر الشثری، مفتی عربستان و عضو سابق هیات علمای این کشور در گفت وگویی که از شبکه ماهواره ای المجد پخش شد گفت: گروه داعش با خدا و رسول گرامی اسلام می جنگد، به مساجد حمله می کند، علما را به قتل می رساند، بندگان خدا را شکنجه می کند و به همین علت گرایش و پیوستن به این گروه گناه کبیره و به عبارتی خروج از دین اسلام است. (خبر آنلاین. 11/6/93)
در این مقاله از یادداشت های استاد رسول جعفریان که در خبرآنلاین منتشر می شود بهره برده ایم.
امید پیشگر
در مقاله قبل دو دلیل از ادله اثبات مقام امامت، را بازگو کردیم. در این مقال ما در پی بیان کردن دیگر ادله برآمدیم، تا إنشاالله کوته نظران و جاهلان را نسبت به مقام امامت حضرت مهدی (عجل الله فرجه) آگاه نماییم.
حقیقتی مانند روز روشن
محمد ابن عثمان عمری گفت: از پدرم شنیدم که از امام حسن عسگری(علیه السلام) سۆالی شد و من هم نزد ایشان بودم، سۆال درباره روایتی بود که از پدران امام حسن عسگری(علیه السلام) نقل شده است:
«هر آینه زمین تا روز قیامت از حجت خدا خالی نمی باشد و هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خودش را نشناخته باشد، مرگ او همانند مرگ افراد زمان جاهلیت است.»
امام فرمود: این مطلب مانند روز، حقیقت و روشن است.
سۆال شد: ای فرزند رسول خدا! امام و حجت پس از شما کیست؟
فرمود: فرزندم محمد(علیه السلام)، او امام و حجت بعد از من است، و هر کس بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. آگاه باشید او غیبتی دارد، که نادانان در آن دچار سرگردانی شوند و باطل جویان در آن هلاک گردند و کسانی که برای ظهورش وقت معین نمایند، دروغ می گویند. او سپس ظهور می کند و گویا پرچم های سفیدی که بالای سر او در نجف(پشت کوفه) تکان می خورند، را می بیند.(1)
غیبتی طولانی تر از دیگری
ابابصیر گفت: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: امام باقر(علیه السلام) می فرمود: «حضرت قائم(علیه السلام) دو غیبت دارد، که یکی از آنها از دیگری طولانی تر است.» امام صادق(علیه السلام) فرمود: بله، اینگونه است و این صورت نمی گیرد؛ مگر پس از ظهور سفیانی و شدت بلا بر مردم و قتل و کشتاری که مردم از آن، پناه به حرم خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می برند.(2)
هیچ کس ندیده که آنها زمین را پر از عدل و داد کنند، چنانکه از ستم و ظلم پر شده باشد. بله، فقط حضرت مهدی(عجل الله فرجه) است که بهترین حکومت ها را خواهد داشت و همه در رفاه و آسایش به سر می برند. و زمین را پر از عدل و داد و مساوات می نماید
نشانه هایی که هنوز به وقوع نپیوسته
امام صادق(علیه السلام) فرمود: پنج چیز قبل از قیام قائم است، یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، فرو رفتن در سرزمین بیداء و کشته شدن نفس زکیه.
در جایی دیگر امام باقر(علیه السلام) فرمودند: دو نشانه قبل از ظهور است، گرفتن ماه پنج بار و گرفتن خورشید پانزده بار، که از زمان پایین آمدن حضرت آدم(علیه السلام) به زمین چنین اتفاقی نیفتاده است. آن هنگام حساب منجمین بهم می ریزد. نعمانی روایاتی نقل کرده است که در برخی از آن روایات آمده است که، گرفتن ماه و خورشید در ماه مبارک رمضان اتفاق می افتد.(3)
با توجه به این نشانه ها و علائمی که در اکثر روایات وارده از اهل بیت(علیهم السلام) و در کتب معروف شیعه و سنی نیز آمده است، آیا تا به حال ظهور منجی عالم بشریت با این اوصاف اتفاق افتاده است که این جاهلان ادعای آن را نموده اند؟!
مدعیانی که در دام مرگ افتادند
همه این افرادی که ادعای مهدویت کرده اند، نیز از دنیا رفته اند مانند: «علی محمد»، فرزند «میرزا رضای بزاز» در شیراز، بیش از صد و شصت سال پیش، ظاهر شد و به سن 25 سالگی ادعای بابیت امام عصر (عجل الله فرجه) نمود و اینكه بنده ای از بندگان و نماینده ای از نمایندگان آن حضرت است. وی بعدها كه زمینه را مناسب یافت، در گوشه و كنار آثارش، ادعایی دیگر نمود و مقام خویش را به «مهدویت»، «رسالت» و حتی سرانجام «الوهیت» بالا برد.
چهره هایی چون مهدی سودانی، «میرزا حسینعلی نوری» و فرزندش «عباس افندی» و نوه دختری عباس افندی، با نام «شوقی افندی» و... نیز همانند علی محمد باب، ادعای مهدویت و امامت داشته اند.(4)
هیچ یک از ایشان در آخرالزمان به سر نبرده اند، درحالی که فرا رسیدن آخرالزمان، شرط ظهور حضرت مهدی(عجل الله فرجه) است.
آیا اکنون آخرالزمان است
یکی از شروط ظهور حضرت مهدی(عجل الله فرجه) فرا رسیدن آخرالزمان است، حال آنکه هنوز این امر محقق نشده اند و آن افراد نیز از دنیا رفته اند. و طبق فرموده معصومین(علیهم السلام) در آخرالزمان و در نزدیکی قیامت که بدترین زمانهاست، زنان برهنه و عریان و آرایش کرده که از دین خارج شده اند و در فتنه ها داخل شده اند، مایل به شهوات هستند و به سوی لذت ها می روند و حرام ها را حلال می شمرند، در جهنم جاویدانند.(5)
امام باقر(علیه السلام) فرمودند: مهدی(عجل الله فرجه) قیام نمی کند، تا اینکه تاریکی و ظلمت بالا بگیرد.(6)
فرزندم محمد(علیه السلام)، او امام و حجت بعد از من است، و هر کس بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. آگاه باشید او غیبتی دارد، که نادانان در آن دچار سرگردانی شوند و باطل جویان در آن هلاک گردند و کسانی که برای ظهورش وقت معین نمایند، دروغ می گویند
مأموریت عظیم جهانی
هیچ کس ندیده که آنها زمین را پر از عدل و داد کنند، چنانکه از ستم و ظلم پر شده باشد. بله، فقط حضرت مهدی(عجل الله فرجه) است که بهترین حکومت ها را خواهد داشت و همه در رفاه و آسایش به سر می برند. و زمین را پر از عدل و داد و مساوات می نماید. امنیت را به ارمغان می آورد، به گونه ای که زن ها بدون مردهایشان با زیورآلات فراوان به سفر می روند.
امام حسین(علیه السلام) فرمودند: اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خدا آنقدر آن روز را طولانی خواهد کرد که مردی از فرزندان من ظهور کند و زمین را از عدل و داد پر نماید، همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است.(7)
مدعیان پوچ، مریدان پوچ
با توجه به مطالب فوق ما در می یابیم که ادعای این جاهلان بر مهدویت، ادعایی پوچ و تهی است و مریدان این افراد، مردمان جاهل و کوته نظر می باشند. منجی عالم بشریت یکی است و آن هم باقیمانده شجره نبوت است و او خواهد آمد.
پی نوشت:
1. تلخیص و ترجمه منتخب الأثر، لطیف راشدی و سعید راشدی، صفحه85.
2. همان، صفحه95.
3. همان، صفحه186و 187.
4. حوزه های علمیه و مبارزه با انحرافات، کوچک زاده، صفحه85.
5. تلخیص و ترجمه منتخب الأثر، لطیف راشدی و سعید راشدی، صفحه177.
6. همان، صفحه183.
7. همان، صفحه 94.
در دائرة المعارف بریتانیکا، در واژهی مهدی و اسلام و زرتشت آمده است: اسلام، دینی نیست که در آن، ظهوری انتظار برود و جایی برای مسیح نجاتبخش در آن وجود ندارد و این همه، به طور تدریجی و شاید تحت تأثیر مسیحیّت مطرح گردیده است.
بخش اول
اشاره: اعتقاد به مهدویّت و انتظار منجی مصلح، تحرک بخش و مقاومت آفرین است؛ زیرا فرد منتظر از احساس حضور امام، امید و نشاط میگیرد و برای برپایی حق، مبارزه و مجاهدت میکند. از این رو، ستیز با این تفکر، برای دشمن، امری حیاتی و استراتژیک است.
این نوشتار، عهده دار تبیین شیوههای دشمن در ستیز با ایدهی مهدویّت و انتظار، از ((انکار)) و ((تحریف)) و ((تخریب)) و ((جایگزینی)) است.
نویسنده، برای نمونه، فیلم ((پیشگوییهای نوسترا داموس)) را با تأمّل و تعمّق در اشعار او و تفسیرهای آن، مورد تحلیل جدّی قرار داده است.
تبیین آثار و پیامدهای مهدی باوری و انتظار، انسان را متقاعد میکند که مبارزه و ستیز با این تفکّر، برای دشمن، استراتژیک و ضروری است و ذکر نمونههای عینی، به وضوح میرساند که دشمن، به ضرورت مطلب، پی برده، لذا از هیچ کاری دریغ نمیورزد.
ما، در این نوشته. به دنبال ارائهی تمام شیوهها و روشهای دشمن در قبال مسئلهی انتظار و مهدی باوری نیستیم. چنین امری، نه در سطح علم و تحقیقات ما است و نه با توجّه به اختاپوس اطّلاعاتی دشمنان، به راحتی، پی بردنی است.
هدف ما، اعلام جدی بودن مبارزه دشمنان با مقولهی مهدویّت است تا درپرتو آن، به شیوهها و روشها دقیقتر بیندیشیم و بدون سهل انگاری در آن، تأمّل بیشتری کنیم، ((تا در نقطهی مقابل تلاش دشمن، در جهت اعتماد و عمل و تبلیغ و تبیین حقیقت مهدویّت، حرکت کنیم)).(1)
آثار انتظار و امید
گفتنی است، جدای از آثار مهدی باوری، صِرْف انتظار و امید، خود، دارای نتایجی بس مثمر ثمر است.
نهرو گوید:
در دنیایی که پر از کشمکش و نفرت و خشونت است، اعتقاد بستن به سرنوشت انسانی، ضروریتر از هر زمان دیگر است... هرگاه، آیندهای که ما برای آن کار میکنیم، سرشار از امید برای بشریّت باشد، نا به سامانیهای دنیوی کنونی، چندان اهمیّتی ندارد و کار کردن برای آن آینده، دارای حقانیّت است.(2)
گوستاولوبون گوید:
بزرگترین خدمتگزاران عالم بشریّت، همان اشخاصی هستند که توانستند بشر را امیدوار نگه دارند...(3)
آری، اگر امید به آینده و انتظار، از جامعهی بشری رخت بربندد، زندگی، دیگر مفهومی نخواهد داشت. حرکت و انتظار، در کنار هم بوده و از هم جدا نمیشوند. انتظار، علّت حرکت و تحرّک بخش است.(4)
یأس و بدبینی، نظام زندگی را از هم میپاشد و آثار زهر آگینی برای بشر به بار میآورد. در مقابل، امید، نه تنها میل شخصی را برای انجام کار، بلکه توانایی او را نیز در انجام کار زیاد میکند.
با یأس و ناامیدی، نوع دوستی و فلسفهی خدمت به خلق، از میان میرود و جای خود را به خودپرستی میدهد؛ زیرا، هنگامی که ا مید به زندگی بهتری نباشد، خدمت، به نوع و از خودگذشتگی، چه سودی دارد؟
از دیگر آثار بد یأس از آینده، تن دادن به وضع موجود است؛ چون، همهی تلاش، برای فردای بهتر است. در این جوامع [جامعههای مأیوس]، هر چه هست، گرایش به فساد و رذیلت است؛ زیرا، هنگامی که فرد، از پدید آوردن راستی و درستی، سرخورده و نومید گشت، خواستهها و نیازهایش، از سوی دیگر، سربرمی آورد و آن نیازها، در جای دیگر، مانند فساد و مواد مخدر و... اشباع میشود.
آری، لااُبالیگری، پازدن به همهی اصول زندگی، از نتایج نومیدی است. از سوی دیگر، یأس، خود، شکست است. کمتر کسی از خودِ شکست، شکست خورده است، بلکه غالباً قبول شکست است که منجر به شکست میگردد. هنگامی شکست خوردهایم که باور کنیم شکست خوردهایم؛ زیرا، شکست، از درون شروع میشود و از طرز تفکّر و ارادهی شخص. به همین دلیل، اسلام، با یأس و ناامیدی مبارزه کرده و آن را در حکم کفر قرار داده است.(5)
((انتظار، ضد یأس و ناامیدی است. آن که امید دارد، حیات را خوش دارد و نقایص زندگی را برطرف کرده و به سوی آینده قدم بر میدارد و روز خود را از روز دگر بهتر میسازد.
در انتظار، امید به آیندهی محقّق الوقوع موجود است. چنین امیدی، همهی رنجها و مشقّتها را آسان میسازد و انسان، خودش به خودش، مژده میدهد.
خردمندان بشر، برای رسیدن به آیندهی احتمالی، کوششها میکنند و رنجها میبرند و این رنجها را در کام خود شیرین میدانند. حال، اگر آینده، محقّق الوقوع باشد، انتظارش، روح ا فزا و دلپذیر خواهد بود))(6)
ثمرات مهدی باوری
حال، با این توضیحات، به آثار و پیامدهای انتظارِ منجی مصلح و مهدی باوری میپردازیم تا در پرتو آن، علل ستیز دشمنان روشن گردد. پیامدهای انتظار فرج و چشم به راه مصلح جهانی بودن علاوه بر عدم یأس و ناامیدی: 1- خودسازی فردی و اجتماعی است 2- منحل شدن در فساد محیط 3- پایداری در برابر رهبریهای فاسد و مبارزهی با فساد 4- نپذیرفتن ستم است.(7)
بالاخره این که:
ایمان و اعتقاد به ا مام زمان (ع) مانع از تسلیم شدن است و ملّتهای با ایمان که حضور قطب عالم امکان را در میان خود احساس میکنند، از حضور او، امید و نشاط میگیرند و برای مجد و عظمت اسلام، مبارزه و مجاهدت میکنند. با تکیه بر همین امید درخشان بود که ملّت بزرگ ایران، پرچم اسلام را به اهتزاز درآورد و افتخار طول تاریخ بشر و تاریخ اسلام شد))(8)
جیمز دار مستر میگوید: ((قومی چنین را [که هر لحظه منتظر ظهور است و...] میتوان کشتار کرد، امّا مطیع نمیتوان ساخت.)).(9)
در کنفرانس ((تل آویو))(10)، در بحث مبارزه با تفکّر مهدی باوری، ابتدا، امام حسین و بعد امام زمان را مطرح و هر دو را عامل پایداری شیعه میدانند؛ نگاه سرخ و نگاه سبز.
در این کنفرانس که افرادی شیعه شناس و سرشناس، مانند برناردلوییس و مارتین کرامر و... حضور داشتند، این دیدگاه مطرح میشود که شیعه به اسم امام حسینعلیه السلام و با امام زمان(عج) قیامشان را حفظ میکنند.(11)
فهمی هویدی در کتاب ایران من الدخل کلید فهم تحقّق انقلاب ایران را در واژه هایی، مانند ولایت فقیه، مرجعیّت، تشیّع و امام غایب، غیبت کبرا و غیبت صغرا میداند.
حامد الگار در کتاب انقلاب اسلامی در ایران، ریشهی انقلاب اسلامی ایران را به موضوع امامت از دیدگاه شیعه و مسئلهی غیبت امام زمان و پیا مدهای سیاسی آن میداند.(12)
با این توضیحات، طبیعی است که دشمنان، مسئلهی مهدویّت را در تقابل با خویش بدانند و در مقابل آن، صفآرایی کنند و حتی به این مسئله اذعان کنند.
نمونهی اول: در گزارش گروههایی که به ظاهر، مبلّغ مسیحیت اند و در باطن، جاده صاف کن و عاملان ورود استعمارگران اروپایی به کشورهای اسلامی، نکات قابل توجهّی به چشم میخورد. در گزارش ذیل که مربوط به گروههای تبلیغی در شمال آفریقا و خطاب به هیئتی که مسئول رسیدگی به این کار است، آمده است:
یکی از مشکلات ما، در سر راه تبلیغ مسیحیت و پیشرفت استعمار در شمال آفریقا و منطقهی توسن و مغرب، این است که این مردم، اعتقاد دارند که ((مهدی موعود)) خواهد آ مد و اسلام را سربلند خواهد کرد.(13)
یعنی نفس اعتقاد به مهدی موعود، باعث ایجاد مشکل برای استکبار و استعمار شده است، در حالی که اعتقادی که برادران ما در آن مناطق دنیا دارند، به روشنی و وضوح اعتقادی که ما امروز در اینجا داریم نیست. در آنجا بیشتر ابهامات و کلی گویی وجود دارد تا تعیین مصداق و مورد و نام و خصوصیات در عین حال استعمارگران از این امید میترسند.(14)
نمونهی دوم: در همین کشور خود ما در آغاز روی کار آمدن رژیم منحوس و فاسد و وابسته پهلوی - آن کودتاگر بی سواد، فاقد هر گونه معرفت و معنویت - یکی از آخوندهای وابسته به دربار را صدا کرد و از او پرسید: این قضیّهی امام زمان(عج) چیست که مشکلاتی برای ما درست کرده است؟ این آخوند هم طبق میل و دل او، جوابی میگوید. آن قلدر، مأموریّت میدهد که بروید مسئله را حل و تمام کنید و این اعتقاد را از دل مردم بیرون بیاورید.
او میگوید: ((این، کار آسانی نیست و خیلی مشکلات دارد و باید کم کم و با مقدمات شروع کنیم.)) البته، آن مقدّمات، به فضل پروردگار و هوشیاری علمای ربانی و آگاهان این کشور، در آن دوران، ناکام ماند و نتوانستند آن نقشهی شوم را عملی کنند. در کشور ما یک کودتاچی غاصب، از طرف دانشگاههای قدرت استعماری، مأموریت داشت که بیاید ایران را قبضه کند و کشور را دو دستی تحویل دشمن بدهد و برای این که بتواند بر این مردم مسلّط بشود، یکی از مقدمات لازماش، این بود که عقیده به مهدی موعود(عج) را از ذهن مردم پاک کند.(15)
بنابراین، دشمنان تفکّر و اعتقاد به مهدویّت - که این اندیشه را به زیان خود میدانند - همواره، تلاش کردهاند تا آن را از اذهان مردم بزدایند و یا مفاهیم اعتقاد به مهدویّت را تحریف کنند:(16)
1- بدین صورت که استکبار جهانی و صهیونیزم در تلاش هستند تا ملّتهای تحت سیطرهی آنان، به وضع تحمیل شده، عادت کنند و آن را رنگی ثابت و ابدی و تغییرناپذیر پندارند.
2- قدرتهای استکباری، خواهان غفلت و خواب آلوده بودن و نیز عدم تحرک ملّتها هستند. و چنین وضعی را بهشت خود میدانند؛ امّا انتظار فرج موجب میشود که انسان به وضع موجود قانع نباشند و بخواهد به وضعی بهتر و برتر دست پیدا کند.(17)
3- قدرت جهانی استکبار و صهیونیزم، امروز، با تکیه بر پول و تبلیغات و استفاده از شعارهای ظاهر فریب، مانند حقوق بشر، حقوق زن و حقوق اساسی ملّتها، برای تحمیل ظلم بر ملّتها و ترویج فساد، دورویی، تزویر و ریاکاری و نفاق در جوامع بشری، تلاش میکند.(18)
نتیجه؛ دشمنترین اشخاص با این عقیده و با شخص آن بزرگوار، ستمگران عالماند، از روز غیبت آن حضرت، بلکه از روز ولادت آن حضرت، تا امروز. آن کسانی که وجودشان با ستم و با زورگویی همراه بوده بر دشمنی با این بزرگوار، با این پدیدهی الهی، با این نور و با این شمشیر الهی مشغول شدند. امروز هم، مستکبرین و ستمگران عالم، با این فکر و این عقیده، مخالف و دشمناند و میدانند که این عقیده و این عشق - که در دلهای مسلمین، به خصوص در دلهای شیعه است - برای هدفهای ستمگرانهی آنها مزاحم است.(19)
روشهای مبارزه با مهدی باوری
دشمن هر امر صحیح و مفیدی را تا آن جا که مقدور باشد، انکار میکند و اگر نتوانست، به تحریف و تخریب آن پرداخته و یا در مقابل آن اقدام به جایگزینی مینماید. همهی عقاید سازنده مورد تهاجم دشمن قرار گرفته است. دشمنان، سراغ مجموعهی احکام و مقررات اسلام رفتند. هر عقیده و هر توصیهای از شرع مقدس که در زندگی و سرنوشت آیندهی فرد و جماعت و امت اسلامی تأثیر مثبت بارزی داشته است، به نحوی با آن کلنجار رفتند تا اگر بتوانند آن را از بین ببرند و اگر نتوانند روی محتوایش کار کنند.(20)
دشمن، میتواند روی عقاید اسلامی کاری کند که از استفاده مردم خارج شود؟ منتهی نه در کوتاه مدّت بلکه در طول سالهای متمادی، گاهی دهها سال، زحمت میکشد برای این که بتواند یک نقطهی درخشان را کور یا کم رنگ کند یا نقطهی تاریکی را به وجود آورد. یکی توفیق پیدا نمیکند، دیگری میآید... روی عقاید اسلامی خیلی از این کارها شده. روی عقیدهی توحید، امامت، روی اخلاقیات اسلامی (معنای صبر، توکل، قناعت و...) کار کردهاند.(21)
الف) انکار مهدویّت
منظور از انکار مقولهی مهدویّت و انتظار، این است که آن را مقولهی وارداتی و برگرفته از دیگران و پیامد نابه سامانیها و مشکلات معرفی کنند. بسیاری از دائرة المعارفها که بایستی مرجعی قابل اعتماد در موضوعات متفاوت باشند، گویی رسالت خود را فراموش کرده و اهداف دیگری دنبال میکنند.
1- در دائرة المعارف بریتانیکا، در واژهی مهدی و اسلام و زرتشت آمده است:
اسلام، دینی نیست که در آن، ظهوری انتظار برود و جایی برای مسیح نجاتبخش در آن وجود ندارد و این همه، به طور تدریجی و شاید تحت تأثیر مسیحیّت مطرح گردیده است. (22)
قرآن، اشارهای به آن ندارد. به هیچ حدیث - گفتهی منسوب به پیامبر(ص) - قابل اعتمادی نیز در مورد مهدی(ع) نمیتوان استناد کرد.(23)
2- در دائرة المعارف دین و اخلاق، مارگلی یوت (اسلام شناس بزرگ اروپایی) در مقالهی خود دربارهی مهدی(ع) در سال 1915، این تفکّر را وا رداتی و برگرفته از یهود و مسیحیّت تلقّی میکند.(24)
جیمز دارمستر همین نظریه را ارائه میدهد.(25)
3- موسوعة المورد، (منیر بعلبکی) در ذیل واژهی، ((مهدی المنتظر))، آورده: ((در قرآن و در روایات نبوی، هیچ اشارهای به مهدی(ع) نشده است.)) (26)
البته، پیش از این دایرة المعارفها، افراد دیگری نیز اگر نگوییم مغرضانه، لااقل با عدم تحقیق کافی، مسئله را زیر سؤال بردهاند. عبدالقاهر بغدادی (420 ه . ق مطابق با 1037م) نظریّهی مهدویّت را نظریّهی عاریّتی از یهود دانسته و بر این افسانه پا میفشارد که شیعه و عقاید آنان، برگرفته از عبدالله بن سبای یهودی است.
(27)(گفتنی است وجود خارجی عبدالله بن سبا، از نظر تاریخی و روایی، مخدوش و ساختهی دروغ پردازان و روایت سازان حرفهای است، تا چه رسد به این که منشأ شیعه و معتقداتی چون انتظار باشد.)(28)
ابن خلدون(29) نیز فقط با بررسی بیست و سه حدیث از انبوه احادیث و نقد نوزده حدیث مسئلهی مهدویّت را بیپایه میداند و...(30)
برخی دیگر از روشنفکران، مسئلهی مهدویّت را بازتاب نا به سامانیها و حوادث تاریکی که در دوران مسلمانان، به ویژه شیعه رخ داد، مطرح میسازند.
مارگلی یوت میگوید:
درگیری و آتش جنگ در میان یک نسل واحد، پس از وفات پیامبر(ص) و درهمی و آشفتگی جهان اسلام که بر اثر اختلافات آنان با هم روی داد، موجب اقتباس فکر ظهور منجی از یهود و مسیحیان گردید که به ترتیب، در انتظار ظهور و بازگشت مسیح به سر میبرند.(31)
بریتانیکا نوشته است:
به نظر میرسد که عقیده به مهدی(ع) در دورههای اغتشاش و عدم ا منیّت مذهبی، بر تحوّلات سیاسی...اوایل اسلام (قرنهای هفتم و هشتم میلادی) رواج یافته باشد.(32)
برناردلوییس، در مقالهی خود به نام شیعه در تاریخ اسلام، در کنفرانس تل آویو میگوید:
سرکوبی بسیاری از قیامها و ناپدید شدن رهبران آنها، باعث ظهور ویژگی دیگری در دکترین شیعه شد و موضوعات و مسایلی مانند مسئلهی غیبت و رجعت رهبر شیعیان، حضرت مهدی(ع)، آخرین امام شیعیان، به وجود آمد و این منجیگری، تبدیل به یکی از جنبههای اساسی اسلام و تشیّع شد.(33)
ب) تحریف
مطالبی که اگر به حقیقت آنها توجه کنیم، تبدیل به یک موتور حرکت دهندهی جامعهی اسلامی میشود، وقتی دشمن روی آن کار کرد، آن را خراب و معنای آن را عوض کرده و در ذهن ما به صورت دیگری جا انداختند، همین موتور متحرّک، به یک داروی مخرب و خواب آور تبدیل میشود.(34)
مقام معظم رهبری میفرمایند:
بنده، سندی دیدم که در آن، بزرگان و فرماندهان استعمار؛ توصیه میکنند که ما باید کاری کنیم که این عقیده به مهدویّت، به تدریج، از بین مردم زایل شود. آن روز، استعمارگرهای فرانسوی و استعمارگرهای انگلیسی، در بعضی جاهای آن مناطق بودند - فرقی نمیکند که استعمار از کجا باشد - استعمارگرهای خارجی، قضاوتشان این بود که تا وقتی عقیده به مهدویّت در بین مردم رایج است، نمیتوانیم اینها را درست بگیریم.
وقتی نتوانستند این عقیده را از مردم بگیرند، سعی میکنند آن را در ذهن مردم خراب کنند. خراب کردن این عقیده چه گونه است؟ به این صورت که بگویند: ((خوب، آقا میآید، همهی کارها را درست میکند))!
این، خراب کردن عقیده است. این، تبدیل کردن موتور متحرّک، به یک چوب لای چرخ است؛ تبدیل یک داروی مقوی به یک داروی مخدّر و خواب آور است.(35)
تبدیل مقولهی انتظار مهدی(ع) که آثار و پیامدهای بسیار شگرف و معجزه آسا و مثبتی دارد، به انتظار منفی و تلخ و ناگوار و این نگرش به انتظار که امر به معروف و نهی از منکر نکردن و سر در جیب خود فرو بردن و هیچ تکلیفی در مقابل دیگران و جامعه برای خود قائل نبودن و یا حتّی امر به معروف و نهی از منکر را مخالف انتظار قلمداد کردن و بدتر، وظیفهی منتظر را دامن زدن به فساد و تباهیها دانستن و هر گونه حرکت و قیامی را قبل از ظهور حضرت، باطل و مخالف دوران انتظار گفتن، از دستاوردهایی است که برگرفته از غرضورزیها و دست سیاست بازان است.
حضرت امام(ره) به طور مفصّل، پنج دیدگاه دربارهی انتظار را مطرح و به نقد یکایک میپردازند و در پایان، نظریهی صحیح (آمادگی و قیام به قدر استطاعت) را ذکر میکنند.ایشان، در نقد برخی از این دیدگاهها، چنین میآورند:
البته، در بین، این دسته، منحرفهایی، هم بودند اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هایی بودند که برای مقاصدی به این دامن میزدند.(36)
اگر دست سیاستی این کار [این دیدگاهها ]نکرده باشد که بازی بدهد ما را، که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند، هر کاری بخواهند انجام بدهند، این، باید آدم نفهمی باشد.(37) نمیدانند دارند چه میگویند.(38)
آری، به دنبال چنین تحریفهایی(39)، افرادی چون ابن تیمیّه، در گذشته، و افرادی مانند نکوتن، ولهوسن، پرکلیمن، دونالدسن، شریعت سنگلجی، کسروی و بالاخره سلمان رشدی و احمد الکاتب و... و جریانات و افراد دیگری که به هر بهانه، به دین و شیعه میتازند و آن را مورد تردید و تشکیک قرار داده و در آن ایجاد شبهه میکنند، مورد حمایت جدّی دشمن قرار گرفته و نظرشان علمی قلمداد میشود.
ابن تیمیّه گوید: ((انتظار، در زمان غیبت امام عصر، ضعف و سستی در امور و بی تفاوتی در برابر مفاسد اجتماعی و همه چیز را به امید آینده واگذر کردن و اصلاح امور را به عهدهی امام زمان(ع) گذاردن است.)).(40).
کسروی گوید: ((داستان امام ناپیدا... زیانهایی نیز به زندگانی دارد...پس ماندن توده، چیرگی بیگانگان، ناتوانی دولت، نابه سامانی کشور... به هرزبونی، تن در میدهند و یوغ بیگانگان را به گردن میگیرند و به این بر نمیتابند که یک راه رهایی به رویشان باز شود، چرا که دستگاه امام ناپیدا به هم نخورد.))(41)
مارکسیستها میگویند: ((مذهب، تفکرات خرافی را بین انسانها رواج داده، چنین تبلیغ میکند که در زندگی فعلی باید بر شرایط تمکین کرده و قانع بود... و باید با کمال میل، ستم و استثمار طبقات حاکم ارتجاعی و... و زندگی و سرنوشت بردهوار موجود را پذیرفت و خشنود بود و علیه این شرایط عصیان نکرد.(42)
تذکر: ((چقدر خطا میکنند کسانی که به اسم روشنفکری و به اسم تجدّد طلبی میآیند و عقاید اسلامی را بدون اطّلاع، بدون اینکه بدانند دارند چه کار میکنند مورد تردید و تشکیک قرار میدهند اینها همان کاری را که دشمن میخواهد! راحت انجام میدهند.
امروز هر نفسی، هر حنجرهای که برای ناامید کردن مردم بدمد، بدانید که این حنجره در اختیار دشمن است، چه خودش بداند، چه خودش نداند! هر قلمی که کلمهای را در جهت ناامید و مأیوس کردن مردم روی کاغذ بیاورد، این قلم متعلّق به دشمن است، چه صاحب این قلم بداند، چه نداند! دشمن از او استفاده میکند.))(43)
ج) تخریب
شگرد دیگر دشمن، حملهای ناجوانمردانه و نفرت زایی در مقابل جریان مهدوی، با ژستهای علمی و هنری است. دشمن، برنامههای کوتاه مدّت و طولانی مدّت زیادی دارد:
1) نیروسازی برای صفوف خود با خطر جلوه دادن جریان مهدویّت؛
2) ایجاد شک و تردید و تنفّر در افراد به ویژه معتقدان به مهدویّت؛
3) برنامه ریزی برای نسل آینده(44) برای ایجاد نتفّر در آنان که این مسئله شامل معتقدان به مهدویّت هم میشود.
ذکر موارد
1- فیلم ((پیشگوییهای نوسترا داموس)) یا ((مردی که آینده را دید)) نمونهای است که هر سه هدف، و بیشتر دو هدف نخست را دنبال میکند. در این فیلم که توسط کمپانی ((گلدن مایر)) صد در صد صهیونیستی - ساخته شده است، با تحریف و برداشت خاصی از پیشگوییهای نوسترا داموس که در قالب اشعاری رمزآمیز بیان شده است، چهرهی امام زمان(ع) را چهرهای خشن و بسیار مخرب و وحشت زا معرفی، و پیامد حضور ایشان را جنگها و جنایتها و ناامنیها قلمداد کرده است.
فیلم، ایشان را سومین ضد مسیح نامیده است و با مقدمه چینی که از واقعی بودن و محقّق شدن پیشگوییهای دیگر نوسترا داموس ارائه داده است، مخاطب را به این باور رسانده است که هر آن چه این پیشگو میگوید، محقّق خواهد شد.
البته، استفادهای چنین ابزاری از اشعار رمز آلود نوسترآداموس که از احتمالات و برداشتهای متفاوت ابایی ندارد، برای بار نخست نبوده است، اشعار او، همیشه، برای مقاصد خاصّی مورد سوء استفاده قرار گرفته است.
از ابتدای مِه 1940 هواپیماهای آلمانی، اعلامیّههایی را در شهرهای مختلف فرانسه پخش کردند که در آن از پیش بینیهای نوسترآداموس در جهت اهداف حملهی آلمان بهره جسته شده بود.
در مقابل نیروی هوایی انگلستان نیز ساکت ننشست و هر چند اقدام انگلیسیها با تأخیر و سه سال بعد، یعنی در سال 1943 به وقوع پیوست، امّا آنها نیز در زمان چرچیل، به مقابله با آلمان نازی پرداختند و با استفاده از پیشگوییهای نوسترا داموس، جنگ تبلیغاتی را علیه هیتلر به راه انداختند و اعلامیّههای فراوانی را به شهرهای مختلف فرانسه و بلژیک فروریختند. هر چند انگلستان خود، در آن زمان، با مشکلات اقتصادی فراوانی روبه رو بود، امّا برای ادارهی هر چه بهتر جنگ روانی علیه دشمن، مبلغ هشتاد هزار پوند - که در آن زمان، رقمی بسیار بالا به شمار میآمد - هزینه کرد.
در سال 1944 کتابی از نوسترا داموس در فرانسه به چاپ رسید که در آن، از شکست قریب الوقوع هیتلر سخن به میان آمده بود. ((گشتاپو)) پلیس مخفی آلمان نازی، به محض وقوف بر ما جرا، تمام نسخههای چاپ شدهی کتاب را مصادره کرد و حتّی کلیشههای سربی آن را نیز ذوب کرد و از میان برد.(45)
آری، چندین کتاب دربارهی نوسترآداموس، البته با تحریف، به نوشته در آمد که معروفترین آنها، ((نوسترا داموس و نازیها))، اثر ((لیک او))(46) است.(47)
نوسترا داموس، خود، چنین میگوید:
((نوشتارهای، پیشگوی بزرگ که آیندهای افتخارآمیز دارد. پاره پاره و جدا شده، در دستان یک خود سالار بی رحم، جای میگیرد و از برایند این دزدی، پادشاه او فریب داده میشود)).(48)
زندگی نامهی نوسترا داموس
نوسترا داموس در 14 دسامبر 1503 در پرووانس(49) از استانهای جنوبی فرانسه و در خانوادهای کاتولیک، دیده بر جهان گشود. نزد جدّش، مقداری ریاضیات و ستارهشناسی و نیز زبانهای لاتین و یونانی را فرا گرفت.
با دریافت لیسانس از دانشکدهی ((مونت پلیه))(50) به طبابت پرداخت و بدون ترس از طاعون، خود، شخصاً، در میان بیماران حاضر میشد و به مداوای آنان میپرداخت.
نسخههای شفا بخش او، در آن ایام، شهرت فراوانی را برایاش به ارمغان آورد. در همین زمینه، او، کتابی در سال 1552 منتشر کرد.
بعد از این حادثه، به مدّت چهار سال، بارها میان شهرهای مختلف فرانسه و ایتالیا، به مسافرت پرداخت و در همین سفرها بود که با کتابهای سحر، ستارهشناسی، طالع بینی آشنا گشت. او، در سال 1529 پس از وقفهای چهار ساله، برای دریافت درجهی دکترا به دانشکدهی پزشکی بازگشت.
بعد از فراغت از تحصیل، با دختری کاتولیک ازدواج کرد که ثمرهی آن، یک پسر و یک دختر بود. لیک آنان قربانی طاعون شدند. بی نتیجه ماندن اقدامات وی برای نجات جان عزیزاناش، او را دچار مصیبتی بزرگ کرد و اندوه او، آنگاه دو چندان شد که پدر و مادر همسرش علیه او اقامهی دعوا کردند و با تقدیم شکایتی به دادگاه، خواستار دریافت مهریهی دخترشان شدند.
گرفتاریها، به همین مقدار ختم نگردید و چیزی نگذشت که از طرف دادگاه تحقیق و تجسس، وابسته به کلیسای کاتولیک شهر تولوز(51) که در آن دوران، برپایه اعتقاد به مجسّمه سازی و پیکرتراشی استوار بود، برای او احضاریهای فرستاده شد. در این نامه، نوسترآداموس به کفر و الحاد متّهم گردیده بود، زیرا، او، روزی، در کلیسا، به سازندهی پیکرهای بُرنزین از مریم بتول گفته بود: ((وی، سازندهی نماد شیاطین است.)).
نوسترا داموس که به خوبی میدانست محاکمه، در نهایت، به محکومیّت او خواهد انجامید و اعدام او قطعی است، از آن جا گریخت و در سال 1544 به شهر سالون(52) فرانسه وارد شد.
او، در این شهر با بیوهای ثروتمند ازدواج کرد و از وی صاحب چند فرزند گردید. این محل، آخرین توقفگاه نوسترا داموس بود. او، طبقهی فوقانی خانهای در این شهر را به گنجینهی کتابهای خود که شامل موضوعاتی دربارهی سحر، طالعشناسی، روان کاوی بود، اختصاص داد.
یکی از مهمترین منابع مورد استفاده او، کتابی به نام رازهای مصر(53) بود.
او، در این اتاق، شروع به نگارش پیشگویی هایش کرد و آنها را نخستین بار، در سال 1555 م، به زیر چاپ برد.
وی، رویدادهای چهار قرن فراروی خود را پیش بینی نمود، پیشگوییها در ده فصل یا سانتوری نوشته شده است. هر فصل از کتاب نیز به صد قطعه تقسیم شده است. فصل هفتم به دلیل نامعلومی، چهل و دو قطعه دارد.
چندی نگذشت که آوازهی او، همه جا را فراگرفت.
نوسترا داموس به بیماری نقرس مبتلا شد و تا پایان عمر، از آن رنج برد. او، در تمام این مدّت، به طالع بینی افراد، مخصوصاً ثروت مندان پرداخت و این، در حالی بود که پیشگویی در آن زمان، به نقطهی اوج خود رسیده بود.
و بالاخره، در دوم ژوییه 1566 در شهر سالون دیده از جهان فرو بست و در حیاط کلیسایی در این شهر، به خاک سپرده شد.
پینوشتها:
1) برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری، فصلنامهی انتظار، ش 2، ص 37. نقل از روزنامهی جهان اسلام 9/11/72.
2) محمد حکیمی، در فجر ساحل، ص 113. (نقل از پیام، مجلهی یونسکو، آبان 1348.)
3) همان (نقل از مبانی روحی تطوّر ملل) ص 200.
4) لطف الله صافی گلپایگانی، انتظار، عامل مقاومت و حرکت، ص 95 - 112.
5) برگرفته از در فجر ساحل، محمّد حکیمی، ص 73 - 120.
6) سید رضا صدر، راه مهدیعلیه السلام، ص 89.
7) برای توضیح بیشتر، ر.ک: محمدرضا حکیمی، خورشید مغرب، (مبحث انتظار)؛ صافی گلپایگانی، انتظار، عامل مقاومت و حرکت، ص 62، 63؛ مکارم شیرازی، انقلاب جهانی مهدی، ص 103، 113.
8) مقام معظم رهبری، فصلنامهی انتظار، ش 2، ص 59، نقل از روزنامهی رسالت 16/10/78.
9) مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزده هجری. دارمستر، ترجمهی محسن جهان سوز، ص 38، 39.(به نقل از فصلنامهی انتظار، ش 1، ص 97).
10) در دسامبر 1948، مطابق با 1365ه . ش، در دانشکدهی تاریخ دانشگاه تل آویو (فلسطین اشغالی) با همکاری مؤسسّهی مطالعاتی شیلوهه - که یک مؤسسهی مطالعاتی غیر انتفاعی است و متصّل به صهیونیسم - کنفرانسی، با حضور سیصد شیعه شناس درجهی یک جهان، برگزار شد و ظرف مدّت سه روز، در آن، سیصد مقالهی صددرصد تفصیلی، تحقیقی و مبتنی بر عمدهترین متد تحقیقی و عمیقترین روشها ارائه شد. به قول ((مارتین کرامر)) - که یکی از شیعه شناسان جهان و دبیر این کنفرانس بود - هدف اصلی از برپایی این کنفرانس، شناخت مفاهیم محوری در تمدّن شیعهی اثناعشری و بعد، بالطبع، شناسایی انقلاب اسلامی سال پنجاه و هفت ایران بود.
در این کنفرانس، افرادی مانند دانیل برومبرگ، ماروین زونیس، مایکل ام جی فیشر و دیگر شیعه شناسان و شرق شناسان و اسلام شناسانیغربی حضور داشتند.
ر.ک: حسن بلخاری، تهاجم یا تفاوت فرهنگی، ص 93، 94.
11) حسن بلخاری، تهاجم یا تفاوت فرهنگی، ص 93، 130.
12) حسن بلخاری، تهاجم فرهنگی، ص 131.
13) فصلنامهی انتظار، ش 2، ص 36.
14) مقام معظم رهبری، فصلنامهی انتظار، ش 2، ص 36، نقل از روزنامهی جمهوری اسلامی، 19/10/74.
15) مقام معظّم رهبری، انتظار، ش 2، ص 36، نقل از جمهوری اسلامی 19/10/74.
16) مقام معظّم رهبری، انتظار، ش 2، ص 37، نقل از جهان اسلام 9/11/72.
17) مقام معظّم رهبری، انتظار، ش 2، ص 38، نقل از کیهان 8/10/75.
18) مقام معظم رهبری، فصلنامهی انتظار، ش 2، ص 38، نقل از کیهان 8/10/75.
19) مقام معظمرهبری، فصلنامهی انتظار، ش 2، ص 38 - نقل از جمهوری اسلامی، 15/9/77.
20) مقام معظم رهبری، انتظار، ش 2، ص 32، نقل از روزنامهی رسالت 26/9/76.
21) مقام معظّم رهبری، انتظار، ش 2، ص 32، نقل از روزنامهی رسالت 26/9/76.
22) مجلّهی موعود، ش 19، فروردین و اردیبهشت 79، ص 26 - 28 (نقل از بریتانیکا، ترجمهی دکترینهای مذاهب و اصول مذهبی آخرالزمان در مذاهب غرب، واژهی ((اسلام و زرتشت)) ((مهدی))، مرتضی دهقان و بهروز علی زاده).
23) همان.
24) ناصرالدین، صاحب الزمانی، دیباچه بر رهبری، ص 200 - 201.
25) ناصرالدین، صاحب الزمانی، دیباچه بر رهبری، ص 200 - 201.
26) منیر بعلبکی، موسوعة المورد، واژهی مهدی المنتظر.
27) بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، باب چهارم، ص 234، 235. ترجمه و اقتباس.
28) برای تحقیق بیشتر، خوانندگان گرامی را به کتاب عبدالله بن سبا، اثر اندیشمند گرانقدر ((علامه عسکری)) ارجاع میدهیم.
29) ابن خلدون که متخصّص در جا معهشناختی و تاریخ است، نه در علم حدیث، تنها نوزده حدیث از بیست و سه حدیثی که بررسی کرده، مورد تحقیق قرار داده است و صرفاً، از هفت نفر نام برده است که احادیث مهدی(ع) را روایت کردهاند و بدین ترتیب، سخنان چهل و هشت تن از علمای راوی احادیث المهدی را از مدار محاسبه خارج کرده است. نخستین ایشان، ابن سعد، صاحب طبقات (230هجری) و آخرین ایشان، نورالدین هیثمی (م 807 هجری) است. چنان که از صحابهی رسولخدا (ص) که احادیث مهدی به آنها استناد داده میشود، فقط از چهارده نفر یاد کرده و سی و نُه تن دیگر را فرو میگذارد. ر.ک: در انتظار ققنوس، سید ثامر هاشم العمیدی، ترجمه و تحقیق مهدی علی زاده، ص 207.
30) سید ثامر، هاشم العمیدی، در انتظار ققنوس، ترجمه و تحقیق مهدی علیزاده، ص 207 (نقل از تاریخ ابن خلدون، ج 1، فصل 52، ص 555، 556).
31) ناصرالدین، صاحب الزمانی، دیباچه بر رهبری، ص 201.
32) مجلهی موعود، ش 19، فروردین و اردیبهشت 79، ص 26 - 28 (نقل از بریتانیکا، ترجمهی دکترینهای مذاهب و اصول مذهبی آخرالزمان در مذاهب غرب، واژهی ((اسلام و زرتشت)) ((مهدی))، مرتضی دهقان و بهروز علی زاده).
33) حسن بلخاری، تفاوت یا تهاجم فرهنگی، ص 130.
34) مقام معظم رهبری، فصلنامهی انتظار، ش 2، ص 32 نقل از رسالت 26/9/76.
35) همان.
36) مجلهی تخصصی کلام اسلامی، شمارهی 43، انتظار فرج 2، نگارنده.
37) همان.
38) همان.
39) برای روشن شدن برخی ازاین دیدگاهها، ر.ک: در شناخت جذب قاعدین زمان، ع، باقی؛ مجلهی تخصصی کلام اسلامی، شمارهی 43. مقالهی انتظار فرج 2، نگارنده.
40) منهاج السّنه. ج 1، ص 10و 20 (نقل از آخرین تحوّل، ص 90).
41) احمدکسروی، بخوانند و داوری کنند، ص 79، 82. (نقل در ((انتظار، بذر انقلاب))؛ حسین تاجری، ص 186).
42) مبانی و مفاهیم مارکسیسم، سازمان چریکهای فدایی خلق تهران، ص 93 (نقل در ((انتظار بذر انقلاب))، حسین تاجری، ص 13).
43) مقام معظم رهبری، انتظار، ش 2، ص 33 - 35، نقل از رسالت 26/9/76.
44) گفتنی است برنامههای دراز مدّت، همیشه، مد نظر دشمن بوده است. اخبار سیمای جمهوری اسلامی، شبکهی یک، از ((نیویورک تایمز)) چنین آورده است: ((عرب نسبت به آمریکاییها بد بین هستند بایستی کاری کرد که نسل آیندهی آنان نسبت به ماخوش بین گردند.)) جمعه 25/5/81.
45) پیشگوییهای نوسترا داموس، تحقیق دکتر شرف الدین اعرجی، مترجم سید یوسف عزیزی، ص 16، (چاپ پنجم)
46) _ Nostradamus and the Nazis )Ellch Ow(
47) پیشگوییهای نوسترا داموس، ترجمه و تفسیر پوران فرخ زاد، چاپ اول، زریاب، ص 173.
48) همان، سانتوری 2، رقم 36.
49) _ Provence.
50) _ Montpellier.
51) _ Toulouse.
52) _ Salon.
53) _ De Mysterus Agyptorum.
محمد صابر جعفرى
فیلم پیشگویهای نوسترا داموس، نمونهی کوچکی است از صدها فیلم و سریال که هالیودها عهده دار ساخت و پخش هنرمندانهی آن اند تا حقیقت را به گونهای که خود میخواهند تفسیر کنند و آینده را آن چنان که با امیالشان سازگار است.
بخش دوم و پایانی
بررسی اشعار نوسترا داموس
دربارهی اشعار و تفاسیر ارائهی شده، اشعار او، نکاتی گفتنی است.
البته، خوانندهی گرامی. مستحضر است که نه آن چه نوسترا داموس آورده و نه آن چه مفسّران آن گفتهاند و نه احتمالاتی که به نظر نویسنده رسیده است، هیچ یک، وحی آسمانی نیست که ادعای عصمت و یا صحت یقینی آن رود، بلکه صرفاً، برای رد برداشتهای ابزاری است که برای منافع خاص و استکباری مدد گرفته شده است:
1- احتمال اشتباه
بر فرض تفسیر صحیح اشعار نوسترا داموس، باز هم این گونه نیست که تمامی اشعار او، بیتهافت و تناقض باشد. مفسرّان معتبر اشعار او، مواردی را نقل میکنند که نوسترا اشتباه کرده است. مثلاً ((لئونی))، مفسّر معروف اشعار وی میگوید،:
در سانتوری 2، رقم 74، نوسترا داموس، اشتباهاً، به جای ((آلپ)) واژهی ((پیرنه)) را به کار برده است.(54)
در سانتوری 9، رقم 33 ناهمگونی به کار بردن ((آنه مارک)) و ((هرکول)) با فرا نام ((دوگل)) با آن که بین آنها زمان زیادی است، در این شعر، کاملاً مشهود است.(55)
2- آینده
1/2- پادشاه وحشت یا امام رحمت و امنیت:
در سانتوری 10، رقم 72 آمده است:
((پادشاه بزرگ وحشت)) در هفتمین ماه سال 1999 از آسمان به زمین خواهد آمد...
جدای از ترجمه و تفسیر که احتمالات دیگری دارد(56) و جدای از این که 1999 گذشت و اتّفاقی رخ نداد و آن چه به نام حضرت مهدی(ع) گفتهاند، با توجّه به عدم ظهور ایشان در این سال، نادرستی اش مشخص گشت، حال با عنایت به اشعار و قرائن دیگر مشخص میشود. ترسیمی که نوسترآداموس از آینده دارد، بسیار سر سبز و با طراوت است. اشعار زیر از سانتوریهای متفاوت، مؤیّد سخن ما است:
الف) منجی
در سانتوری 5، رقم 96، داموس، وعده میدهد که:
((در هنگامهی نیاز نجات دهنده، اگر چه کمی دیر، ولی سرانجام از راه خواهد رسید.))
ب) به اوج و نهایت رسانیدن
در سانتوری 3، رقم 2، آمده است:
((به واژهی آسمانی، که فراگیرندهی زمین و آسمان است، معنایی تازه میشود، رمزی زرین در سلوک اهل راز، پدیدار میشود. جسم و روح و روان، همه و همه، به منتهای توانایی رسیدهاند، هر چیز که هست، به سان دریایی که در زیر آسمان گسترده است، به زیر گامهای او در میآید.))
نگاهی اجمالی به این شعر میرساند، آن چه وعده داده میشود، دادن معنایی تازه به واژههای آسمانی است و بالاتر از آن این که جسم و روح و روان، به منتهای توانایی خود میرسند. اگر صرفاً، به توانایی رسیدن جسم بود، شاید احتمالات غیر آسمانی قابل قبول مینمود، لکن رسیدن انسان به منتهای تواناییهای روح و روان، جز در سایهی تعلیم آسمانی و به دست رادمرد الهی معنا ندارد. انسانی که خود را نمیشناسد، زوایای روح و روان خود را نمیداند، قابلیّتهای خود را نمیشناسد، چه گونه میتواند جز با مدد از وحی، به غایت روح و روان خود برسد؟
مؤیّد دیگر در این شعر، قسمت آخر آن است که هر چیز که هست را به سان دریایی در زیر آسمان گسترده در زیر گامهای او معرفی میکند و این. حاکی از حکومتی جهانی است، امّا نه جهانی کردن و تک قطبی ساختن، بلکه حکومتی جهانی است به رهبری رادمردی الهی که انسان را به نهایت تکامل روحی و روانی خود میرساند.
آری، تفاوت وعدهی الهی حکومت حضرت مهدی(ع) با اتوپیاهای دیگر، علاوه بر رفاه و امنیّت و...، رسیدن انسان به نهایت روحی و روانی خویش است که هیچ اتوپیایی چنین وعدهای نداده است و اگر داده باشد، در وعدهی خود نمیتواند صداقتی داشته باشد.
ج - امنیّت و آرامش
پیشگو در سانتوری 1، رقم 63، به امنیّت و آرامش چنین اشاره میکند:
((دنیا، کوچکتر میشود، و بیماریها فروکش میکنندو زمینیان، برای زمانی بس دراز، آرامش را تجربه خواهند کرد. مردمان، بدون وحشت از خطر، در زمین، در دریا و در آسمان، به سفر خواهند پرداخت...))
این شعر نیز مسئلهی جهانی را مطرح میکند، مسئلهای که تاکنون رخ نداده است. ماجرایی بس لذّت بخش و شیرین. آیندهای که امنیت جهان را فراگرفته است و مردمان، بی وحشت، از این سو به آن سو میروند.(57)
اینها تداعی کنندهی روایت حضرت علی(ع) است که فرمود:
((...بنا یدفع الله الزمان الکلب....و لو قد قام قائمنا لذهبت الشحنا من قلوب العباد واصطلحتِ السِبّاعِ و البَهائم حتّی تمشی المرأةُ بین العراقِ إلی الشام...علی رأسها زینتُها لایهیجُها سَبعٌ و لا تخافُه....))؛(58)
به دست ما، روزگار سختیها و تشنه کامیها سپری گردد... و چون قائم ما قیام کند، کینهها از دلها بیرون رود، حیوانات نیز با هم سازگاری کنند. در آن روزگار، زن، با همهی زیب و زیور خویش، از عراق درآید و تا شام برود و از هیچ چیز نترسد...
اشعار ذیل، ترسیم کنندهی آیندهی از نظر داموس است:
د) صلح و شایسته سالاری
در سانتوری 9 رقم 66 آمده است:
((صلح و اتّحاد و دگرگرنی بسیاری، پیش میآید. نه تنها بخشها فزونی مییابند، که مسئولیّتهای پست و اندک نیز، بهایی دیگر مییابند و بدین سان، کسانی که بر قله جای داشتند، از فراز به فرود میافتند)).
ه) رفاه
در سانتوری 10، رقم 89 آمده است:
((تمامی دیوارهای آجرین، تبدیل به دیوارهای مرمرین میشود. هفتاد و پنج سال، آکنده از صلح شادمانه بر مردمان خواهد گذشت. کانال آب، دگر باره باز خواهد شد. فراوانی و سلامتی میآید و فصلهای شیر و انگبین، به چشم دیده خواهد شد.))
و) صلح و آرمانشهر
در سانتوری 10، رقم 99 آمده است:
((به زودی، برای اسب، شیر، گاو نر و گرگ، پایانی فرا میرسد. کبوتر، رام شده و همیار سگ بولداک میشود. دیگر بیش از آن، آن مائدهی آسمان، بر سر آنان نخواهد بارید.))
((اسب، نماد تندپایی و هوشیاری، و وفاداری، شیر، نماد حرارت و گرما و قدرت، گاو نر نشانهی توانمندیهای جسمانی و برکت، گرگ، نماد خون خواری و توحّش است.
بدین سان، پیشگو، در این الهام بسیار پرمعنا، از زمانی سخن میآورد که دوران جلوهگری این نمادها در دنیا به پایان خود میرسد و بیگمان، در آغاز فصلی دیگر از فصلهای زندگی در کرهی زمین است که ((کبوتر)) و ((سگ بولداگ)) که یکی نمایهی صلح و دیگری نمایهی پاسداری از ارزشهاست...با یکدیگر یار و همکار میشوند...
گویا نوسترا داموس در این الهام، با یک آرمانشهر (یوتوپیا) دیدار کرده است. مدینهی فاضلهای که پیوسته اندیشهمندان، در آروزی رسیدن به آن سوختهاند.(59)))
ز) شادمانی شورانگیز
در سانتوری 1، رقم 18 آمده است:
به خاطر ناسازگاریها و تنشها و به سبب فروگذاشتهای گلها فرانسویان به ((محمدی))ها، شادمانی شورانگیزی پدید میشود...
ح) نجات از یوغ فرمان برداری
در سانتوری 2، رقم 28 آمده است:
((بزرگمردی به نام آخرین پیامبر، روز دوشنبه(60) را برای تعطیل عمومی بر میگزیند. آن مرد، در شورمندهای خویش، چنان پیشروی خواهد کرد که ملّتی را از یوغ فرمان برداری نجات میدهد)).
ط) امید مستضعفان
در سانتوری 1، رقم 33 و 34 آمده است:...،
تمامی دروازهها، در زمان وحشت، پیوسته، به روی آن مرد، گشاده خواهند بود...سپس آن مرد، جنگاوران را آماده خواهد ساخت، بخشی از مردمان، به او، به نام انسانی نیک، و بخشی، به نام انسانی اهریمن مینگرند که نمیتوان به او اعتماد کرد. و در این گذاره، آنان که ناتوانتریناند به او، همانند نشانهای خجسته مینگرند که بسی نیک است... .
درباره این دو قطعه نیز شاید بتوان گفت، جریانی که در آغاز قیام امام(ع) رخ میدهد تردیدهایی که در آغاز، چهره مینماید و بالاخره، نگاهی امیدوارانه و خجستهنگرانهی مستضعان مد نظر است. آری، همین نگاه است که دروازههای شهرها را برای او میگشاید. و اکثر افراد با میل و رغبت، به او ا یمان آورده و به او میپیوندند.
2/2- آغاز گران جنگ، هدف از جنگ
در فیلم، آن که از تبار پیامبر مسلمانان است، به هدف ویرانگری و...آغاز گر جنگ معرفی میگردد، حال آن که توسط پیشگو، آنان که جنگ و طاعون و مرگ را به راه میاندازند، در سانتوری 9، رقم 55 معرفی شدهاند:
((در غرب، تدارک نبردی بس هولناک دیده خواهد شد و از آن، پس طاعونی چنان مرگ آفرین که نه جوان و نه پیر و نه حتّی هیچ حیوانی زنده نمیماند. در همه جا، آثار خون و آتش، به چشم خواهد آمد. سیارگان، زحل، مریخ، ژوپیتر، در کشور فرانسه به هم گرد آمدهاند.)).
جالب است که در همان سانتوری در رقم 52 آمده است:
((... سرانجام، صلح از گوشهی از گیتی، وارد میشود)).
گفتنی است با توجّه به قسمت قبلی این شعر که جنگ و درگیری در فرانسه را مطرح میکند (...این فاجعه در سراسر کشور فرانسه جریان خواهد داشت) و با توجّه به تفسیر برخی مفسّران(61) که اسامی چون فرانسه و... از سمبلهای غرب است، معلوم میشود، ایجاد صلح و آرامش، از ناحیّهی غرب نیست.
حال، با تقابل این دو شعر با شعر 92 سانتوری 1، احتمال داده شده، بسیار تقویت میشود:
((صلح)) به وسیلهی یک مرد، در سراسر گیتی، اعلام میشود، اگر چه زمانی بس کوتاه از این اعلام، سرکشی و چپاول، باری دیگر، در جهان آغاز میشود، به خاطر یک خود داری یا ردِّ یک پیشنهاد، شهرها، زمین و دریاها، سوراخ سوراخ میشوند و جمعیّتی کمتر از یک میلیون و سیصد و سی و سه هزار نفر، در این فاجعه، از پای در آمده و یا دستگیر میشوند.
آیا جز این است که امام، به دیوار کعبه تکیه داده، اهل عالم را به توحید فرا میخواند و به عدم ظلم و ستم، ولی سفیانیها و دجّالها در مقابل او قد علم میکنند و پیشنهاد و سخن او پذیرفته نمیشود و جنگها و غارتها رخ میدهد و امام مجبور میشود که فتنهها را خاموش و فتنهگر را نابود سازد.
در سانتوری 10، رقم 98 آمده است:
((... فزون خواهی سودگران، همهی گرگهای خون خوار و تمامی غولهای حیرتانگیز دنیا را به ناآرامیهای بسیار، دچار میکند))
در حالی که در رقم 62 همان سانتوری آمده است:
((... آن مرد که حکمران بیزانس و فرماندار اسلاونیا را با قوانین عرب آشنا میسازد، از راه میآید.)).
3/2- خشونت و وحشت آفرینان
در سانتوری 6، رقم 21 آمده است:
((به هنگامی که قدرتهای قطب شمالی زمین،با یک دیگر یار و یگانه میشوند، وحشتی فراتر از پندار، در مشرق زمین، حاکم خواهد شد. مردی جدید که مردی بلند جاه و وحشت آفرین، از او حمایت میکند. انتخاب میشود. خاکهای ((رد زیا))(62) و ((بیزانتیوم)) [دریای مدیترانه و ترکیه] از فوران خون بربرها لکهدار میشود.))
در سانتوری 8، رقم 17 آمده است:
((کسانی که توانمندانه زندگی میکنند، به ناگهان، دگرگونی مییابند. گیتی، از سه برادر، آرامش خود را از دست میدهد. دشمنان برادران، بیشتر بنادر دنیا را تسخیر میکنند. زان پس، آتش و خون و گرسنگی همه جا را فرا خواهد گرفت و آن چه که از سیاه روزگاری در این جهان است، افزایش مییابد)).
منظور از ((سه برادر))، در برخی تفسیرها، قدرتهای جهان نام برده شدهاند.(63)
در سانتوری 1، رقم 79 آمده است:
((از قوانین و از جدلها و خودسالاریها، بر شهرهای ((باراس))(64) ((لکتور))(65)...
آسیب هولناکی وارد خواهد آمد. ((کارکاسون)) و...(66) در آن هنگام که کشتار دوبارهی مردم را آرزومی کنند. خود، به تمام نابود میشوند.))
نوسترا داموس در جایی، به صراحت، هشدار میدهد و خواستار تغییر شیوه و رویهی ددمنشی غرب میشود.
در سانتوری 1. رقم 8 آمده است:
((چه گونه، بارها و بارها تسخیر میشود؟ آه! ای خورشید شهر آیینهای خود بینانه و وحشی گرانهات را دگر سازی کن که سرنوشتی بس تاریک دنبالت میکند.))
در گذشته، پاریس را خورشید شهر نیز مینامیدند.(67)
در سانتوری 8، رقم 60 آمده است:
((آنها نخست بار، در ((گُل)) و ((رومانیا)) از راههای زمینی و دریایی. در برابر قوای انگلیس و فرانسه قرار میگیرند، از آن سپاه نیرومند، کنشهای بس شگفتانگیز برخواهد آمد. حیوان وحشی، از خشونتگریهای خویش، منطقهی ((لورن)) [منطقهای در فرانسه] را از دست خواهد داد.))
در سانتوری 6، رقم 21 آمده است:
((به هنگامی که قدرتهای قطب شمالی زمین، با یک دیگر یار و یگانه میشوند، وحشتی فراتر از پندار، در مشرق زمین، حاکم خواهد شد، مردی جدید، که مردی بلند جاه و وحشت آفرین از او حمایت میکند، انتخاب میشود، خاکهای. ((ردزیا)) و ((بیزانتیوم)) [ترکیه] از فوران خون بربرها، لکه دار میشود.))
در سانتوری 6، رقم 57 آمده است:
((آن مرد که سر کردهای سرخ خواهد داشت که به جایگاه قدرت، بسیار نزدیک است. او که سخت دل و تند و خشن شده است، در قالب وحشت آفرینترین موجودات، فرورفته و برنشیمن گاه، خود کامهی قدسی، قرار خواهد گرفت.)).
در این شعرواره. تنها، یک نشانه وجود دارد و آن، عبارت ((سرخ است)) است. حال باید دید، سرکرده یا رئیس سرخ را به چه میتوانیم تصویر کنیم. به یک رهبر کمونیست و یا پاپی که ردای سرخ برتن میکند؟ امّا چون سخن از جایگاه قدرت و به ویژه مسندگاه یا نشیمن گاه است، ذهن، بیشتر، به سوی یک مرکز دینی کشانیده میشود که جز واتیکان نمیتواند باشد.
به هر سان، ذهن پویای پیشگو، در این پرواز، بیشتر روی به جانب مرکز کاتولیسم جهان داشته است.(68)
جالب است. این وحشی که سومین ضد مسیح است و از سوی سرکردهی سرخ (پاپ) مورد حمایت قرار میگیرد، در جای دیگر، بیشتر معرفی شده است.
در سانتوری 1، رقم 12 آورده است:
((به زودی، مردی خشن و وحشی، آوازه خواهد یافت که بشتاب به فرمان روایی رسیده است، امّا دوران قدرتمندی او بسیار کوتاه است و به ناگاه، چهرهی مردی را از خود نشان خواهد داد که بسی ناسپاس و سبک طبع است. او، بر ((ورونا)) حکومت خواهد راند.)).
((ورونا)) از شهرهای شمالی ایتالیا، نزدیک به قلهی ((آلپ))(69) است که تا درهی ((پو))(70) ادامه مییابد.(71)
اگر این بار هم، ایتالیا را مظهر غرب بدانیم، به خوبی روشن خواهد شد که آن پادشاهی که جنگ آفرین و وحشت زا است، جز حاکمی از حکمرانان غرب نخواهد بود.
آری، وحشت و جنگ از دیدگاه نوسترا داموس، پیامد پادشاهانی است وحشت زا و غفلت زده و خود کامه و این جاست که آداموس، خود از دردها و رنجهایی که اندیشمندان و دانشیاران بایستی عمل کنند، آه و افسوس میکشد در سانتوری 1 رقم 62 آمده است:
((فسوسا که دانشیاران، پیش از به پایان آمدن گردش ماه، باید چه زیانهایی را بپذیرند! سیلی سرگردان و آتشی شعله بار، از سوی فرمان روایان غفلتزده و گذارهی قرون و اعصار، پیش از آن که، دگر باره بازسازی شوند، چه دراز مدت خواهد نمود.))
4/2- نتیجهی جنگ؛ پیروزی یا شکست؟
بر خلاف آنچه گفته شده است، نتیجهی جنگ را نیز نوسترا داموس مشخص کرده است، امّا نه آنچه که در فیلم ((پیشگوییهای نوسترا داموس)) یا ((مردی که آینده را دید)) آمده است.
در فیلم، پیروزی را از آن مخالفان فرزند پیامبر مسلمانان (حضرت مهدی) اعلام میکند و مخاطب را برای برنامه ریزی و برای جلوگیری از مهدی، به یاری میخواند، در حالی که اشعار او چیزی دیگر میگوید.
در سانتوری 2، رقم 86 آمده است:
((در نزدیک دریای آدریاتیک، تمامی کشتیها غرق میشوند، از لرزههای سخت، زمین به آسمان پرتاب شده، باز رفته و باز میآید، کشور مصر، پرآشوب میشود. مسلمانان بالنده و سرافراز میشوند.))
در سانتوری 3، رقم 20 آمده است:
((... پیروان دین محمّدی صلیب را رد خواهند کرد...))
در سانتوری 3، رقم 23 آمده است:
((... هواداران دین محمّدی در برابر تو، ایستایی خواهند کرد.))
در سانتوری 5، رقم 25 مده است:
((فرمانروای عرب... حکومت کلیسا، در آب دریا، نابود خواهد شد...))
در سانتوری 6، رقم 80 آمده است:
((به زودی، دامنهی نفوذ، از فاس به کشورهای اروپایی کشانده میشود.
شهرها، در آتش میسوزد و شمشیرها، درخشش مییابند. بزرگ مردی از آسیا، با سپاهی بزرگ، از خشکی و دریا میرسد. با او، مردانی هستند که مانند مردگان، چهرهایی رنگ پریده دارند و صلیبها را نابود میکنند.))(72)
((فاس))، شهری در مراکش است که مسجد و دانشگاه معروف ((القرویّین)) - یکی از بزرگترین و قدیمیترین مساجد و مراکز علمی جهان، در آن واقع است - این مرکز فرهنگی، در سال 850 م دایر شد و شهر فاس، خود در سال 808 م به دست ((ادریس دوم)) بنا گردید.
اوج شکوه و رونق فاس، در قرن چهاردهم میلادی بود. به طوری که دانشجویان رشتههای گوناگون علمی را از تمام نقاط جهان اسلام و بعضی کشورهای اروپایی جذب مینمود...
گزینش فاس از سوی نوسترا داموس در این قسمت از رباعی، به خاطر درخشندگی تمدن اسلامی در این منطقه میباشد. تلألو این تمدن با شکوه، در آینده، تمام اروپا را در خود فرو خواهد برد. این سرزمین، در طول تاریخ، از موقعیت فرهنگی و علمی ممتازی برخوردار بوده است.
زمانی که فاس، در اوج بالندگی به سر میبرد، بسیاری از کشورهای اروپایی مجاور آن، در تاریکی جهل و نادانی دست و پا میزدند.(73) آنهایی که نوسترا داموس، از ایشان به عنوان همراهان این مرد بزرگ نام برده است، چه کسانی میتوانند باشند؟ افرادی رنگ پریده به سان مردگان!، اینها گرسنگان و پا برهنگان جهان سوم هستند. آنها، انبوه بینوایان و محرومانی هستند که برای اعادهی ارزشهای انسانی از دست رفته و حقوق غصب شده شان قیام کردهاند تا انتقام خود را از شکم بارههای مرفه و کاخ نشین بستانند.
برای همین است که آنان، صلیبها را نابود میکنند، صلیبهایی که دزدان آدمکش، سالها، با حیله و نیرنگ، خود را پشت آنها پنهان کردهاند تا با تمسّک به آنها، تیره بختی را در میان ملّتهای مستضعف گسترش بخشند. چه بسیار خونها که به زمین ریخته شد و چه بسیار ویرانیهایی که به اسم صلیب مقدّس و به افتخار پاپ، در اقصی نقاط جهان صورت گرفت. مستضعفان به رهبری فرماندهی بزرگ خود، این بازی صلیبی را به پایان خواهند برد و ساحت عیسیعلیه السلام را از تهمتهای ناروایی که به او نسبت داده شده است، پاک خواهند کرد.(74)
البته احتمال دیگری هم درباره رنگ چهرهای همراهان امام زمان میتوان مطرح نمود: و آن رنگ پریدهگی در اثر تهجّد و راز و نیاز با خدا است.
در سانتوری 9، رقم 60 آمده است:
((مردی بزرگ از فرزندان اسماعیل، به اوج قدرت میرسد...))(75)
در سانتوری 1 رقم 79 آمده است:
((... از قوانین و از جدلها و خود سالاریها، بر شهرهای ((باراس))، ((لکتور)) و... آسیب هولناکی وارد خواهد آمد. ((کار کاسون)) ((بوردو)) و... در آن هنگام که کشتار دوبارهی مردم را آرزو میکنند. خود به تمام نابود میشوند)).
شهرهای مذکور، همگی از شهرهای کوچک جنوب فرانسه هستند و چنانکه گفتیم، میتوانند به عنوان سمبل غرب باشند.
در سانتوری 9 رقم 36 آمده است:
((... سه برادر، جراحت خورده و از پای در میآیند.))
این سه برادر که در سانتوری 8، رقم 17 کسانی معرفی شدهاند که گیتی بدست آنان، آرامش خود را از دست خواهد داد، سرنوشتی جز نابودی نخواهند داشت. همانها که به نظر میرسد دولتهای سلطه گر و متجاوز و ظالماند.
جالب است، پیشگو، این پیروزی را نیز به یاری غربیها میداند.
در سانتوری 4، رقم 39 آمده است:
((امپراتوری عرب... به یارمندی غربیها... زنده میشود؛))
چرا که بیشتر افراد از جمله مردم خسته از فرهنگ غرب و...، با میل و رغبت، به امام خوبیها میپیوندند و با جان و دل، پذیرای او بوده، درها، به روی او گشاده خواهد بود.
سانتوری 1، رقم 34:
((... تمامی دروازهها، در زمان وحشت، پیوسته به روی آن مرد گشاده خواهند بود.))
5/2- دو رهبر بزرگ
در سانتوری 2، رقم 88 آمده است:
((سرانجام، در یک زمان، دو رهبر بزرگ، به یکدیگر نزدیک شده و تواناییهای متّحدانهی آنان در پیشرویهای بالنده، فرا دیده خواهد شد.
سرزمین تو، به فرازگاهی توانمند میرسد. از آن پس برای فردی که تباری بس بلند دارد، شمارهها تکرار خواهد شد.))
البته چنان که گفتیم، نیازی به پیشگوییهای نوسترا داموس نیست. قرآن و روایات، به خوبی ترسیمگر ظهور و حکومت صالحان هستند، لکن اشعار مطرح شده، به خوبی، تداعیکنندهی برخی از روایت است و یا لااقل، سخن دشمن را رد میکند. شعری که مطرح شد، تداعی کنندهی این روایت میتواند باشد که عیسیعلیه السلام به کمک مهدی(عج) خواهد آمد و آن گاه، حضرت عیسیعلیه السلام پشت سر حضرت مهدیعلیه السلام نماز خواهد خواند و حکومت، از آن مهدی خواهد بود. او که فرزند رسول خداست و دارای تباری بس بلند است.
در انوار التنزیل، در تفسیر ((وانه لعلم الساعه)) روایتی چنین آورده است:
ینزّل عیسیعلیه السلام علی ثنیة بالأرض المقدّسة یقال لها افیق و بیده حربة بها یقتل الدجال فیأتی بیت المقدس و الناس فی صلاة الصبح فیتأخر الإمام فیقدّمة عیسی و یصلّی خلفه علی شریعة محمد، علیه الصلوة و السلام))(76)؛
حضرت عیسیعلیه السلام در سرزمین مقدس که آن را ((افیق)) گویند، نزول میکند، در حالی که اسلحهای به دست دارد و با آن دجال را میکشد. آنگاه به بیت المقدس میآید. مردمان، در نماز صبحاند، عیسیعلیه السلام، امامعلیه السلام را مقدّم ساخته و مطابق شریعت محمدصلی الله علیه وآله به او اقتدا میکند.
در کتاب تقضیل آمده است، آن چه تمام شیعیان و برخی از محدّثان اهل سنّت روایت کردهاند این است که:
إنَّ المهدی إذا ظهر أنزل الله تعالی المسیحعلیه السلام فإنَّهما یجتمعان. فإذا حضرت الصلاة الفرض، قال المهدیعلیه السلام للمسیح: ((تقدّم یا روح الله، یرید تقدم الإمامه.)) فیقول المسیح: أنتم أهل البیت لایتقدکم أحد، فیقدّم المهدی ثمّ یصلی المسیح خلفه، صلی الله علیها(77)؛
چون مهدی ظهور میکند، خداوند مسیحعلیه السلام را میفرستد. پس آن دو، در کنار یکدیگر میآیند. هنگامی که وقت نماز میرسد، مهدیعلیه السلام به مسیحعلیه السلام میگوید: ((ای روح الله! پیشنماز شو!)) مسیح گوید: بر شما اهل بیت، احدی حقّ تقدّم ندارد. بنابراین مهدیعلیه السلام امام گشته و مسیحعلیه السلام پشت سر او نماز میگذارد.
نکته:
گاه، برخی تعابیر نوسترا داموس، گویی حاکی از شکست مسلمانان است.
در سانتوری 3 رقم 97، آمده است:
((امپراتوری بشکوه بربرها پیش از آن که سدهی خورشیدی به پایان خود برسد، سقوط میکند)).
البته اگر مانند دکتر شرف الدین اعرجی، در کتاب ((پیشگویهای نوسترا داموس با تحلیل اسلام گرایانه)) بپذیریم که منظور نوسترا داموس از بربرها، مسلمانان هستند، و الاّ، چنان که مانند برخی مفسّران دیگر بیندیشیم، دیگر سخنی حاکی از شکست مسلمانان نخواهیم داشت.
خانم پوران فرخ زاد، در کتاب ((پیشگوییهای نوسترا داموس یا مردی بر بالهای آینده)) آوردهاند، منظور از امپراتوری بزرگ بربرها، همان آمریکا است و پیشگو، سقوط امریکا را پیش بینی کرده است.
به هر حال، حتی اگر بگوییم، منظور از بربرها، مسلمانان هستند، موارد زیاد دیگری - چنان که در صفحات گذشته ذکر گردید - وجود دارد که پرده از پیروزی مسلمانان بر میدارد. بنابراین، اگر شکستی برای مسلمانان مطرح باشد، گویی مقطعی و مربوط به زمان یا مکان خاصی بوده است، چنان که در ابتدای همان شعر، (یعنی سانتوری 3، رقم 98) آمده است:
((در پیرامن خاکهای ((سیریا))، قانونی نوین بر سرزمین نوین، حاکم میشود. امپراتوری بشکوه بربرها، پیش از آن که سدهی... سقوط میکند.))
منظور از ((سیریا))(78) میتواند همان کشور آشنای سوریه باشد و نوسترا داموس، اشاره به اسراییل دارد؛(79) یعنی، نوسترا، از این واقعیت پرده بر میدارد که در این منطقه، اسراییل حاکم شده و به زور، مسلمانان را در این جا به سقوط میکشاند و در اینجا ((غدهای سرطانی))(80) خواهد گردید، ولی هیچ گاه، این شعر، به معنای نتیجهی نهایی جنگ مسلمانان و دشمنان آنان نیست؛
چرا که گفتیم، نوسترا داموس، به صراحت میگوید:
((که مسلمانان بالنده شده و سرافراز میگردند)) و ((پیروان دین محمّدی، صلیب را رد خواهند کرد)) و ((حکومت کلیسا در آب دریا نابود خواهد شد)) و هیچ کس... قدرت آسیا را در حال نابودی نخواهد دید))
در سانتوری 3 رقم 86 و سانتوری 3، رقم 20 و سانتوری 3، رقم 23 و سانتوری 5، رقم 25، سانتوری 6، رقم 80 و سانتوری 1، رقم 33 و سانتوری 1، رقم 34 و سانتوری 2 رقم 28 و سانتوری 1، رقم 18 و سانتوری 4، رقم 50
تأسف و هوشیاری
فیلم پیشگویهای نوسترا داموس، نمونهی کوچکی است از صدها فیلم و سریال که هالیودها عهده دار ساخت و پخش هنرمندانهی آن اند تا حقیقت را به گونهای که خود میخواهند تفسیر کنند و آینده را آن چنان که با امیالشان سازگار است، تغییر دهند:
نمونهی دیگر
بازی کامپیوتری ((جهنم خلیج فارس)) ((معروف به یا مهدی)) .The Persian Gulf Inferno
این بازی، عهده دار هدف سوم است، یعنی، برنامه ریزی برای نسل آینده و ایجاد تنفّر در میان آنان، بدین صورت که کودک، به جای قهرمان بازی که فردی است آمریکایی، قرار میگیرد و باید با کشتن مسلمانان که با صدای نفرت آوری ((الله اکبر)) و ((یا مهدی)) میگویند، امتیاز به دست آورد و در نهایت، به مراحل بالاتری رود والاّ، با غفلت از آنان، کشته شده و امتیاز از دست داده و یا از بازی اخراج میگردد.
بنابر قضیهی شرطی شدن پاولوف، کودک، چنان میشود که با شنیدن ((الله اکبر)) و ((یا مهدی))، تیراندازی میکند و... بالاخره در روح کودک، بذر نفرت، از این دو واژه کاشته میشود تا روزی استکبار بتواند از محصول آن فایده برد و...
نکته
امروزه، اینترنت و پایگاههای متفاوتی که در دشمنی و ایجاد شک و تردید در مهدویت رخ نمودهاند؛ هوشیاری بیشتری از همه میطلبد.
د) جایگزین سازی
حربهی چهارم دشمن، شخصیتپردازی و مدّعی سازی و حمایت از مدّعیان و فرقهها است. ساختن شخصیتهایی مانند سیّدعلی محمّد باب، حسینعلی بهاء، سیّد محمّد نوربخشی در ایران، و میرزا غلام احمد قادیانی، در پاکستان، و سیّد محمّد جونپوری، در هند، و محمّد بن عبدالله القحطانی، در حجاز و... نمونه هایی ازاین حربهی دشمناند.
پی نوشت
54) پیشگوییهای نوسترا داموس، ترجمه و تفسیر پوران فرخ زاد.
55) همان.
56) سانتوری 5 رقم 54، سومین ضد مسیح (پادشاه وحشت) این گونه معرّفی میشود: ((از ماورای دریای سیاه و ((تارتار)) بزرگ گرانمردی برخواهد خاست که از کشور فرانسه دیدار خواهد کرد. او دستوارهی خونین خویش را در بیزانتیوم به زمین خواهد گذاشت.))
این شعر اشاره به سومین ضد مسیح دارد و تفسیر گران، ((تارتار)) را همان کشور چین دانستهاند. ر.ک: پیشگوییهای نوسترا داموس؛ ترجمه و تفسیر پوران فرخ زاد.
57) البته در ادامه آمده است ((امّا پس آن گاه، دگر باره، جنگها آغاز میگردد)) که به نظر میرسد یا اشتباه است و یا مانند برخی اشعار دیگر او پارهای است جدا از شعر پیش، و یا منظور مسئلهی دیگری است. به هر حال، قسمت اوّل شعر، بسیار گویا است.
58) منتخب الأثر، فصل هفتم، باب چهارم، ص 592.
59) پوران فرخ زاد، ترجمه و تفسیر پیشگوییهای نوسترا داموس.
60) روز دوشنبه، ممکن است به دلیل روز رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله یا روز عاشورا باشد. و ممکن است روز اتفّاق دیگری هم باشد که مرتبط با ظهور حضرت رخ میدهد. (اتّفاق محدثان و سیره نویسان شیعه بر این است که رحلت پیامبر اسلام نیمروز دوشنبه در 28 ماه صفر بوده است و در سیرهی ابن هاشم، ج 2. ص 658، هم، به صورت قولی نقل شده است فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام استاد جعفر سبحانی، ص 535).
61) پیشگوییهای نوسترا داموس، تحلیلی اسلام گرایانه در آیندهی تاریخ، ترجمهی یوسف غریزی؛ و ترجمهی عباسعلی براتی.
62) _ Rhodes.
63) پیشگوییهای نوسترا داموس، دکتر شرف الدین اعرجی، مترجم یوسف غریزی؛ عباسعلی براتی.
64) _ Baras.
65) _ Lecture.
66) شهرهای فرانسه، سمبل غرب.
67) پیشگوییهایی نوسترا داموس، ترجمه و تفسیر پوران فرخ زاد.
68) همان.
69) _ Alpe.
70) _ Po.
71) پیشگوییهای نوسترا داموس، ترجمه و تفسیر پوران فرخ زاد.
72) برگرفته از پیشگویهای نوسترا داموس، تفسیر دکتر شرف الدین اعرجی، ترجمهی عباسعلی براتی، ص 172 - 171 و ترجمهی یوسف عزیزی، ص 207.
73) پیشگوییهای نوسترا داموس، تحقیق از دکتر شرف الدین اعرجی، مترجم یوسف عزیزی، ص 209 - 207.
74) همان.
75) پیشگویهای نوسترا داموس، تحقیق دکتر شرف الدین اعرجی، مترجم یوسف عزیزی، ص 200.
76) منتخب الأثر، ص 392.
77) منتخب الأثر، ص 391.
78) _ Syria.
79) برگرفته از تفسیر خانم پوران فرخ زاد، در پیشگویهای نوسترا داموس.
80) به تعبیر امام رحمة ا... علیه.
محمد صابر جعفرى
«دجّال» از موضوعات بسیار فراگیر در ادیان و فرقه های مختلف اعتقادی است. در مسیحیت، دجال همواره به عنوان ضدّ مسیح معرفی شده است و در کتب روایی اهل سنت، روایاتی وجود دارد که به طور مفصل درباره ویژگی های دجال سخن گفته است.
ویژگی های دجال در مواردی آن گونه به افسانه شبیه است که برخی از صاحب نظران درصدد برآمدند که دجال را موجودی سمبلیک و کنایی بدانند.
در جوامع روایی شیعه موضوع دجال به طور گذرا مطرح شده است. تا جایی که در کتاب هایی مانند «الکافی» کلینی، کتاب «الغیبة» نعمانی و «الارشاد» شیخ مفید که در آن ها روایات فراوانی درباره نشانه های ظهور نقل شده است، حتی یک روایت هم درباره دجال نیامده است و مجموع روایاتی که در «کمال الدین و تمام النعمة» شیخ صدوق و کتاب «الغیبة» شیخ طوسی در این باره نقل شده است به ده مورد هم نمی رسد. (ابراهیم شفیعی سروستانی، پرسش از موعود، ص 133)
در کتب روایی اهل سنت خروج دجال به عنوان نشانه قیامت معرفی شده است. به نظر می رسد جوامع روایی شیعه نیز درباره علامت ظهور بودن دجال قاطعیت ندارند. با توجه به این که روایاتی برای هر دو احتمال در این کتب آمده است. پاسخ قطعی به این پرسش که دجال از نشانه های قیامت است و یا از علائم ظهور نیاز به بررسی بیشتری دارد. هر چند اگر هر دو فرض را نیز محتمل بدانیم، می توان به این جمع بندی رسید که دجال از نشانه های قیامت است ولی پیش از ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) به وقوع می پیوندد. چنان چه گاهی اصل ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) نیز از نشانه های قیامت دانسته شده است. به هر حال این نوشتار در پی آن است که این دو احتمال را به طور مجزا بررسی کند.
در بسیاری از منابع روایی اهل سنت و برخی جوامع حدیثی شیعه نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السلام) با برخی علامت های نزدیک شدن و برپایی قیامت در آمیخته است. فقط موضوع دجال شامل این اختلاط نمی شود. بلکه مباحثی مانند نزول حضرت مسیح(علیه السلام)، طلوع خورشید از مغرب و دخان (دودی در آسمان) نیز از مواردی هستند که درباره این که از نشانه های ظهور هستند و یا برپایی قیامت اختلاف وجود دارد.
به نظر می رسد مهم ترین ریشه این اختلاف را باید در معانی مختلف عبارت "اشراط الساعة" جستجو کرد. این عبارت در آیه 18 سوره محمد آمده است و به معنی نشانه های قیامت است ولی از آن جا که روایاتی چند واژه "الساعة" را به ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) تأویل کرده اند، برخی از علما "اشراط الساعة" را به معنای علائم ظهور گرفته اند و اصولا کتاب ها و ابوابی را با این عنوان به نشانه های ظهور اختصاص داده اند. (برای مطالعه بیشتر ر.ک:مطهری نیا و موحدی محب، مطالعات تفسیری، بررسی تطبیقی دیدگاه مفسران فریقین در موضوع "اشراط الساعة".
روایاتی در الخصال شیخ صدوق خروج دجال را از نشانه های قیامت بر می شمرد:
«قیامت برپا نمىشود، تا ده نشانه پدید آید: دجّال، (بلند شدن) دود و طلوع خورشید از مغربش و جنبنده زمین (دابة الارض) و (خروج) یأجوج و مأجوج و فرو رفتن در زمین در سه جا ، یكى در مشرق و دیگرى در مغرب و دیگرى در جزیرة العرب و آتشى كه از قصر عدن (شهرى است در یمن) كه مردم را به سوى محشر سوق مىدهد.» (الخصال، ج2، ص 431)
همان طور که پیشتر آمد نیز شیخ مفید در الارشاد، در هنگام برشمردن فهرستی از علائم ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) سخنی از دجال به میان نمی آورد. (ر. ک: الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 368)
در میان علایم ظهور، یکسری علائم حتمی هستند و یکسری دیگر امکان بداء در موردشان وجود دارد. در میان علائم حتمی ظهور (خروج یمانی و سفیانی ، کشته شدن نفس زکیه، شکافته شدن زمین در منطقه بیداء ، برخاستن ندایی از آسمان) خروج دجال شمرده نشده است. از آن جا که خروج دجال طبق روایات مربوط به آن حتمی است. به نظر می رسد در میان نشانه های قیامت جای دارد.
روایتی در «کمال الدین و تمام النعمة» شیخ صدوق آمده است که ضمن آن فردی به نام صعصعه بن صوحان درباره زمان خروج دجال و کیستی او، از امیرالمومنین(علیه السلام) سوال می کند، پاسخ ایشان دربردارنده این موضوع است که دجال پیش از ظهور خروج می کند. (بحار، ج 52، ص 193/ کمال الدین 526 و 525/ کشف الغمه، ج 3، ص 281/ المسائل العشر، ج، ص 122)
نشانه هایی چند برای قیامت در قرآن و روایات آمده است. در میان نشانه های قیامت که در قرآن آمده است می توان به این موارد اشاره کرد: 1. بعثت پیامبر گرامی اسلام، 2. متلاشی شدن سدّ و خروج یاجوج و ماجوج، 3. پدیدار شدن دود در آسمان، 4. نزول مسیح، 5. بیرون آمدن جنبنده ای از زمین. در این میان سخنی از دجال نیست. هر چند اگر نزول مسیح را مقارن خروج دجال فرض کنیم می توان خروج دجال را از نشانه های قیامت دانست. (برای نشانه های قیامت ر.ک: یاسر جهانی پور، مبلغان، برخی از نشانه های قیامت در قرآن و روایات)
برخی از صاحب نظران قاعده ای کلی را در نظر گرفته اند که بر اساس آن همه حوادث مربوط به دوران فتنه و انحراف ناشی از امتحان الهی و خالص ساختن مردم و پیامدهای آن مقدم بر ظهور است. بر این اساس هر روایتی که درباره وجود کفر و خصال ناپسند باشد مربوط به پیش از ظهور است و بالعکس. بر این اساس دجال و پیروانش نیز بایستی از علائم ظهور باشند. (ر.ک: تاریخ الغیبه الکبری، ج2،ص276)
از طرفی نیز در صورتی که دجال را پدیده ای سمبلیک و کنایی بدانیم ممکن است تا هم اکنون به وقوع پیوسته باشد.
به هر حال با توجه به این که مویداتی برای هر دو احتمال مذکور وجود دارد. به نظر می رسد که نتوان پاسخ قطعی به این سوال داد ولی همان طور که گفته شد امکان جمع بندی دو دیدگاه نیز وجود دارد و اگر از زمان بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نشانه های قیامت آغاز شده باشد، ممکن است که خروج دجال از نشانه های قیامت بوده ولی پیش از ظهور به وقوع بپیوندد.
مسئله استمرار امامت یکی از اعتقادات اصلی شیعیان است. هر چند اصطلاح «فترت» در معنای "خالی بودن زمان از پیامبر" کاربرد دارد ولی این مفهوم در مورد سلسله امامت معنی ندارد. در واقع زمین هیچ گاه از امام خالی نیست و این مسئله توسط ادله عقلی و آیات قرآن و روایات اثبات شده است.[1]
پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) شیعیان دوره کوتاهی از تحیر و سرگردانی را درباره امام دوازدهم تجربه کردند، که این مسئله با زمینه سازی های امامان پیشین و همچنین با تدبیر سازمان وکالت که زیر نظر حضرت مهدی(علیه السلام) اداره می شد، خیلی زود خاتمه پیدا کرد.
البته این تحیر صرفا پس از شهادت امام یازدهم پیش نیامد بلکه به خاطر شرایط سیاسی خاصی که در دوره حضور امامان معصوم وجود داشت، معمولا پس از هر امامی اختلافی از این نوع میان شیعیان بروز می کرد. بنابراین شیعیان معمولا برای شناخت امام از روش های خاصی استفاده می کردند.
شاید مهمترین دلیل بر امامت، نص و وصیت امام پیشین بود که بر امام پس از خود تعلق می گرفت. البته امام ویژگی های دیگری هم داشت که او را از سایرین متمایز می کرد. مثلا ایشان معجزاتی داشت و علاوه بر آن از بقیه عالم تر بود. به علاوه رفتار و خُلق و خوی و اندیشه امام نیز موید منصب الهی اش بود.[2]
از امام صادق(علیه السلام) پرسیدند: آیا ممکن است وضعی پیش آید که مردم امام خود را نشناسند؟
فرمود: ممکن است چنین شود.
سوال کردند: در آن صورت چه کنند؟
فرمود: به همان امر نخست چنگ زنند تا امام دیگر بر ایشان آشکار شود.[3]
همچنین در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام) درباره زمانی سوال کردند که خبر درگذشت امامی به گروهی برسد، امام درباره تکلیف ایشان می فرماید که بایستی تعدادی از ایشان در جستجوی امام کوچ کنند و تا زمانی که در جستجو هستند ایشان و قومشان معذورند.[4]
همچنین درباره زراره روایت شده است که فرزندش عبید را برای تحقیق درباره امامت امام موسی کاظم(علیه السلام) فرستاد، پیش از آن که پسرش بازگردد او به حالت احتضار افتاد. بنابراین قرآن را برداشت و بالای سرش گرفت و گفت: امام بعد از جعفر بن محمد، کسی که نامش در این کتاب در ضمن قرآن است و از جانب کسانی تعیین شده که خداوند، فرمان برداری از آنان را بر خلقش واجب ساخته است و من به او ایمان دارم. در ادامه این روایت آمده است که وقتی گزارش عمل زراره به امام موسی کاظم(علیه السلام) رسید فرمود: زراره مهاجر به سوی خداوند متعال است.[5]
شاید مهمترین دلیل بر امامت، نص و وصیت امام پیشین بود که بر امام پس ازخود تعلق می گرفت. البته امام ویژگی های دیگری هم داشت که او را از سایرین متمایز می کرد. مثلا ایشان معجزاتی داشت و علاوه بر آن از بقیه عالم تر بود. به علاوه رفتار و خُلق و خوی و اندیشه امام نیز موید منصب الهی اش بود
امام حسن عسکری(علیه السلام) پیش از شهادت خود بارها امام پس از خود را معرفی کرده بودند. بنابراین بسیاری از شیعیان از طریق وصیت ایشان به امامت حضرت مهدی(علیه السلام) یقین حاصل کرده بودند. مثلا در روایتی آمده است که جمعی از شیعیان به مجلس امام حاضر می شوند تا درباره امام و حجت پس از او سوال کنند. حضرت در آن مجلس که عثمان بن سعید هم حضور دارد، حضرت مهدی(علیه السلام) را که خردسال هستند به عنوان امام پس از خود معرفی می کند. و می فرماید که او را پس از این نخواهید دید و بایستی در امور خود به عثمان مراجعه کنید.[6]
به نظر می رسد اولین گروهی از شیعیان که پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) مسئله شناخت امام را به طور جدی دنبال کردند، جمعی بودند که وجوهات و اموال را از قم خدمت امام حسن عسکری(علیه السلام) آورده بودند. آن ها پس از آن که با مسئله فوت امام یازدهم مواجه شدند، درباره جانشین حضرت سوال کردند. برخی بنا بر ادعای جعفر عموی امام مهدی(علیه السلام) دور او جمع شده بودند. بنابراین ابتدا به سراغ او رفتند و از جعفر درخواست کردند که مقدار اموالی که در کیسه هاست و صاحبانشان را خبر دهد و سپس اموال را به عنوان امام دریافت کند. ولی جعفر گفت من علم غیب نمی دانم و منکر علم غیب برادرش امام حسن عسکری(علیه السلام) نیز شد. این فرستادگان سرانجام با یکی از خدمتکاران حضرت مواجه شدند، غلام شمار و صاحبان اموال را می دانست و ایشان را با اسم صدا کرد. از این رو، نقل شده است که ایشان به امامت کسی که معجزه وار این اطلاعات را به غلام داده بود، اعتقاد یافتند و حتی خدمت حضرت مهدی(علیه السلام) شرفیاب شدند. پس یکی از مهمترین روش هایی که شیعیان همچنان پس از شهادت امام یازدهم در شناخت امام بهره می بردند مسئله معجزه و علم غیب بود.[7]
همچنین برخی دیگر از شیعیان از اعتمادی که امامان پیشین به سفیر اول؛ عثمان بن سعید داشتند برای کسب شناخت نسبت به امام دوازدهم بهره می بردند. به این ترتیب که با توجه به نقل هایی که درباره وثاقت عثمان از امامان پیشین شنیده بودند، از او می خواستند که ایشان را درباره امام غایب مطمئن کنند. [8]
در این میان گروهی مورد عنایت خاص حضرت قرار می گرفتند و به این ترتیب از شک و حیرت رها می شدند. چنان چه وقتی محمد بن ابراهیم مهزیار با اموالی از وجوهات شرعیه که از وصیت پدرش به جا مانده، به عراق می آید و در امر امامت پس از حضرت حسن عسکری(علیه السلام) مردد است، ناگهان پیکی از طرف امام مقدار اموال و مکانش را خبر می دهد و حتی توقیعی شریف دریافت می کند که محمد را در امور شیعیان، جانشین پدرش قرار می دهد.[9]
از طرفی نیز بسیاری از شیعیان تردیدهای خویش را در مسئله امامت، از طریق سفرا و به وسیله نامه هایی با خود حضرت مهدی(علیه السلام) در میان می گذاشتند، توقیعاتی که حضرت در پاسخ این سوالات صادر کردند[10] تاثیرگذار است. بخش هایی از این توقیعات نیز به ردّ ادعای جعفر در مورد امامت پرداخته است. در ذیل بخش کوتاهی را از این توقیعات شریف می آوریم:
"ای مردم! برای شما چه اتفاقی افتاده است که در شک و تردید افتادید؟ و در حیرت و سرگردانی وارونه شده اید [راه بر عکس می روید]؟ آیا نشنیده اید که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم»[11] [آیا نمی دانید خدا] از زمان آدم(علیه السلام) تا امامی که گذشته است [یعنی امام حسن عسکری(علیه السلام)] علامت هایی قرار داد تا به وسیله آن هدایت بشویم؟ و هر وقت علَم هدایتی ناپدید شد، علَم دیگری ظاهر شد؟ آن گاه که خدای تبارک و تعالی او [امام یازدهم] را به جوار رحمت خود بُرد، شما خیال کردید که خداوند دینش را باطل و اسباب و واسطه های ارتباط بین خود و خلقش را قطع کرده است؟"
در مورد ادعای کذب جعفر نیز می فرماید:
من نمی دانم او به چه حالت و دستاویزی امیدوار است که ادعایش را ثابت کند. آیا به وسیله فقه و علمش در امر دین خدا؟ به خدا قسم که او حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و فرق بین خطا و صواب را نمی داند.
در شرایطی که به هر دلیل شناخت تفصیلی امام میسر نباشد، معرفت اجمالی به ولایت و امامت ایشان کفایت می کند. چه امام حاضر باشد و شناخت تفصیلی او به زمان احتیاج داشته باشد و یا مانند حضرت مهدی(علیه السلام) در عصر غیبت کبری غایب باشد و در دسترس نباشد
در شرایطی که به هر دلیل شناخت تفصیلی امام میسر نباشد، معرفت اجمالی به ولایت و امامت ایشان کفایت می کند. چه امام حاضر باشد و شناخت تفصیلی او به زمان احتیاج داشته باشد و یا مانند حضرت مهدی(علیه السلام) در عصر غیبت کبری غایب باشد و در دسترس نباشد.[12]
بنابراین اولین نکته ای که ما در این عصر بایستی توجه داشته باشیم اعتقاد به ولایت امامی است که از نسل امام حسین (علیه السلام) و فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) است. با در نظر گرفتن ویژگی های کلی که از ایشان در متون دینی رسیده است و در مرحله بعد نیز باید به قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) تمسک جوییم و مطابق آن عمل کنیم.
البته این را هم در نظر بگیریم که فراتر از شناخت ظاهری که مکلفیم نسبت به امام داشته باشیم، معرفت معنوی و قلبی نسبت به امام زمان(علیه السلام) در همین عصر غیبت کبری نیز با پیروی بی چون و چرا از سیره پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) و برقراری رابطه عاطفی با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) به دست می آید.
پی نوشت:
[1]. دلایل عقلی و نقلی امامت و مهدویت، رحیم لطیفی، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود ر.ک: کتاب غیبت شیخ طوسی
[2] . ر.ک: راه های شناخت امام، مجله الکترونیکی سچیده سحر
[3] کمال الدین ، ص 351، ح 47
[4] ر.ک: الامامه و التبصره، ص 88، ح 76
[5] کمال الدین، ص 75
[6] . متن و ترجمه کتاب غیبت شیخ طوسی، مجتبی عزیزی، ص621
[7] کمال الدین ، ترجمه کمره ای ج2، ص 150
[8] ترجمه و متن کتاب غیبت شیخ طوسی، ص 617
[9] .همان، صص499و 500
[10] همان، صص503 تا 512
[11] سوره نساء، آیه 59(گفتنی است که این آیه یکی از آیاتی است که برای اثبات امامت و استمرار آن استفاده می شود)
[12] دانشنامه امام مهدی (عج)، موسسه دارالحدیث
روزی که بی شک فرا می رسد
در بخش های قبلی به ضرورت پرداختن به سنن الهی اشاره شد و پس از آن تعریف سنت از نظر لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار گرفت، در این بخش به ویژگی سنن الهی به طور مبسوط پرداخته می شود تا مشخص گردد سنت حاکمیت صالحان، به رهبری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، حتمی بوده و به زودی انشاالله تحقق خواهد یافت.
ویژگی های سنن الهی
1. حتمی بودن
حتمی و قطعی بودن سنن الهی یعنی در صورت تحقق تمام شروط و رفع موانع، این سنن تحقق خواهند یافت. قرآن، به صراحت این مطلب را بیان نموده است:
« وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ [1] : برای هر امتی اجلی است؛ پس چون اجلشان فرا رسد، نمی توانند ساعتی آن را پس و پیش اندازند.» البته گاهی مشاهده می شود که در پاره ای از موارد ، سنن الهی ای که به صورت مقید هستند ، در مقابل رفتار انسان ها جریان نیافته اند . برای نمونه گاه امتی به واسطه گناه ، مستحق عذاب می گردد ؛ ولی عذابی بر آنان نازل نمی گردد و به واسطه مصالحی مورد عفو قرار می گیرند و حتی به دنبال گناه ، از نعمت برخوردار می گردند ؛ لیکن این امر به معنای تخلف پذیری سنت های الهی نمی باشد ؛ بلکه در چنین مواردی ، مانع وجود دارد و علت تامه ، تحقق نمی یابد . مانند جایی که سنت عفو و رحمت خداوند و یا سنت بخشش او، از جریان سنت عذاب جلوگیری می کند.
البته در پاره ای از موارد، حتی توبه و ایمان هم فایده ای ندارد، زیرا توبه و ایمانی که از روی صدق و اختیار نبوده ؛ بلکه گنهکار تنها با دیدن و فعلیت یافتن عذاب، ایمان آورده باشد، ایمان و ندامتش فایده ای نداشته و مقبول نمی افتد. قرآن کریم به این امر اشاره نموده است:
«وَ إِذا رَأَى الَّذینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ [2] : و روزى كه ستمكاران عذاب را مىبینند، نه به آنها تخفیف داده مىشود و نه مهلتى دارند.»
در مواردی نیز دیده می شود که به دنبال گناه و فساد، باید عذاب و مجازات نازل گردد لیکن اعطای نعمت می گردد ؛ ولی این نیز از موارد سنت استدراج می باشد، یعنی عذاب به صورت نعمت ظاهر گردیده و در واقع عذاب و مجازات شروع شده و فرد به سنت استدراج مبتلا شده است .
اگر چه ظلم و ستم، خواه در صورت فردی و خواه در صورت اجتماعی آن، موجب نابودی اقوام و تمدن ها می شود اما این نابودی زمانی به فعلیت می رسد که مهلت و اجل آن اقوام و تمدن ها به سرآید و به تعبیر قرآن موعد نابودی آنها فرا رسد
2. تبدیل و تحویل ناپذیری
سنن الهی دارای ثبات می باشند، زیرا همانگونه که در تعریف سنت بیان شد به فعلی که به صورت اتفاقی وجود یافته است سنت اطلاق نمی گردد، بلکه آن فعل باید از استمرار برخوردار باشد، چنان که قرآن کریم در ارتباط با تکرر عذاب های مختلف، به واسطه ظلم یا گناه امم سابق این امر را گوشزد می نماید[3]. به عنوان نمونه می فرماید:
«سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً [4]: این سنّت الهى است كه درباره آنهایى كه از پیش بودهاند اجرا شده و هیچ گاه براى سنّت پروردگار تغییرى نخواهى یافت.»
3. زمان معیّن
سنن الهی در تحقق و جریان خود از نظر زمانی دارای زمان خاصی می باشند، قرآن کریم به منظور بیان این مسئله کلمات خاصی همچون، اجل معین ، موعد مقرّر و کتاب معلوم و مانند آن را به کار برده است.
نکته قابل توجه اینکه: نعمت های الهی اعم از مادی و معنوی و همچنین عذاب های الهی اعم از دنیوی و اخروی و به طور کلی سنت های الهی، زمانی تحقق می یابند که تمام شرایط آن ایجاد شده و هیچ مانعی هم جهت جلوگیری از تحقق آن وجود نداشته باشد. مانند شرایطی که بر اساس مصلحت و حکمت خداوند سبحان در مورد فرا رسیدن زمان عذاب قرار داده شده است که تأکید کرده زمان آن لحظه ای جلو و یا عقب نمی افتد و یا آیات مربوط به اجل و مرگ جوامع و اجتماعاتی که ظلم و ستم می کنند که با تعابیر گوناگونی در قرآن آمده است، خداوند می فرماید:
« ... فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ[5] : ... برای هر قوم و جمعیتی، زمان و سرآمد (معینی) است، و هنگامی که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می کنند و نه بر آن پیشی می گیرند.» اگر چه ظلم و ستم، خواه در صورت فردی و خواه در صورت اجتماعی آن، موجب نابودی اقوام و تمدن ها می شود اما این نابودی زمانی به فعلیت می رسد که مهلت و اجل آن اقوام و تمدن ها به سرآید و به تعبیر قرآن موعد نابودی آنها فرا رسد. به بیان دیگر از دیدگاه قرآن هر جامعه مستقل از افراد حیات و شخصیت و مدت و اجل مشخصی دارد و زمانی که این مدت و اجل به سرآید دیگر هیچ چیز نمی تواند مانع نابودی آن قوم و ملت شود.
بعضی اشکال گرفته اند که قوانین آفرینش و سنت های الهی می تواند استثنائاتی داشته باشد، بدین صورت که معجزات و و کارهای خرق عادت و حتی دعاها و صدقات و احسان هایی که برخی انجام می دهند، نقض سنت الهی است.
نعمت های الهی اعم از مادی و معنوی و همچنین عذاب های الهی اعم از دنیوی و اخروی و به طور کلی سنتهای الهی، زمانی تحقق می یابند که تمام شرایط آن ایجاد شده و هیچ مانعی هم جهت جلوگیری از تحقق آن وجود نداشته باشد
در پاسخ می گوییم اگر تغییراتی در سنت های جهان دیده می شود ، معلول تغییر شرایط است و بدیهی است که هر سنتی در شرایط خاص خود جاری است و با تغییر شرایط سنتی دیگر جریان می یابد. یعنی سنت و قانون هیچ گاه تغییر نمی کند بلکه شرایط آن تغییر می کند و شرایط جدیدی به وجود می آورد. مثلاً اگر مرده ای به طور معجزه آسا زنده می شود، خود حساب و قانونی داشته است. همچنین اگر فرزندی همچون عیسی بن مریم علیه السلام بدون پدر متولد می شود؛ این رویه بر خلاف سنت الهی نیست؛ بلکه چون بشر همه سنت ها و قوانین آفرینش را نمی شناسد، همین که چیزی را برخلاف قانون و سنتی می پندارد می گوی: نقض قانون علیت است. اما باید بدانیم که بسیاری از موارد آنچه به عنوان قانون است، در واقع پوسته و قشر قانون است؛ مثلاً ما می پنداریم که سنت آفرینش حیات، این گونه است که همواره موجود زنده از ازدواج پدر و مادری حاصل می شود، لکن باید بدانیم که آفرینش عیسی بن مریم قشر سنت را بر هم زده ، نه خود سنت را .[6]
بنابر آنچه در این بخش و دو بخش قبلی بیان شد و با توجه به اینکه سنن الهی قوانین حتمی و ثابتی هستند که استثناپذیر نبوده و قابل تبدیل و تغییر نیز نمی باشند، باید گفت سنت حاکمیت صالحان در آینده نیز، که در بخش بعدی بیان خواهد شد، استثناپذیر نبوده و حتمی و قطعی می باشد و روزی فرا خواهد رسید که جهان شاهد برپایی حکومت عدل الهی توسط منجی بشریت حضرت مهدی علیه السلام، خواهد بود.
پی نوشت:
[1] ) اعراف / 34
[2] ) نحل / 85
[3] ) همان ، ص 109 و 110 .
[4]) احزاب / 62
[5] ) نحل / 61
[6] ) زهره مجیدی بیدگلی ، " سنتهای الهی در قرآن " ، بانک مقالات قرآنی ، 3/ 6 /1388 .
در قسمت پیشین پس از بیان مقدمه به مطالب ذیل پرداخته شده است:
روایات مرتبط با مرگ عبدالله، آخرین پادشاه مقتدر پیش از ظهور 1 ـ مرگ شخصی به نام «عبدالله»؛ 2 ـ ارتباط تام ظهور با مرگ یک شخصیت موثر؛ 3 ـ اطلاع رسانی از مرگ خلیفه در موسم حج ؛ 4 ـ کشته شدن چند خلیفه غیر مقتدر در فاصله زمانی بسیار اندک؛ 5ـ تنش جدی و قتل و کشتار در میان آخرین پادشاهان حجاز؛ تطبیق احتمالی با شرایط کنونی؛ 6ـ سختگیری حکومت وقت بر شیعیان؛ 7ـ بروز درگیری های جهانی پس از کشته شدن وی و درگیری داخلی.
8ـ تعبیر از خاندان سلطنت به بنی العباس:
ـ کلینی در الکافی ج 8، ص 225 و نعمانی در الغیبه ص 270 از ابن سراج نقل می کند که از امام صادق علیه السلام پرسیدم:
«قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَتَى فَرَجُ شِیعَتِكُمْ قَالَ إِذَا اخْتَلَفَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ وَ وَهَى سُلْطَانُهُمْ وَ طَمِعَ فِیهِمْ مَنْ لَمْ یَكُنْ یَطْمَعُ وَ خَلَعَتِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا وَ رَفَعَ كُلُّ ذِی صِیصِیَةٍ صِیصِیَتَهُ وَ ظَهَرَ السُّفْیَانِیُّ وَ الْیَمَانِیُّ وَ تَحَرَّكَ الْحَسَنِیُّ خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَى مَكَّةَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ ص.»
«پرسیدم فرج شیعه شما كى خواهد بود؟ فرمود: هنگامى كه بنی العبّاس اختلاف كنند و پایه هاى حكومتشان سست شود و طمع کنند به آنان كسانی که (جرات) طمع نداشتند. عرب عنان گسیخته شود و هر كس كه وسیله دفاع دارد از آن استفاده كند و سفیانىّ ظاهر شود و یمانىّ روى آورد و حسنىّ حركت كند آن وقت صاحب این امر با ارثیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از مدینه به سوى مكه خروج خواهد كرد.»
ـ اگرچه ممکن است مقصود از بنی العباس خاندان حاکم بر حجاز در دوران ظهور باشد اما باز هم قرینه هایی وجود دارد که به ما اجازه خروج از معنای ظاهری را نمی دهد. زیرا عبارت در مورد ضعف کلیه اعراب سخن می گوید و در این میان سرزمین حجاز موضوعیت ندارد.
ـ البته با این حال حوادث پایانی روایت می تواند قرینه ای بر ظهور بنی العباس در خاندان حاکم حجاز در دوران ظهور باشد. چرا که این حوادث نظیر خروج سفیانی، فاصله زمانی بسیار از دوره بنی العباس به خود گرفته و از سوی دیگر می دانیم که این حوادث هنوز که هنوز است رخ نداده و نزدیک ظهور به واقعیت خواهد پیوست.
9ـ روایات غیر مرتبط که ادعای ارتباط شده:
ـ محقق کورانی می گوید: روایاتی که درگیری بر سر حکومت در حجاز بعد از کشته شدن این فرمانروا را توصیف می کنند، فراوانند. (همان) وی تعدادی از بیست روایتی که از کتاب "الفتن" نوشته حماد (از دانشمندان اهل تسنن) با این موضوع مرتبط است، نقل کرده و مدعی ارتباط با مساله مذکور است.
ـ اما باید گفت که صرف خواندن (و نه بررسی دقیق این روایات) نشان دهنده عدم ارتباط با موضوع خواهد بود. چراکه در اکثر این روایات اساسا نامی از ظهور به میان نیامده و تنها پیرامون رخدادهای آینده نظیر کشتارهای دسته جمعی می باشد.
ـ روایات دیگری هم از برخی کتب معتبر نقل شده که ارتباطی با موضوع مورد بحث ندارد. برای نمونه:
نعمانی در کتاب الغیبة، ص 269 از جابر از ابوطفیل نقل می کند:
«سَأَلَ ابْنُ الْكَوَّاءِ أَمِیرَ الْمُوْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع عَنِ الْغَضَبِ فَقَالَ هَیْهَاتَ الْغَضَبُ هَیْهَاتَ مَوْتَاتٌ بَیْنَهُنَّ مَوْتَاتٌ وَ رَاكِبُ الذِّعْلِبَةِ وَ مَا رَاكِبُ الذِّعْلِبَةِ مُخْتَلِطٌ جَوْفُهَا بِوَضِینِهَا یُخْبِرُهُمْ بِخَبَرٍ فَیَقْتُلُونَهُ ثُمَّ الْغَضَبُ عِنْدَ ذَلِكَ.»
«ابن الكوّاء از امیر المومنین علىّ بن أبى طالب علیه السّلام در مورد غضب (الهی) سوال كرد (که چه زمانی به وقوع می پیوندد). آن حضرت فرمود: آن غضب خیلی دور است. (پیش از وقوع آن غضب) مرگ هائى رخ می دهد که در میان آن (مرگ ها)، مرگ های دیگری است. در این هنگام سوارى بر شترى تندرو می آید و آن سوار بر شتر تندرو چیست؟ شترى كه میان بند او به شکمش فرو رفته (یعنی به قدری در راه شتاب کرده که لاغر شده). آن شتر سوار می آید و به مردم خبری می دهد که مردم او را می کُشند. سپس خداوند بر مردم غضب می کند.»
ـ روشن است که:
اولا: مرگ هایی در میان مرگ های دیگر، یک عبارت مبهم با معانی گوناگون است.
ثانیا: روشن نیست که چرا خبر رسان به قتل می رسد.
و ثالثا: روشن نیست که چرا فاصله این اتفاق تا مردم اینقدر دور بوده است.
رابعا: گویا مرگ های میان مرگ ها به دست انسان های شریف و علیه دشمنان خدا انجام شده که خبر آن سبب ناخشنودی برخی از عوام مردم شده است.
10ـ استناد به روایات بی پایه از کتب بی اساس:
در سال های اخیر کتابی با عنوان «مأتان و خمسون علامة حتی ظهور الامام المهدی (عجل الله فرجه)» ص 122، (دویست و پنجاه علامت تا زمان ظهور امام مهدی عجل الله فرجه) نوشته سید محمد علی طباطبایی حسنی در سال 1419 هجری قمری در شهر بیروت چاپ شده که در آن روایتی بی اساس از مسند احمد از منابع اهل تسنن، نقل شده است.
باعث تاسف است که این روایت به سرعت در شبکه های اجتماعی و اینترنت و حتی برخی سخنوران و تحلیل گران کم اطلاع، گسترش پیدا کرده و آن را مستند به کتاب مسند احمد دانسته اند. متن این مطلب چنین است:
«عن مسند احمد عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: یحکم الحجاز رجل اسمه علی اسم حیوان، إذا رأیته حسبته فی عینه الحول من البعید و اذا اقتربت منه لا تری فی عینیه شیئاً، یخلفه أخ له إسمه عبدالله، ویل لشیعتنا منه؛ اعادها ثلاثاً: بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجة، بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجة، بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجة.»(10)
«از مسند احمد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده: مردی در حجاز حکومت خواهد کرد که اسمش چون اسم حیوان است؛ هنگامی که او را از دور ببینی، تصور می کنی که در چشمش کژی (انحراف) وجود دارد و هنگامی که به او نزدیک می شوی، در چشمش چیزی نمی بینی؛ بعد از او برادرش که نامش عبدالله است، خلافت می کند؛ وای بر شیعه ما از او ... سپس سه مرتبه تکرار کردند: خبر مرگش را به من بشارت دهید تا من ظهور حجت را به شما بشارت دهم.»
ـ این روایت نه تنها در مسند احمد بلکه در هیچ منبع دیگری از اهل تسنن و شیعه وجود ندارد.
ـ خود مولف کتاب به این نکته اشاره دارد که «هذا الخبر نقله إلیٌ أحد الفضلاء المطلعین» یعنی این خبر را برای من یکی از دانشمندان فاضل و مطلع نقل کرده است.» بنابراین روشن است که خودش این روایت را در هیچ کتابی ندیده است و صرف یک ادعا است. روشن است که هیچ کس حق ندارد بدون مدرک روایتی را نقل کند و آن را به شخصی موهوم نسبت دهد که این خود نشان جعلی بودن روایت خواهد بود.
ـ برخی این روایت بی اساس را پایه استدلال قرار داده و آن را مطابق با امیر فهد و برادرش امیر عبدالله دانسته اند. زیرا «فهد» به معنای یوزپلنگ و اسامی حیوانات است. غافل از اینکه در میان عرب نامگذاری به حیوانات شجاع و یا دارای ویژگی خاص بسیار مشهور و معروف است و اختصاصی به نام فهد ندارد. فقط در میان نام های امیرمومنان (علیه السلام) اسامی همچون اسد و غضنفر گویای این مطلب است.
ـ قسمت پایانی این روایت بی پایه شباهتی به یکی از روایات پیش گفته دارد. روشن است که وجود مفهوم قسمت پایانی در دیگر روایات (یکی از نشانه های ظهور مرگ یک شخصیت تاثیر گذار است)، مهر تاییدی بر این روایت بی اساس نخواهد بود.
ـ متاسفانه برخی از تحلیل گران معروف نیز به دلیل نداشتن پایه های علمی مناسب در زمینه علوم اسلامی از این روایت بهره جسته و تطبیق دیگری نسبت به شرایط کنونی یعنی مرگ امیر عبدالله داشته اند. وی از فرازی از این روایت بی اساس که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده: «خبر مرگ عبدالله را سه بار به من بشارت دهید تا ظهور را به شما بشارت دهم» استفاده کرده که مرگ وی سه بار در میان مردم شایع می شود و سپس وی هلاک خواهد شد.
اولا: اصل روایت همانطور که گفته شد مشتبه به جعل و وضع است. و ثانیا: سه بار بشارت دادن به هیچ وجه نمی تواند دلیلی بر بشارت بی مبنا بر اساس یک شایعه دروغین باشد.
سید مصطفی بهشتی
در قسمت پیشین پس از بیان مقدمه به مطالب ذیل پرداخته شده است:
روایات مرتبط با مرگ عبدالله، آخرین پادشاه مقتدر پیش از ظهور، 1 ـ مرگ شخصی به نام «عبدالله»؛ 2 ـ ارتباط تام ظهور با مرگ یک شخصیت موثر؛ 3 ـ اطلاع رسانی از مرگ خلیفه در موسم حج؛ 4 ـ کشته شدن چند خلیفه غیر مقتدر در فاصله زمانی بسیار اندک.
اکنون ادامه بحث را پی می گیریم. پیشنهاد می شود برای درک صحیح مطالب محتوا درج شده به ترتیب خوانده شود.
5ـ تنش جدی و قتل و کشتار در میان آخرین پادشاهان حجاز:
ـ شیخ طوسی در الغیبه ص 272 از بزنطی نقل می کند که امام رضا علیه السلام فرمودند:
«إنّ من علامات الفرج حدثا یكون بین الحرمین، قلت: و أىّ شیء یكون الحدث؟ فقال: عصبیة تكون بین الحربین و یقتل فلان من ولد فلان خمسة عشر كبشا.»
«از نشانه های فرج و گشایش، حادثه ای در بین دو حرم (مکه و مدینه) است.» گفتم: آن حادثه چیست؟ فرمود: آن حادثه، خشونتی است که در میان دو گروه جنگی رخ می دهد و فلانى از فرزندان فلانی، پانزده (نفر را همانند) گوسفند می کشد.»
ـ محقق کورانی در مورد این روایت می گوید: یعنی یكی از فرمانروایان و یا زمامداران حجاز، پانزده شخصیت از نسل فرمانروایان و یا پیشوای معروفی را به قتل می رساند. (همان)
ـ با اندکی کنکاش در منابع روایی در می یابیم که اصل این روایت در کتاب قرب الاسناد (ص 163) آن هم به صورت گسترده و با اضافاتی قابل توجه درج شده است. نویسنده این کتاب، عبدالله بن جعفر حمیری است که حدودا دو قرن پیشتر از شیخ طوسی می زیسته است. بنابراین نقل او دقیقتر و قابل استنادتر خواهد بود.
ـ این روایت در منبع اصلی اینطور شروع می شود که امام باقر علیه السلام آغاز نشانه های فرج را سال 195 هجری و دیگر رخدادهای مرتبط با فرج را سال های 196 تا 200 معرفی می کند. از دیگر نکات مطرح شده در این روایت نیز بر می آید که مقصود از فرج در این روایت، فرج حضرت ولی عصر(عج) نیست. بلکه گشایش نسبی نسبت به وضعیت خفقان گذشته است. در میانه روایت حتی راوی برای اطمینان خود، از دیگر نشانه های ظهور مثل سفیانی هم سوال می کند. اما امام به صراحت می گوید مقصودم این گونه مسائل نیست.
«... قُلْتُ تَعْنِی خُرُوجَ السُّفْیَانِیِّ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ فَقِیَامَ الْقَائِمِ قَالَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ قُلْتُ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.
... عرض كردم: مقصودتان آمدن سفیانى است. فرمود: نه. عرض كردم: قیام قائم است؟ فرمود: خدا هر چه خواهد مىكند! عرض كردم: پس شما قائم هستید؟ فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله».
ـ بنابراین این روایت ربطی به نشانه های ظهور ندارد.
6ـ سختگیری حکومت وقت بر شیعیان:
ـ نعمانی در الغیبة، ص 173 از ابو بصیر نقل می کند که امام باقر علیه السلام فرمودند:
«لِقَائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ غَیْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْأُخْرَى فَقَالَ نَعَمْ وَ لَا یَكُونُ ذَلِكَ حَتَّى یَخْتَلِفَ سَیْفُ بَنِی فُلَانٍ وَ تَضِیقَ الْحَلْقَةُ وَ یَظْهَرَ السُّفْیَانِیُّ وَ یَشْتَدَّ الْبَلَاءُ وَ یَشْمَلَ النَّاسَ مَوْتٌ وَ قَتْلٌ یَلْجَئُونَ فِیهِ إِلَى حَرَمِ اللَّهِ وَ حَرَمِ رَسُولِهِ ص.»
«قائم آل محمد دو غیبت دارد: یكى از آنها از دیگرى طولانى تر است. حضرت فرمود: آرى این طور است و او ظهور نمی كند تا آنكه اولاد فلان، شمشیر به روی هم بكشند (و میانشان اختلاف ایجاد شود) و دائره جنگ (یا دایره جمعیت شیعه) تنگ شود و سفیانى آشكار گردد و بلاء شدت یابد و مردن و كشته شدن، مردم را فرا گیرد و مردم از گیر و دار آن، به حرم خدا و حرم پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله ملتجى شوند.»
ـ برخی این روایت را به دوران کنونی و سخت گیری فوق العاده وهابیت نسبت به شیعیان و تخریت قبور متبرک ائمه بقیع و مسائلی از این دست تطبیق داده اند. اگرچه سخت گیری آل سعود بر شیعیان در دوران کنونی غیر قابل انکار است اما باید در نظر داشت که این روایت هیچ ارتباطی به دوره اقتدار سیاسی حاکمان حجاز ندارد و پیرامون دوره اختلاف جدی حاکمان سخن می گوید. بنابراین ارتباطی به امیر عبدالله پیدا نمی کند.
ثانیا عبارت «تَضِیقَ الْحَلْقَةُ» که برخی از آن تعبیر سختگیری بر دایره شیعه کرده اند، به سختی گویای چنین مفهومی است. به عبارت دیگر سیاق کلام نشان می دهد که روایت در مورد جنگ میان خاندان فلان و تنگاتنگ شدن دایره جنگ میان آنها سخن می گوید.
7ـ بروز درگیری های جهانی پس از کشته شدن وی و درگیری داخلی:
ـ نعمانی در الغیبه ص 262 از ابو بصیر نقل می کند که امام باقر علیه السلام فرمودند:
«إِذَا اخْتَلَفَتْ بَنُو أُمَیَّةَ ذَهَبَ مُلْكُهُمْ ثُمَّ یَمْلِكُ بَنُو الْعَبَّاسِ فَلَا یَزَالُونَ فِی عُنْفُوَانٍ مِنَ الْمُلْكِ وَ غَضَارَةٍ مِنَ الْعَیْشِ حَتَّى یَخْتَلِفُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ فَإِذَا اخْتَلَفُوا ذَهَبَ مُلْكُهُمْ وَ اخْتَلَفَ أَهْلُ الشَّرْقِ وَ أَهْلُ الْغَرْبِ نَعَمْ وَ أَهْلُ الْقِبْلَةِ وَ یَلْقَى النَّاسَ جَهْدٌ شَدِیدٌ مِمَّا یَمُرُّ بِهِمْ مِنَ الْخَوْفِ فَلَا یَزَالُونَ بِتِلْكَ الْحَالِ حَتَّى یُنَادِیَ مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ فَإِذَا نَادَى فَالنَّفْرَ النَّفْرَ فَوَ اللَّهِ لَكَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ كِتَابٍ جَدِیدٍ وَ سُلْطَانٍ جَدِیدٍ مِنَ السَّمَاءِ أَمَا إِنَّهُ لَا یُرَدُّ لَهُ رَایَةٌ أَبَداً حَتَّى یَمُوت.»
«وقتى بنى امیه با یك دیگر بر سر سلطنت اختلاف پیدا كردند و دولتشان منقرض گشت و پس از آنها بنى عباس به سلطنت رسیدند، پیوسته غرق در شادى ملك و سلطنت خواهند بود. تا آنگاه كه با هم اختلاف نمایند. در آن وقت دولت آنها نیز از میان می رود. سپس اهل شرق و غرب و اهل قبله (مسلمانان) كشمكش خواهند داشت و مردم به واسطه ترسى كه بر آنها می گذرد، كوشش سختى می كنند. پیوسته بدین حال خواهند بود تا آنگاه كه گویندهاى از آسمان صدا زند. وقتى او صدا زد، دسته دسته به طرف او (امام زمان) بروید به خدا قسم گویا او را مىبینم كه در بین ركن و مقام با مردم براى امر جدید و كتاب جدید و سلطنت جدید كه از آسمان آمده بیعت مىگیرد، آگاه باشید! او تا زنده است لشكرش ابدا شكست نمی خورد.»
ـ محقق کورانی می گوید مقصود از بنی العباس همان آل فلان است که در برخی از روایات به آن اشاره شده و پیش از ظهور سردمداران حجاز خواهند بود.
اما روشن است که در این روایت به روشنی سخن از بنی العباس در کنار بنی امیه به میان آمده و نمی تواند کنایه از خاندانی نامعلوم در حوالی ظهور باشد. بنابراین ارتباطی روشن میان مرگ عبدالله و اختلافات داخلی پس از دوران وی و همچنین جنگ های شرق و غرب با مسلمانان وجود ندارد.
ادامه دارد ...
سید مصطفی بهشتی
در قسمت پیشین پس از بیان مقدمه و اهمیت موضوع در شرایط کنونی به تنها روایتی که در آن از عبدالله نام برده شده بود اشاره شد. اکنون ادامه بحث را پی می گیریم. پیشنهاد می شود برای درک صحیح مطالب محتوا درج شده به ترتیب خوانده شود.
2 ـ ارتباط تامّ ظهور با مرگ یک شخصیت موثر
ـ نعمانی در کتاب الغیبة، ص 258 از ابن ابی یعفور نقل می کند که امام صادق علیه السلام به من فرمودند:
«أَمْسِكْ بِیَدِكَ هَلَاكَ الْفُلَانِیِّ وَ خُرُوجَ السُّفْیَانِیِّ وَ قَتْلَ النَّفْسِ وَ جَیْشَ الْخَسْفِ وَ الصَّوْتَ قُلْتُ وَ مَا الصَّوْتُ هُوَ الْمُنَادِی قَالَ نَعَمْ وَ بِهِ یُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ ثُمَّ قَالَ الْفَرَجُ كُلُّهُ هَلَاكُ الْفُلَانِیِّ (مِنْ بَنِی الْعَبَّاس).»
«(آنچه که می گویم) با دست خود نگهدار (و بشمار): نابودى فلانى و آمدن سفیانى و كشته شدن مرد پاكدل و فرو رفتن لشكر در زمین و صدا از آسمان. عرض كردم: صدا كدام است؟ همان گوینده است؟ فرمود: آرى! بهمین صداى آسمانى صاحب الامر شناخته می گردد. آنگاه فرمود: ظهور كامل، نابودى فلانى (از بنی العباس) است.»
ـ عبارت «الفرج کله هلاک الفلانی» نشان دهنده آن است که این شخصیت از اهمیت ویژه ای برخوردار است و از شخصیت های تاثیر گذار و یا سردمداران حکومتی است. اما در روایت اشاره ای به حاکمیت حجاز نشده است.
ـ در برخی نسخه ها افزون بر عبارت فوق، عبارت «من بنی العباس» وجود دارد که می تواند گویای ارتباط موثر نابودی بنی العباس با اولین نشانه ظهور باشد.
3 ـ اطلاع رسانی از مرگ خلیفه در موسم حج
ـ نعمانی در کتاب الغیبة، ص 267 از ابو بصیر نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمودند:
«بَیْنَا النَّاسُ وُقُوفٌ بِعَرَفَاتٍ إِذْ أَتَاهُمْ رَاكِبٌ عَلَى نَاقَةٍ ذِعْلِبَةٍ یُخْبِرُهُمْ بِمَوْتِ خَلِیفَةٍ یَكُونُ عِنْدَ مَوْتِهِ فَرَجُ آلِ مُحَمَّدٍ ص وَ فَرَجُ النَّاسِ جَمِیعاً.»
«در آن میان كه مردم در عرفات ایستاده اند ناگاه سوارى كه بر شترى تندرو سوار است نزد آنان آمده و ایشان را از مرگ خلیفهاى آگاه می كند كه فرج آل محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) و گشایش همگى مردم در مرگ اوست.»
ـ محقق کورانی در مورد شتر تندرو می گوید: شتر راهوار کنایه از سرعت پیام رسانی و بشارت به حجاج است و ظاهرا شیوه پیام رسانی مورد توجه بوده است. (همان)
ـ اگر چه مقصود از خلیفه در این روایت می تواند به خلیفه حجاز مربوط نباشد و مراد یکی از خلفای مقتدر دیگر کشورها باشد اما خبر رسانی مرگ او در عرفات، احتمال مرگ خلیفه حجاز را تقویت می کند.
ـ خلیفه ای که در این روایت از آن سخن به میان آمده یا آخرین خلیفه حاکم است و یا آخرین خلیفه مقتدری است که دیگر خلفای پس از او توان اداره حکومت را نخواهند داشت.
ـ بنابراین بر فرض آنکه روایت مرگ عبدالله را مخصوص آخرین خلیفه حجاز بدانیم، ممکن است این روایت هم در مورد زمان مرگ او باشد. البته احتمال این هم هست که مقصود روایت مرگ آخرین خلیفه (مقتدر یا غیر مقتدر) باشد.
4 ـ کشته شدن چند خلیفه غیر مقتدر در فاصله زمانی بسیار اندک
ـ نعمانی در کتاب الغیبة، ص 269 از حذیفه بن یمان نقل می کند که گفته است (این روایت ظاهرا از امام معصوم نیست):
«یُقْتَلُ خَلِیفَةٌ مَا لَهُ فِی السَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لَا فِی الْأَرْضِ نَاصِرٌ وَ یُخْلَعُ خَلِیفَةٌ حَتَّى یَمْشِیَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَیْسَ لَهُ مِنَ الْأَرْضِ شَیْءٌ وَ یُسْتَخْلَفُ ابْنُ السَّبِیَّةِ.» قَالَ فَقَالَ أَبُو الطُّفَیْلِ یَا ابْنَ أُخْتِی لَیْتَنِی أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ كُورَةٍ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ تَتَمَنَّى یَا خَالِ ذَلِكَ قَالَ «لِأَنَّ حُذَیْفَةَ حَدَّثَنِی أَنَّ الْمُلْكَ یَرْجِعُ فِی أَهْلِ النُّبُوَّة.»
«خلیفه اى كشته مى شود كه نه در آسمان پناهگاهى دارد و نه در زمین یاورى! و خلیفه دیگر از خلافت خلع مى شود و روى زمین راه می رود در حالى كه چیزى از زمین را مالك نیست! و در همان سال، شخص دیگرى به جاى او می نشیند.»
راوی در ادامه می گوید: «حذیفه به من گفت (بالاخره) سلطنت به اولاد پیغمبر، باز خواهد گشت.»
ـ این روایت هیچ ارتباطی با مرگ خلیفه ای مقتدر با نام عبدالله و یا غیر این نام پیدا نمی کند. بنابراین از این روایت نمی توان فهمید که بعد از مرگ یک خلیفه مقتدر، روند ظهور سرعت می گیرد.
ـ مشکل اصلی این نقل این است که اصلا این سخن نه از پیامبر (صلی الله و علیه و آله) نقل شده و نه از دیگر معصومان (علیهم السلام). بنابراین این نقل اصلا قابل استناد نیست. البته شاید بتوان صرف این احتمال که حذیفه به دلیل همنشینی با امیر المومنین (علیه السلام) از خود سخنی نمی گفته و این سخن برداشتی از سخنان امیرالمومنین (علیه السلام) بوده است، عبارات حذیفه را برداشتی از سخنان امیر المومنین (علیه السلام) دانست. با این وجود باز هم نمی توان به این سخن اعتنا کرد.
تطبیق احتمالی با شرایط کنونی:
ـ یکی از مسایلی که تا حدی ملک عبدالله و خاندان پادشاهی آل سعود در عربستان را با مطالب ذکر شده در این روایات پیرامون آخرین خاندان پادشاهی حجاز در آخرالزمان، تطبیق می دهد، شرایطی است که خاندان پادشاهی آل سعود در حال حاضر آن را تجربه می کند.
ـ برخی معتقدند که وضعیت خاندان آل سعود بسیار شکننده است و در آینده ای نزدیک، خاندان آل سعود دچار بحران جدی در به دست گرفتن قدرت خواهد شد. زیرا یکی از معضلات بزرگی که خاندان آل سعود در طی دهه های اخیر با آن روبرو بوده، این است که مطابق قانون اساسی کشور عربستان، تنها پسران ملک عبدالعزیز، حق دارند پادشاهی عربستان را به دست گیرند! و بعد از مرگ یکی از پسران او، پسر دیگر عبدالعزیز باید پادشاهی عربستان را در دست گیرد.
با توجه به اینکه پسران عبدالعزیز همگی مسن هستند، احتمال اینکه در طی مدت کوتاهی یکی پس از دیگری فوت کنند، زیاد است. بنابراین به زودی باید شاهد انتقال قدرت از پسران ملک عبدالعزیز به نوادگان عبدالعزیز که حدود 3000 نفر هستند باشیم که این مسئله نیز خود به زودی بحران واقعی و منازعات و اختلافات داخلی شدیدی را در خاندان آل سعود پدید خواهد آورد.
سید مصطفی بهشتی
مرگ امیر عبدالله، پادشاه عربستان در سوم بهمن ماه سال جاری (1393) سبب شد تا دوباره چشم ها به سوی روایات نشانه های ظهور حضرت ولی عصر(عج) دوخته شود و دل ها امید بیشتری نسبت به نزدیکی ظهور آن امام همام بیابد.
اگرچه گرایش به این روایات در چند سال گذشته با وخامت اوضاع جسمی ملک عبدالله و شایعه فوت او چندین بار تکرار شده اما این بار، بازار توجه به این روایات به دلیل قطعی شدن مرگ او رواج بیشتری پیدا کرده است.
همه ما دوستدار فرج بلکه عاشق نزدیک و نزدیک تر ظهور حضرت حجت هستیم. اما این نکته نباید سبب آن شود که بدون بررسی دقیق و موشکافانه به سراغ روایات ظهور برویم و به خاطر این عشق وصف ناپذیر در دام مصداق یابی های خودخواسته و یا توقیت و تعیین زمان برای ظهور حضرت بیافتیم.
البته از سوی دیگر نیز در صورت صحت و پس از بررسی دقیق نباید از این روایات غافل ماند و آنها را به گوشه ای وانهاد. چرا که اینها می توانند نشانه هایی از آمدن گل خوشبوی فاطمه سلام الله علیها باشند و ما را به سوی آمادگی بیشتر و رصد دقیقتر اوضاع سیاسی و اجتماعی عالم رهنمون سازند.
با این حال این اتفاق از یک سو می تواند بسیار مبارک و میمون باشد. چرا که هر از چندی شیعیان منتظر حضرت ولی عصر (عج) را وادار به رصد اوضاع پیرامونی خود می کند. همچنان که انقلاب اخیر مردم مصر و احتمال انطباق حوادث سیاسی و اجتماعی مصر کنونی با روایات ظهور، چشم ها را به آن سو کشاند و منجر به بررسی و تحلیل جدی این روایات شد.
اما باید مراقب بود که شوق فراوان، ما را به دام پیش داوری های نامربوط و تطبیق های غیر منطقی و گاه گناه آلود و همراه با توقیت نکشاند.
بنابراین سعی خواهیم کرد بدون پیش داوری های ذهنی به بررسی کوتاه و اجمالی این روایات پرداخته و در نهایت احتمال انطباق آن با شرایط کنونی را تحلیل کنیم.
روایات مرتبط با مرگ عبدالله، آخرین پادشاه مقتدر پیش از ظهور تعداد روایاتی که ادعا می شود به مرگ «عبدالله»، آخرین پادشاه مقتدر حجاز مرتبط است، فراوان است. آیت الله کورانی در کتاب عصر الظهور، در فصلی با عنوان بحران حکومت در حجاز چنین می گوید:
«روایات منابع شیعه و سنی بر این نکته اتفاق دارند که طلیعه ظهور حضرت مهدی (عج) در حجاز، پیدایش خلاء سیاسی و کشمکش بین قبائل بر سر فرمانروائی است. و این حوادث در پی مرگ پادشاه و یا خلیفه ای رخ می دهد که با مردنش گشایشی در امور به وجود می آید. برخی روایات، نام او را «عبدالله» و اعلان خبر مرگ او را روز عرفه تعیین کرده اند. پس از مرگ او حوادثی پیاپی در حجاز رخ می دهد که تا خروج سفیانی و ندای آسمانی و درخواست اعزام نیرو از سوریه به حجاز و سرانجام، ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ادامه می یابد.» (عصر الظهور، ص 261؛ ترجمه کتاب عصر ظهور، ص 258)
همه ما دوستدار فرج بلکه عاشق نزدیک و نزدیک تر ظهور حضرت حجت هستیم. اما این نکته نباید سبب آن شود که بدون بررسی دقیق و موشکافانه به سراغ روایات ظهور برویم و به خاطر این عشق وصف ناپذیر در دام مصداق یابی های خودخواسته و یا توقیت و تعیین زمان برای ظهور حضرت بیافتیم.
با توجه به نگارش این کتاب که در شعبان سال 1408 قمری مصادف با اسفند 1366 به پایان و چاپ رسیده و با در نظر داشتن احترام عمیق نسبت به این محقق سختکوش، احتمال وجود ذهنیت قبلی و یا پیش داوری و تطبیق با شرایط معاصر از سوی نگارنده بعید به نظر می رسد. چرا که ملک عبدالله در سال 2005 میلادی (1384 شمسی) رسما به پادشاهی رسیده است و این کتاب بسیار پیش از آن زمان به رشته تحریر درآمده است.
البته باید در نظر داشت که عبدالله در سال 1982 میلادی (1360 شمسی)، یعنی زمانی که برادرش فهد به سلطنت رسید، به عنوان ولیعهد عربستان منصوب شده است. همچنین پس از اینکه ملک فهد در سال 1995 میلادی (1373 شمسی) دچار سکته مغزی شد، وی بطور غیر رسمی پادشاه عربستان شد و 10 سال بعد رسماً به پادشاهی رسید.
اکنون با دسته بندی این روایات به تحلیل آنها خواهیم پرداخت. البته پیش از هر چیز بیان این نکته لازم است که ما در این مقاله در صدد بررسی سندی این روایات نیستیم. چراکه بررسی سندی به طولانی شدن و تخصصی شدن موضوع خواهد انجامید و ثمره ای برای مخاطبان عمومی نخواهد داشت.
البته قرار داشتن یک روایت در کتب معتبر روایی بحثی مجزا و لازم است که نمی توان به هیچ وجه از کنار آن به سادگی عبور کرد. لذا روایات مذکور از کتب معتبر روایی نقل می گردد.
این روایات را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
1 ـ مرگ شخصی به نام «عبدالله»:
ـ شیخ طوسی در کتاب الغیبة، ص 447 از ابوبصیر نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود:
«مَنْ یَضْمَنْ لِی مَوْتَ عَبْدِ اللَّهِ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ قَالَ إِذَا مَاتَ عَبْدُ اللَّهِ لَمْ یَجْتَمِعِ النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَى أَحَدٍ وَ لَمْ یَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ یَذْهَبُ مُلْكُ السِّنِینَ وَ یَصِیرُ مُلْكُ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ فَقُلْتُ یَطُولُ ذَلِكَ قَالَ كَلّا.»
«هر كس مردن عبداللَّه را براى من ضمانت كند من هم آمدن قائم را براى او ضمانت می كنم. بعد از آنكه عبد اللَّه مرد دیگر مردم بر سر كسى اجتماع نمی كنند و این امر (ظهور دولت حق) به خواست خدا به صاحب شما منتهى می گردد و بعد از آن سلطنتِ چندین ساله از بین می رود و به سلطنتِ چند ماهه و چند روزه تبدیل مى شود. عرض كردم: آیا این ماجرا طول می كشد؟ فرمود: نه!»
ـ این تنها روایتی است که در منابع کهن روایی پیرامون این مطلب یعنی مرگ عبدالله درج شده است. بنابراین این روایت جز در کتاب الغیبه شیخ طوسی در هیچ منبع کهن روایی نیامده است.
ـ این روایت هیچ دلالتی بر سرزمین حجاز و کشور عربستان ندارد و ممکن است مقصود از مرگ عبدالله یکی از حوادث مرتبط با عراق، سوریه یا دیگر کشورها باشد. چنانکه در این برهه از زمان این اسم بین دو نفر از حاکمان کنونی عرب مشترک است: یکی عبدالله اردنی و دیگری عبدالله سعودی.
ـ شاهد دیگر بر این نکته که این روایت مخصوص سرزمین حجاز نیست، تغییر پایتخت اسلام در دوران های مختلف به شهرها و کشورهای گوناگونی نظیر کوفه، بغداد، دمشق و مرو است.
ـ این روایت بر رخدادهای دوران های پیشین هم قابلیت تطبیق داشته است و این مرتبه اولی نیست که اوضاع حجاز با این روایت منطبق می شود. همچنانکه برخی از بزرگان نظیر على بن یوسف بن المطهر حلی (برادر علامه حلی، متوفای 703 ه) مراد از این عبدالله را آخرین پادشاه بنی العباس یعنی عبدالله المستعصم (متوفای656 ق) میداند و واقعهای است که رخ داده است. (العدد القویّة، ص 78)
ـ با توجه به اینکه روایات نشانه های ظهور به دلیل مصون ماندن از تحریف، دو پهلو و چند وجهی بیان شده، ممکن است، مقصود از «عبدالله»، اسم جنس، یعنی بنده خدا باشد. بنده خدا، هم به بنده خوب و هم به بنده ناشایست خدا اطلاق می شود. همچنانکه در مورد دیگر اسامی مرتبط با نشانه های ظهور ـ نظیر سید یمانی یا نفس زکیه و یا سفیانی و دجال ـ همین مطلب صادق است.
سید مصطفی بهشتی